جواد انبارداران
جواد انبارداران
خواندن ۲۳ دقیقه·۳ سال پیش

نقد و تحلیل فیلم شاگرد جادوگر 2010 The Sorcerer's Apprentice بر اساس رمزگان جان فیسک

محمدخلاصه فیلم(هشدار لو رفتن داستان)

آغاز فیلم، روایتی است از ۷۴۰ سال قبل از میلاد و نبرد بین جادوگران؛ از جمله آن‌ها جنگ بین «مرلین» و «مورگان» است. «مرلین» که جادوگری بزرگ و نیک است و سرنوشت بشر به دست قدرت و عدالت اوست، اسرار جادوگری خود را به سه شاگرد خود یعنی «بالتازار»، «ورونیکا» و «هوروات» آموزش می‌دهد.

«هوروات» به او خیانت می کند و بدین دلیل «مرلین» توسط «مورگان» که جادوگری بد سیرت و شیطانی است، کشته می‌شود. «مورگان» طلسم قیام را برای بیدار کردن ارتش مرگ و به خدمت گرفتن بشریت از «مرلین» می‌دزدد. در این حال «بالتازار» با او درگیر می‌شود و «ورونیکا» برای نجات «بالتازار»، «مورگان» را درون بدن خود تسخیر می‌کند، پس از این، «بالتازار» برای زنده ماندن «ورونیکا»، او و «مورگان» درون او را در عروسک تسخیرگر، تسخیر می‌کند تا زمانی که «جوان مرلینی» را پیدا کند و او «مورگان» را بکشد.

هزار سال می‌گذرد و «بالتازار» طی این مدت در سرزمین‌های مختلف جهان، در جستجوی «جوان مرلینی» می‌شود. سپس داستان، از اعماق تاریخ وارد دنیای امروز می‌شود. «بالتازار»، طی یک حادثه، «جوان مرلینی» (دیوید) را در آمریکا پیدا می‌کند و برای آماده‌سازی او برای رویارویی و نبرد بزرگ با «مورگان»، او را به آموزه‌های جادویی تعلیم می‌دهد. در این مسیر، «هوروات» که توانسته از زندان تسخیرگر فرار کند، آن را از بالتازار» می‌دزدد و «جادوگران مورگانی» را برای غلبه بر «بالتازار» آزاد می‌کند. سپس با جادوی مزاحم، انرژی آن‌ها را می‌دزدد تا توانایی آزادسازی «مورگان» را به دست آورد. «مورگان» پس از آزادی، باوردهای جادویی خود سعی در ترسیم «ستاره پنتاگرام» در آسمان می‌کند، بدین صورت که انرژی خود را به دیش‌های ماهواره‌ای ساختمان‌های بلند منتقل کرده و آنها نیز این انرژی را به یکدیگر می‌فرستند و ستاره به صورت شعاع‌های نوری شکل می‌گیرد. اگر اضلاع ستاره کامل شود، ارتش مرگ بیدار می‌شود؛ در آخرین لحظات، «بکی» (دوست دختر دیوید) یکی از دیش‌ها را از کار می‌اندازد و یکی از اضلاع ستاره قطع می‌شود؛ در این هنگام «دیوید» از راه می‌رسد و« مورگان» را می‌کشد و جهان نجات می‌یابد.


رمزگان اجتماعی

کارگردان با کاربرد رمزهای اجتماعی توانسته فضای دوقطبی و جنگ بین نیروهای خیر و شر، که یکی از مؤلفه‌های اصلی کابالیسم است را به تصویر بکشد. نقطه محوری فیلم جادوست و کارگردان با استفاده از نشانه‌هایی که متعلق به جادوگران است، توانسته به خوبی این موضوع را بازنمایی کند. استفاده از رنگ‌های تیره، حلقه‌ها و ستاره‌های پنج پر و همچنین نوع دیالوگ‌ها، به گونه‌ای انتخاب شده که بتواند این فضای جادومحورانه را به تصویر بکشد.


رمزگان فنی

زمان

داستان فیلم از ۷۴۰ سال قبل از میلاد شروع می‌شود و تا زمان کنونی ادامه می‌یابد. تریتور در ابتدای فیلم می‌گوید: «جنگ بین جادوگران، نبردی بود در سایه‌ای از تاریخ سرنوشت بشریت به دست قدرت و انتخاب مرلین بود». بنابراین، فیلم، جادو را به تمام تاریخ سرایت می‌دهد و نجات بشریت از گذشته تا آینده را منوط به قدرت جادوگران خیر می‌داند.

مکان

در ابتدای فیلم می‌بینیم، بالتازار برای یافتن منجی بشریت به کشورها و نقاط مختلف کره زمین مخصوصا مناطق شرقی سفر می‌کند؛ ولی در نهایت، منجی را در سرزمین آمریکا می‌یابد. انتخاب آمریکا برای نبرد نهایی بین خیروشر و انتخاب یک پسر آمریکایی برای منجی، نشان از بعد ایدئولوژیک این فیلم دارد.

موسیقی

موسیقی فیلم، یک موسیقی رازورزانه، ابهام انگیز و گاهی رعب آور است. این رازگونگی موسیقی تا آخر فیلم امتداد می‌یابد. فیلم از این موسیقی برای القاء مفاهیم رازگونه کابالا کمک گرفته است. در بسیاری از صحنه‌ها، موسیقی، ریتم تند و هیجان‌انگیز دارد، مخصوصا در زمان‌هایی که شاهد قهرمان بازی‌های دیوید و بالتازار هستیم. برای القای فضای رازآلوده کابالیستی و همچنین نزاع دائمی بین خیر و شر، توانسته به خوبی از موسیقی استفاده کند.


