مبادا فکر رفتن به سرت زند.
کوچه ها تنگ اند و تاریک.
یک طرف آتش یک طرف سرما
هردو میفروشند سختی و خاری
اندکی با من بمان فکر سفر دور ریز
خستگی و درماندگی نه؛حال خوب که خوب حال
کنار بزن پرده نامیدی
بخند بر اول و آخر زندگی
این ناچیز اتفاقات نشاید ارزش ناراحتی
بگذر و بگذار بگذرد اتفاقات پس از دیگری
نگران حال و آینده مباش ک پیشاید خوش آید
گر بودی رفته حالت به سودای غم زنده داری
بخند و لب بگشای ز سخن و باش مفرح جان
گر مخندی گویند تورا آینه دق و غم جان
بذله گویی نیست شیوه رندان
به سان هنری است نزد دوستان
گر خواهی یابی دوستان
تعجیل کن به سمت بوستان
خواهی یافت دوستان را خندان
جویا شو نام مطاع دوستان
گر مفهوم شد مطاع دوستان
عازم شو به سمت خوزستان
مطاع حق بود آنجا همچون بمب
یک پک دو پک خواهد کند تورا گنگ
پی اسرار هستی باش در سر مستی
در غم شیدایی کن همچون مهستی
بخند و جماعت را بکن خندان ای دوست
هر که نخندد ننگ براو؛ باشد همچون پوست