وسایل صحنه

وسایل صحنه، نقشی اساسی در انتقال مفهوم به مخاطب دارد، هم وسایلی که در میزانسن قرار دارند و هم وسایلی که هر کاراکتر بنا به شخصیتش از آن استفاده این فیلم جادومحور برای القای فضای سحرآلود خود، از وسایل مختلفی استفاده می‌کند. اشیایی که بالتازار و هوورات از آن استفاده می‌کنند، انگشترهای به خصوص ونوع لباس‌های آن‌ها - به عنوان مثال، کفش و کلاه و پالتو مشکی بالتازار - همگی به بازنمایی بهتر فضای جادومحورانه کمک کرده است. ذیلا به مهم‌ترین آنها اشاره می‌شود:


الف. اژدها

نمادی پیچیده و عالم‌گیر. اژدها- مار بالدار - ترکیبی است از مار و پرنده به معنی ماده و روح که کلا نیکوکار محسوب می‌شد، چرا که تجلی‌های زندگی بخش (مار) و نفس زندگی (پرنده) است، ضمنا نماد ایزدان آسمان و نمایندگان زمینی آن‌ها یعنی امپراطوران و شاهان نیز هست. در فیلم می‌بینیم که مرلین، جادوگر بزرگ، هنگام مرگ، انگشتر اژدهای خود را به بالتازار می‌دهد و می‌گوید: «این تو رو به طرف بچه‌ای راهنمایی می‌کنه که یک روزی بزرگ میشه تا جادوگر مرلین باشه. مرلینی جوان، تنها کسیه که میتونه مورگان رو بکشه». این انگشتر اژدها گونه، نشانی است برای منجی بشریت. اژدها در این فیلم راهنمایی برای یافتن منجی است. اگر اژدها از کسی خوشش آید به دور انگشت او می‌پیچد و صورت انگشتر به خود می‌گیرد و قدرت خود را در اختیار فرد برگزیده قرار می‌دهد.


ب. پانتاگرام (ستاره پنج پر)

از جمله نشانه‌های نمادینی که در این انیمیشن به کار گرفته شده است، پانتاگرام یا همان ستاره پنج‌پر است. ستاره پنج‌پر در اعمال امروزی قبالایی و جادویی به‌ویژه به عنوان نمادی از عالم صغير، بسیار به کار می‌رود.

همانطور که پاراسیلسوس گفته است جادوگران، ستاره پنج پر را نمادی از عالم صغیر میدانستند. این فیلم بر قدرت ستاره پنج‌پر تأکید ویژه‌ای نموده است. پنتاگرام در این فیلم ابزاری در دست «مورگان» می‌باشد که لازم است برای بیدار شدن جادوگران خطرناک از مرگ، تمام اضلاع آن به وسیله وردهای «مورگان»، کامل شوند.


ج. هگزاگرام

نمادی که آن را به عنوان ستاره داوود می‌شناسیم، دو مثلث درهم پیچیده هستند که تشکیل یک ستاره شش گوشه را می‌دهند. بسیاری از علمای یهود، ستاره داوود را نشان‌دهنده حاکمیت خداوند بر کهکشان و حمایت وی از یهودیان از شش جهت شمال، جنوب، شرق، غرب، بالا و پایین می‌دانند. ستاره داوود در زبان عبری «سپر داوود» خوانده می‌شود و گفته می‌شود که حضرت داوود در جنگ‌ها، این ستاره شش گوشه را به نشانه تحت حمایت قادر متعال بودن خدا، بر سپرش نقش می‌کرده است. این سمبل، نشانه القا و غلبه و تسلط طیفی از انرژی خداوند است؛ گویی بشری خدایی هستی.


زمانی که «بالتازار» برای آموزش جادوگری به «دیوید»، حلقه مرلین را روی زمین توسط جادو حک کرد، می‌بینیم حلقه مرلین دارای شش خط شعاع است، که اگر از این خطوط شعاع، خطوط موربی در خلاف جهت هم ترسیم کنیم (به صورت دو مثلث خلاف جهت هم)، هگزاگرام نمایان می‌شود؛ در ادامه می‌بینیم، هنگامی که «دیوید» به مقابله «مورگان» می‌رود، در آغاز مبارزه، حلقه مرلین یعنی هگزاگرام را به دور خود روی زمین حک می‌کند و در انتها هگزاگرام (دیوید) پنتاگرام را شکست می‌دهد.

بازیگران (کاراکترهای اسطوره‌ای)

الف. مرلین

مشهورترین جادوگر در اساطیر انگلیسی است. او در افسانه‌ها هم عصر پادشاه آرتور بوده است. جادوگر مرلین تاکنون در فیلم‌ها و برنامه‌های تلویزیونی بسیاری به عنوان نمادی از جادوگری سفید و دوست داشتنی یهودی- اروپایی معرفی شده است. «مرلین» در این اثر، جادوگری بزرگ‌مرتبه است که به شاگرد امین خود، «بالتازار» خبر از جوان مرلینی (منجی) می‌دهد و «بالتازار» را برای پیدا کردن او راهنمایی می‌کند. او در نهایت، در راه حفظ بشر از نابودی، به دست جادوگری خطرناک (مورگان) کشته می‌شود.

ب.داوود (دیوید)

یهودیان او را پادشاه و نماد قدرت و شوکت دولت یهود می‌دانند. داوود نمونه یک پادشاه یهودی و الگوی جاودانی شخص مسیحا گردید و در واقع، برخی انبیا و حکیمان، او را مسیحا می‌دانستند. او قهرمانی نمونه و الگو برای یهودیت مادی شده است که با شجاعت و بی‌باکی به جنگ دشمن می‌رفت، امت‌ها را مقهور می‌کرد و قلمرو بنی‌اسرائیل را گسترش می‌داد! داوود از قهرمانان قوم یهود شمرده می‌شود و سلطنت داوودی و تشکیل دولت یهودی آرزوی تمام یهودیان است.

انتخاب نام داوود برای این شخصیت و تأکید بر برگزیدگی او و منجی بودنش برای نجات بشر از دست جادوگران بدسرشت و غلبه او بر دشمنان، همگی نشان از قدرت و شوکت پادشاهی داوودی در آخرالزمان است که در متون یهودیان به آن اشاره شده است.

ج. ورونیکا، قدیسه

زنی که در قرن اول در بیت المقدس بود و چون مسیح را در حال حمل صليب به جلجتا دید، روسری اش را به او داد تا پیشانی خود را پاک کند و چهره مسیح روی روسری او حک شد! «ورونیکا» در این فیلم، جادوگری خیرخواه و یکی از دو شاگرد مورد اعتماد «مرلین» است و با فداکاری، «مورگان» را درون خود اسیر می‌کند؛ «مورگان» سعی کند از درون، «ورونیکا» را نابود کند و «بالتازار»، هر دو را در عروسکی تسخیر کند تا در روز موعود، جوان مرلینی، «مورگان» را نابود و «ورونیکا» را آزاد کند.

د. مورگان (موریگان)

ایزدبانوی جنگ در ایرلند کهن. یکی از سه ایزدبانوی جنگ یا سه تصویر از یک خدا که سر کشته شدگان جنگ را به او اهدا می‌کردند. این سه می‌توانستند به شکل کلاغ یا زاغ در آیند. آن‌ها دارای قوای پیش گویی بودند و با ابزار جادویی خود، در نبرد دخالت می‌کردند. «مورگان» در این فیلم نماینده سیاهی و شر است. او و سلسله او (جادوگران مورگانی) برای تسلط بر ابناء بشر، در طی سالیان متمادی با جادوگران مرلینی مبارزه کنند؛ اما در آخر محکوم به نابودی می‌شوند.


رمزگان ایدئولوژیک

مفهوم اصلی دال مرکزی این فیلم، تصوف یهود کابالا است که در قالب های مختلفی رمزگذاری شده است. کارگردان، رمزهای اجتماعی و فنی را به خوبی برای القاء هرچه بهتر این دال مرکزی به خدمت گرفته است. در ادامه، به رمزهای ایدئولوژیک فیلم که دربردارنده مفاهیم اصلی کابالاست اشاره می‌شود.


دسته‌بندی مفاهیم

محوریت جادو به جای دین و اصالت قدرت جادوگران

این فیلم از جمله فیلم‌هایی است که وجه مثبتی از جادو و جادوگران ترسیم می‌کند، منجی جهان را یک جادوگر معرفی می‌کند و قائل است که به وسیله جادو می‌توان بر اشرار غلبه نمود. زمان در ابتدای این فیلم، ۷۴۰ سال قبل از میلاد است و فیلم، جنگ‌های دائمی بین جادوگران را روایت می‌کند و سرنوشت بشر را در دست یکی از جادوگران نیک قرار می‌دهد. پس از چند پلان، زمان به دنیای مدرن امروز می‌آید و جنگ بین جادوگران را در دنیای امروز به تصویر می‌کشد و بیان‌کننده این مطلب است که در سراسر تاریخ، جادو محور کنش‌ها و واکنش‌های تأثیرگذار در سرنوشت بشر بوده و خواهد بود.

جادو در این فیلم جایگزین خدا، شریعت و معنویت می‌شود و آموزه‌های جادویی، یاری‌گر دیوید برای نجات جهان از دست موجودات شریر هستند. جادوگران به میزان توانایی ساحرانه خود رتبه‌بندی می‌شوند و هر کس بنا به ظرفیت خود می‌تواند مدارج بالا را طی کند؛ از جمله دیوید که در نهایت به اوج این مقامات می‌رسد. این‌ها همه

مؤید بر این مطلب است که جادوی ارائه شده در فیلم، همان جادوی قباله‌ای است. فیلم درصدد بیان این مطلب است که کابالایی که بر ستون جادو استوار است، معنویت گمشده عصر نوین است؛ معنویتی که در طول تاریخ همواره همراه بشر بوده است و بشر عادی از آن غافل مانده است.

بنابراین، فیلم با القاء جادو به عنوان تنها راه سعادت، به مقابله با مفاهیم ضدجادوگرایی ادیان اصیل برخاسته است. همانطور که در بخش جادوگرایی مطرح شد، جادو حتی در شریعت یهود نیز تقبیح شده است. اسلام نیز جادو را فعلی حرام می‌داند و همچنین شأنی برای جادو بدون اذن خدا قائل نیست. خداوند با اشاره به استفاده ناروای بنی اسرائیل از جادو در اختلاف انداختن میان زن و شوهر، تأکید می‌کند که آن‌ها توان ضرر جز به اذن خدا را نداشتند. جادو به عنوان فعلی منحرف و مضل در تمامی ادیان، به صورت عاملی برای رستگاری بازنمایی شده است.


ماده‌گرایی، فیزیکالیسم و اومانیسم

ماده‌گرایی کابالایی، یکی از بن‌مایه‌های اصلی فیلم «شاگرد جادوگر» است. فیلم به شدت علم‌گراست و همه چیز، حتی جادو و امور ماورائی را در قلمرو علم مادی قرار می‌دهد؛ زیرا از نظر فیلم، اساسا چیزی غیر از ماده وجود ندارد. این علم گرایی پوزیتویستی به معنای نفی قدرت برتر یعنی خدا و تثبیت قدرت انسان است. در این فیلم، جادو، چیزی جز شناخت دقیق طبیعت و تمرکز بر نیروهای درونی نیست.

بالتازار» در صحنه‌ای به «دیوید» می گوید: «جادوگرها با توانایی استفاده از تمام مغزشان متولد می‌شوند برخلاف دیگر انسان‌ها». بنابراین، تفاوت جادوگر با انسان‌های معمولی، نیروی فکر او یا همان آگاهی از رموز طبیعت است. در طول فیلم، جادو با علم فیزیک -که مبین جهان مادی است- پیوند خورده است.

در واقع جادو، امتداد فیزیک و دنیای جادو، امتداد همین دنیای مادی معرفی می‌شود و بدین وسیله فیلم می‌خواهد عالم ماوراء ماده را در تداوم دنیای مادی معرفی کند، یا به عبارت دیگر، آن را نفی کند. هرچند که بسیاری از خوارق عادت، توجیهی مادی و علمی دارند؛ اما فیلم با نمایش جادو به عنوان عامل تعیین کننده سرنوشت بشریت، آن را عالی ترین نوع معنویت نمایش داده و بدین ترتیب همه چیز را منحصر در عالم ماده دانسته است؛ زیرا بنا بر فیلم، اساسی‌ترین عامل تاثیرگذار در جهان، جادوست که آن هم پشتوانه‌ای مادی داشته و دارای رموزی صرفا علمی است.

تعاليم جادویی که بالتازار» به «دیوید» میدهد، تکامل یافته همان فیزیکی است که «دیوید» در آزمایشگاه فیزیک خود بدان رسیده است؛ مثلا در سکانسی که «بالتازار» طرز ساخت موج نورانی توپی شکل را برای مبارزه با دشمن به دیوید آموزش می‌دهد، می‌گوید این «توپ پلاسمایی» است. جالب است که توپ پلاسمایی از سنخ همان انشعابات پلاسمایی است که «دیوید» قبل از آشنایی با «بالتازار»، به وسیله علم فیزیک در

آزمایشگاه زیرزمینی‌اش ایجاد کرده بود؛ با این تفاوت که برای ایجاد توپ پرقدرت پلاسمایی باید بر نیروهای درونی خود تمرکز کرد و انرژی عصبیت خود را به خارج منتقل نمود.

فیلم بر نیروهای درونی و آگاهی تأکید می‌کند و هیچ جایگاهی برای خدا و اراده و اذن او در امور قائل نیست، هرچه هست انسان است و توانایی‌هایش. در سکانسی دیگر «بالتازار» رمز آتش زدن اشیاء را با یک توجیه علمی بیان می‌کند و می گوید:

مولکول‌های اشیاء دائما در حال حرکت‌اند و این خطای دید است که ما آن‌ها را ثابت می‌بینیم. با تمرکز می‌توان حرکت مولکول‌ها را دید و آن را سریع کرد که باعث گرم شدن آن‌ها و در نتیجه آتش گرفتن شیء مورد نظر می‌شود.


شرگرایی استقلالی در مضامین فیلم

همان طور که توضیح داده شد، شرگرایی به معنی اعتقاد به قدرت زیاد نیروی شر و استقلال وجودی او، یکی از مؤلفه‌های اصلی کابالیسم است؛ مؤلفه‌ای که به وضوح در این فیلم دیده می‌شود. شرگرایی کابالایی که در قالب نزاع دائمی بین نیروهای خیر و شر بیان شده است، در فیلم مشاهده می‌شود. نگاه کابالیستی به شر و شیطان در فیلم «شاگرد جادوگر» به چشم می‌خورد. «مورگان» (نماد شر در فیلم)، جادوگری خطرناک است، که سعی دارد با دزدیدن طلسم قیام از «مرلین»، جادوگران خطرناک مرده را زنده کرده و با کمک لشکر مرگ، آدمیان را به تسخیر خود در آورد. بنابراین، «مورگان» آن چنان قدرتی دارد که بتواند جهان را نابود سازد. فیلم، نزاع دائمی بین خیر و شر را که در متون کابالیستی به آن اشاره شده، به تصویر کشیده است؛ حتی در صحنه‌های آغازین فیلم، روایتگر داستان می‌گوید جنگ بین جادوگرها هزاران سال ادامه داشت و سرنوشت بشر به دست قدرت و عدالت «مرلین» بود.

شر در «شاگرد جادوگر» بعد وجودی دارد و نیمه تاریک جهان را تشکیل می‌دهد؛ نیمه‌ای که مستقل از خیر است و لذا وجود دارد و از چنان پتانسیلی برخوردار است که می‌تواند بشریت را به خدمت گیرد و جهان را نابود سازد. این استقلال وجودی در دیالوگ کوتاهی در ابتدای فیلم بیان می‌شود: «مرلین» به «مورگان» می‌گوید ما هر دو خدمتگزاریم و «مورگان» پس از کشتن «مرلین» می گوید: «من خدمتگزار هیچ کس نیستم» و با این جمله، استقلال خود را به مخاطب گوشزد می‌کند؛ بنابراین، شاهد دو نیروی قدرتمند و جدا از یکدیگر هستیم که از گذشته‌های دور، در حال نزاع با یکدیگرند و سعادت یا شقاوت و فرجام بشر، در گرو نتیجه نهایی این مبارزات است؛ این مطلب، نگاه فیلم را به ثنویت نزدیک می‌کند.

چنین قدرت بخشی به قوای شر در فیلم به طوری که در نزاع بین خیر و شر، پیروزی و غلبه بر دیگری، برای هر دو امکان پذیر است، از طرفی تضعیف قدرت خداوند است، هر چند اسمی از خدا به میان نیامده است و از طرفی به ثنویتی می‌انجامد که یکی از انحرافات کابالاست، لذاست که مرلین به مورگان می‌گوید: «ما هر دو خدمتگزاریم» و طبق نظر نگارنده، این جمله اشاره به همان ثنویت و دو چهره شیطانی و مقدس خدا - سفيراهای نیک و شر- می‌باشد.

قوای شر (جادوگران مورگانی) بدون اذن خدا و بدون تکیه بر نیروهای خیر، می‌توانند مانند جادوگران مرلینی(قوای خیر) از قدرت جان بخشیدن، خلق کردن و تمثل برخوردار باشند و همانند یکدیگر در عالم تصرف کنند و چه قدرتی از این بالاتر؟


تهی بودن از معنویت عمیق و شریعت‌گریزی

این فیلم، از معنویت الهی و شریعت عمیق، تهی است و چنین القا می‌کند که جادو وسیله نجات بشریت از اشرار و به عبارتی، عامل سعادت است؛ در صورتی که طبق تمام شریعت‌های الهی، این، دین است که وسیله سعادت بشر است که وسیله سعادت بشر است؛ دینی که از طریق وحی، توسط خدا برای هدایت بشر فرستاده شده است. فیلم، زیرکانه جادو را جایگزین دین می‌سازد و جادوگران نیک صفت را جایگزین پیامبران! فضای حاکم بر فیلم به نوعی است که هرگونه خالق، جهان آخرت و حتی دنیای ورای ماده، به سکوت می‌گذرد و حتی نفی می‌شود. محور تمام فعل و انفعالات تأثیرگذار در جهان، جادوگرانی هستند که صرفا متکی به تعلیمات کتاب جادو و طلسم‌های درون آن هستند و بدون حضور خدا و دستورات او در عالم تصرف می‌کنند.

نکته دیگر، در هدف از جادوست. در قسمتی از فیلم شاهد این دیالوگ هستیم که بالتازار به دیوید می‌گوید: «نباید از جادو سوء استفاده کرد و حتی برای امور شخصی نیز نباید آن را به کار برد». پس هدف از جادو در فیلم چیست؟ فیلم چنین القا می‌کند که جادو وسیله نجات بشریت از اشرار و به عبارتی عامل سعادت است؛ در صورتی که طبق تمام شرایع الهی، این دین است که وسیله سعادت بشر است نه جادو؛ دینی که از طریق وحی، توسط خدا برای هدایت بشر فرستاده شده است نه جادویی که در آن جادوگر با شیاطین ارتباط دارد.

فیلم، زیرکانه جادو را جایگزین دین می‌سازد و جادوگران نیک صفت را جایگزین پیامبران بنابراین، شاید در «شاگرد جادوگر»، مفاهيم خارق‌العاده ارائه شده باشد، اما این مفاهیم، رابطه‌ای با معنویت و شریعت الهی ندارد و تنها پایبندی شخصیت‌های فیلم، به تعالیم و پیش‌گویی‌های کتاب جادو یا همان متون کابالاست؛ مفاهیمی سراسر مادی و خالی از خدا و نبوت و معاد و ولایت.


انسان - خدا انگاری و آنتروپومورفیسم

انسان - خدا انگاری کابالایی، در فیلم «شاگرد جادوگر» تا جایی پیش می‌رود که مخاطب، شاهد اعمال خداگونه توسط جادوگران فیلم می‌شود. جادوگران به نسبت توانایی خود و به نسبت تعالیمی که از استاد دیده‌اند و سلوک جادویی که داشته‌اند، قادر به خلق، جان بخشیدن به اشیاء، تمثل و... هستند و نسبت دادن چنین اعمالی که مختص ذات خداست به انسان، تداعی‌گر رسیدن انسان به مقام خدایی یا شبه‌خدایی است. به عنوان نمونه می‌بینیم «بالتازار» با دست کشیدن بر عقاب غول‌پیکر آهنین، به او جان می‌دهد و در خدمتش می‌گیرد. این نوع جان بخشی، اشاره به اسطوره «گولم» دارد که در منابع کابالایی، به عنوان یکی از کرامات برجسته عرفای یهود نام برده شده است.

جان‌بخشی در پلان‌های مختلفی از فیلم نمایش داده شده است؛ مثلا« هروات» به مجسمه گاو آهنین کنار خیابان جان می‌دهد و او را برای کشتن «بالتازار» اجیر می‌کند و حتی بالاتر از آن، به تصویر چند گرگ خاکستری روح می‌بخشد و آن‌ها را تبدیل به گرگ‌های واقعی می‌کند و سپس «بالتازار» برای نجات جان «دیوید»، گرگها را به چند توله سگ کوچک تبدیل می‌کند.

سیر و سلوک کابالایی برای رسیدن به مقام خدایی در تأكید فیلم بر «استاد»، «تعالیم کتاب جادو»، «آموزش»، «تمرین» و « تمرکز بر نیروهای درونی» قابل رویت است؛ نکته بعدی این است که در این فیلم، جادوگر برای تصرف در عالم، نیاز به واسطی دارد تا نیروی عصبیت خود را به وسیله آن به عالم خارج منتقل کرده و تغییری را ایجاد کند؛ مثل انگشتر، عصا، ستاره و.... در انتها می‌بینیم «دیوید» به مقامی می‌رسد که بدون واسط (انگشتر مرلین) قادر است فکر خود و نیروی عصبیت خود را به خارج منتقل سازد و کاری کند که حتی استادش از انجام آن عاجز است؛ یعنی زنده کردن یک انسان مرده! در این زمان می‌بینیم «دیوید» در سلوک کابالایی خود به اوج شناخت خود و طبیعت می‌رسد و با انجام اعمال خداگونه به مخاطب القا می‌کند که خدا شده است. در صحنه‌های آخر، وقتی «بالتازار» بی‌جان روی زمین می‌افتد و «ورونیکا» از مرگ او خبر می‌دهد، «دیوید» می‌گوید: «اگه مورگان بتونه قلبشو (قلب بالتازار) را نگه داره، من میتونم اونو راه بندازم». سپس به دور «بالتازار» حلقه آتش ایجاد می‌کند و با انرژی نورانی و پلاسمایی دستان خود، چند بار سینه او را فشار می‌دهد و روح را به کالبد بی‌جان او برمی‌گرداند! انگار «دیوید» در انتهای سلوک جادویی‌اش، به الوهیت می‌رسد! الوهیتی در قالبی انسانی که یادآور آنتریومورفیسم قباله است.

مؤید دیگری بر این سخن، رتبه‌بندی جادوگران بر اساس قدرت جادویی و ویژگی‌های درونی آن‌هاست. جادوگران به تناسب استعدادهای درونی و سطح پیشرفتی که بر اساس کتاب جادو داشته‌اند، دارای رتبه می‌شوند؛ مثلا «بالتازار» در مراسم آغاز آموزش جادو، خود را این گونه معرفی می‌کند: من «بالتازار بلیک»، دارای رتبه ۷۷۷ هستم. این ارتقاء رتبه در انتهای فیلم تصریح می‌شود: «دیوید» به رتبه‌ای بالاتر از استادش دست می‌یابد و این تنها به این علت است که او به دلیل ویژگی‌های خاص درونی که دارد، «انتخاب» شده است. این برتری از چند سکانس فهمیده می‌شود.

در صحنه‌های آغازین فیلم، «مرلین» به دست «مورگان» دچار جراحت سنگینی می‌شود و در حال مرگ است. در این زمان «بالتازار» در کنارش حاضر شده و شاهد مرگ او می‌شود و هیچ تلاشی برای زنده کردن او انجام نمی‌دهد؛ چون دارای چنان رتبه‌ای نیست که از عهده این کار برآید؛ اما در سکانس پایانی فیلم، شاهدیم که «دیوید» استاد مرده خود را زنده می‌کند.


اسلام ستیزی و ایران هراسی مشمئز کننده

کینه صلیبیون و دنباله روان غربی آن‌ها نسبت به اسلام و مسلمانان تا به امروز ادامه داشته است؛ لیکن این ستیز، امروزه با ابزار رسانه دنبال می‌شود؛ لذا اسلام هراسی و کاشتن بذر تنفر از مسلمانان، از اصلی‌ترین مایه‌های آثار آخرالزمانی هالیوود است. غرب سال‌هاست که دریافته ذات اومانیستی تمدنش با خداگرایی و حق محوری اسلامی تنافی دارد. در رأس اقتدار آنگلوزایان، آمریکا، بزرگ‌ترین رقیب خود را ایران اسلامی دید و به همین دلیل شروع به حمله رسانه‌ای سینمایی (برنده‌ترین سلاح فرهنگی غرب) به مسلمانان کرد؛ به عنوان مثال، در فیلم «پسر جهنمی»، آمریکایی‌ها در مبارزه با اتحاد نازی‌های هیتلری و ایرانیان، موفق می‌شوند که شیطان را محدود کرده و نگذارند راه تسلط او به این دنیا باز شود. در فیلم آخرالزمانی دیگری به نام «ارباب آرزوها» نیز شاهدیم که شیطان از درون یک مجسمه خدای ایرانی به آمریکا منتقل می‌شود و بلایای عظیم را به آمریکا می‌برد و در آنجا با هوشمندی فرزندان ایالات متحده، شیطان شرقی تارومار می‌شود. در این زمینه، فیلم های زیادی وجود دارد. فیلم «شاگرد جادوگر» نیز از این قافله یهودی- صهیونیستی عقب نمانده و در سکانس‌های انتهایی خود، ایران مظهر اسلام ناب محمدی (صلی الله عليه و آله وسلم) را ابزاری در دست نیروهای شر قرار می‌دهد؛ زمانی که «بالتازار» برای بازپس‌گیری تسخیرگر به سراغ «هروات» می‌رود، از روی فرشی خاکستری و سیاه رنگ عبور می‌کند؛ در میان راه، فرش حالت باتلاق به خود می‌گیرد و «بالتازار» را به درون خود فرو می‌برد.

در این هنگام «بالتازار» می‌گوید: «فکر کرده منم مثل این فرش ایرانی از مد افتاده‌ام!» سپس با کمک جادو، زنجیرهای آهنین اطراف را به طرف خود می‌کشد و خود را نجات می‌دهد. فرش، نماد فرهنگ و هنر و تمدن عمیق و توحیدی و ولایی ایران است. فیلم، علاوه بر این که تمدن ایرانی را ابزار دست شیاطین معرفی می‌کند، آن را از مدافتاده و بی‌فایده در عصر نوین قلمداد می‌کند؛ تمدن و فرهنگی که دیگر توان رویارویی با تفکر کابالیستی- اومانیستی غرب را ندارد.


آخرالزمان‌سازی غرب‌محور و منجی گرایی متوهمانه تقدیرگرایانه

در صحنه‌هایی که «بالتازار» در جستجوی جوان مرلینی است، می‌بینیم وارد جوامع شرقی مثل هند می‌شود، اما اژدهای مرلین، به کودکان آن سرزمین‌ها واکنشی نشان نمی‌دهد. این صحنه‌ها نشان از این است که منجی، انسان شرقی نیست. از طرفی «دیوید» اگرچه یک آمریکایی است اما چهره‌ای غربی ندارد و پسری است با موها و چشمان مشکی و انتخاب چنین تیپی به عنوان منجی به این دلیل است که مخاطب شرقی نیز با او ارتباط برقرار کرده و او را بپذیرد. اما قابل ذکر است که «دیوید»، کارآموز استادی است با چهره ای کاملا غربی و آنگلوساکسونی؛ استادی با موهای بلوند و چشمانی روشن؛ بنابراین، چهره نیمه شرقی او، خللی به غربی بودن منجی وارد نمی‌کند.

انتخاب نام «دیوید» تاکیدی دیگر بر منجی بودن و یهودی بودن او است؛ زیرا دیوید تلفظ انگلیسی داوود است. به گفته آقای شهبازی، «یهودیان او را پادشاه و نماد قدرت و شوکت دولت یهود می‌دانند». بنابراین، دیوید در این فیلم، نماد پیروزی یهودیان بر شیاطین و اشرار و برپایی سلطنت داوودی است. مؤيد دیگر بر منجی بودن داوود، این است که در کابالیسم، اسطوره سیاسی یهودی «پادشاهی خاندان داوودی» در آخرالزمان، جنبه‌ای ملکوتی و رازآمیز عرفانی می‌گیرد و در قالبی جدید چنین طرح می‌شود که نخستین تجلی نور، در کوه طور بر موسی(ع) بود و سپس داوود(ع) نماد نور الهی و عامل آن در دنیای زمینی بدل می‌شود.

آخرالزمان‌سازی، مؤلفه مرتبط با منجی‌گرایی در این فیلم است. فیلم «شاگرد جادوگر» از نوع فیلم‌های آخرالزمانی متافیزیکی- جادویی است؛ در این گونه فیلم‌های آخرالزمانی، ساحران و جادوگران و رمالان امروزی یا دیروزی، برای به دست آوردن قدرت، عرصه را بر آدمی تنگ کرده و اوضاع را به سمت وحشت و هراس واپسین روزهای حیات بشری پیش می‌برند.

«مورگان» که پس از هزار سال از زندان تسخیرگر آزاد شده است، سعی می کند به وسیله طلسم قیام، ارتش مرگ را بیدار کرده و جهان را نابود سازد. جستجوی هزارساله «بالتازار» برای یافتن منجی و ظهور آنتی کرایست «مورگان» و رها شدن او از زندان هزارساله، همگی مصادیق این هزاره‌گرایی آخرالزمانی در فیلم «شاگرد جادوگر» هستند.

نکته بعدی، «تقدیرگرایی» و تأکید بر «برگزیدگی» است. «دیوید» به صورت کاملا اتفاقی به «بالتازار» می‌رسد: او که در دوران ابتدایی به همراه همکلاسی‌هایش در گردش علمی حاضر بود، برای دختر مورد علاقه‌اش (بکی) نامه‌ای می‌نویسد، «بکی» جواب نامه را گوشه سکویی که رویش نشسته بود، می‌گذارد و می‌رود؛ وقتی «دیوید» به سراغ نامه می‌رود، باد، آن را حرکت می‌دهد؛ نامه به چرخ دوچرخه‌ای و سپس به پای سگی می‌چسبد و این تعقیب و گریز ادامه پیدا می‌کند تا جایی که نامه به درب مغازه «بالتازار» برخورد می‌کند و درست در لحظه‌ای که «دیوید» می‌خواهد آن را بردارد، نامه از ورودی پست، وارد مغازه می‌شود. «دیوید» با نگرانی وارد شده و پس از روبرویی با صاحب مغازه (بالتازار) می‌گوید کاغذ من به داخل مغازه شما آمد و این یک اتفاق است؛ اما «بالتازار»، این تصادف را «حکمت» تفسیر می‌کند اژدهای کوچک مرلین را به «دیوید» می‌دهد، «دیوید» در ابتدا از قبول آن ابا می‌کند، اما پس از مدتی به ناچار آن را در دست می‌گیرد و اژدهای کوچک به شکل انگشتری به دور دست او می‌پیچد و این خبر از برگزیدگی» او می‌دهد.

ترویج سبک زندگی آمریکایی

نکته دیگر، سبک زندگی منجی در این فیلم است. زندگی «دیوید» نمونه‌ای از سبک زندگی آمریکایی است؛ سبک زندگی‌ای که اکثر منجیان فیلم‌های آخرالزمانی هالیوود، مطابق با آن رفتار می‌کنند؛ برای نمونه می‌توان به چند مورد در این فیلم اشاره کرد: شناختی که انسان در اولین دیدار با فردی پیدا می‌کند، بسیار ماندگار است و شخصیت آن فرد را براساس منش اولیه او، ارزیابی می کند. اولین صحنه‌ای که از «دیوید» می‌بینیم، وقتی است که روی تخت خوابیده و سگش در حال بازی با صورت اوست. کارگردان با قرار دادن این صحنه برای معرفی «دیوید»، می‌خواهد شخصیت او را برای مخاطب، شخصیتی آزاد و رها از قیودات معرفی کند. در طول فیلم نیز تصویری از خانواده «دیوید» به خصوص پدرش مشاهده نمی‌شود و در جوانی هم می‌بینیم او با سیاه پوستی شهوتران، هم خانه شده است. فیلم می‌خواهد تأکید کند که «دیوید» قیدوبند مذهبی و اخلاقی ندارد و کاملا آزاد زندگی می‌کند.

شاهد دیگر بر بی‌قیدی «دیوید» پیشنهاد جنسی به یک دختر بچه در سن کودکی است. او در اوان کودکی در پی ارتباط برقرار کردن با دختری است و طی نامه‌ای به او می‌نویسد: «یکی را انتخاب کن: می‌خواهم دوست دیوید باشم، می‌خواهم دوست دختر دیوید باشم!» دیوید، این عشق را تا جوانی در سینه خود نگاه می دارد و به کمک همین عشق زمینی به جنس مخالف، «مورگان» را شکست می‌دهد! دقیقا همین‌جاست که این فیلم از عشق آسمانی مطرح در عرفان ابراهیمی جدا شده و رنگ یهودی افزونی می‌گیرد.


جمع‌بندی تحلیل فیلم «شاگرد جادوگر»

با ورود به دوران پسامدرن و افول ذهنیت سکولار از زندگی بشر، بار دیگر گرایش به معنویت، دین و باورهای دینی در میان مردم شکل گرفت و مسائل مربوط به ماوراء ماده اهمیت یافت. در این شرایط، سردمداران نظام سرمایه‌داری، توانایی مقابله با دین گرایی مردم را از دست دادند و بنابراین از راه دیگری به استثمار ذهنی بشر رو آوردند؛ تحریف معنویت. کابالا یکی از همین معنویتهای تحریف شده‌ای است که ریشه در عقاید مشرکانه مصر باستان دارد. این مکتب، مبتنی بر سحر و جادوست و لذا در تقابل با شریعت قرار دارد. کابالا مکتبی شرگرا است که برای شیطان و نیروهای شر، قدرت ویژه‌ای قائل است و عقاید منحصر به فردی راجع به وجود خدا دارد. کابالا شديدا در هم تنیده با مباحث مربوط به علم الاعداد و اسرارالحروف است و از نمادگرایی پیچیده ای راجع به تجلیات خدا برخوردار است.

چندی است رسانه تاثیرگذار سینما برای تبلیغ این مکتب، وارد عمل شده و آثار مهمی را تولید کرده است. «شاگرد جادوگر» یکی از صریح‌ترین آثار سینمایی راجع به کابالاست که مؤلفه‌های کابالیستی جادوگرایی، شرگرایی، شریعت‌گریزی، انسان خدا انگاری و ماده‌گرایی را بازنمایی کرده و سرشار از اسطوره‌ها و نمادهای کابالیستی است. فیلم، جادو را جایگزین آن برای تعالی و نجات بشر می‌کند و با نمایش قدرت بالای نیروی شر، قدرت ویژه برای آن قائل شده است. بنابراین، فیلم با به کارگیری رمزهای اجتماعی، فنی و ایدئولوژیک، به خوبی از عهده القاء مفاهیم کابالیستی به مخاطب برآمده است.

https://virgool.io/@JavadAnbardaran/2-%D8%AF%D9%88%D8%B1%D9%87-%D8%B1%D8%A7%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%86-%D8%A2%D9%85%D9%88%D8%B2%D8%B4-%D8%B3%DB%8C%D9%86%D9%85%D8%A7-%D9%88-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-frzfwir3hczd
https://virgool.io/@JavadAnbardaran/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%88-%D8%AA%D8%AD%D9%84%DB%8C%D9%84-%DA%A9%D8%A7%D9%85%D9%84-%D8%A7%D9%86%DB%8C%D9%85%DB%8C%D8%B4%D9%86-%D8%B4%D8%A7%D9%87%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D9%85%D8%B5%D8%B1-1998-prince-of-egypt-%D8%A8%D8%A7-%D8%B1%D9%88%D8%B4-%D9%81%D9%86%DB%8C-%D8%AD%DA%A9%D9%85%DB%8C-ugkelnzaqcvt


The Sorcerer's Apprenticeنقد فیلم شاگرد جادوگرمحمدحسین فرج‌نژادکتاب دین در سینمای شرق و غربجادوگر آمریکایی
دسته بندی مطالب https://vrgl.ir/0nQrs | هیچ ابن هیچ ابن هیچ
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید