همه ی ما آدما تو زندگیمون با یه سری مشکلات دست و پنجه نرم کردیم و دست و پنجه نرم می کنیم و دست و پنجه نرم خواهیم کرد!!!
همه ی ما می دونیم که روبرو شدن با مشکلات امری اجتناب ناپذیره همون طور که خود خدا هم در قرآن فرموده اند که :«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی کَبَدٍ» «همانا ما انسان را در رنج و زحمت آفریدیم».
اما واکنش و طرز برخورد مردم در برابر مشکلات پیش آمده ممکنه یه تفاوت هایی داشته باشه.
افرادی هستند که با تمام وجود برای غلبه کردن به این مشکلات می جنگند و دست آخر هم موفق به شکست دادن مسائل پیش رو میشوند.در مقابل این دسته از افراد کسایی هم هستن(مثل بنده!)که به محض اینکه مشکلی گریبان گیر اونها میشه فورا رو به آسمون میکنن و میگن خدایا! این همه آدم تو این دنیاست. آخه چرا من؟
داستان ادیسون این مخترع بزرگ به خوبی میتواند این قانون زندگی را بیان کند:
وقتی او به خاطر فهم اندک از دروس , از مدرسه اخراج میشود و دوران نوجوانی را با کارهایی چون فروختن ساندویچ و آب نبات در کنار ریل قطار و یا سبزی فروشی می گذراند, و بعد از مدت کمی شنوایی خود را از دست میدهد اما با وجود این اتفاقات که میتواند هر کسی را به طور کلی از زندگی ناامید کند نه تنها ناامید نمیشود بلکه سعی و تلاش خود را روز به روز زیادتر میکند و میتواند نام خود را به عنوان یکی از بزرگترین مخترعین جهان ثبت کند.
ادیسون میتونست بعد از اخراج شدن از مدرسه و دچار شدن به مسائلی مثل بی پولی و ناشنوایی که میتونن دلایل کافی برای ناامیدی و دست روی دست گذاشتن باشن،دستهاشو رو به آسمون دراز کنه و با ملالت تمام بگه خدایا!چرا من؟
یکی دیگه از کسایی که در زندگی خود موفقیتهای زیادی را بدست آورد استیو جابز است که چند ماهی بیشتر نیست که از مرگ او میگذرد, شخصیتی که در طول زندگانی خود با کوه مشکلات دست و پنجه نرم کرد, او در سخنرانی معروف خود در دانشگاه آکسفورد در مورد مشکلات و سختیهای خود این گونه میگوید:
(از همان ابتدای تولد، مادرم من را به خانوده دیگری واگذار کرد تا مرا بزرگ کنند, در هفده سالگی به دانشگاه رفتم اما بعد از شش ماه به خاطر مشکلات مالی از دانشگاه بیرون آمدم ,فقط به این دلیل که والدین من نمیتوانستند خرج تحصیل مرا فراهم کنند, بعد از بیرون آمدن از دانشگاه هیچ چیز برای من عادی نبود, بطریهای خالی کوکا را جمع میکردم تا بتوانم با پول کمی که در قبال آنها میگیرم غذایی تهیه کنم ,شبها کف اتاق دوستانم میخوابیدم ,زمانی که تنها بیست سال داشتم ,شرکت اپل را در زیر زمین خانه مادربزرگم تاسیس کردم و بعد از ده سال تلاش و کوشش این شرکت به یکی از بزرگترین شرکتهای مطرح دنیا تبدیل شد که دو میلیارد دلار سرمایه و بیش از چهار هزار نفر کارمند داشت اما مدتی نگذشت که باز از آنجا اخراج شدم .
اخراج من از اپل باعث شد که در طی پنج سال دو شرکت دیگر تاسیس کنم و بعد از مدتی اپل یکی از آن دو شرکت را خریداری کرد و من دوباره به اپل برگشتم. اگر از دانشگاه بیرون نمی آمدم نمیتوانستم اپل را تاسیس کنم و اگر از اپل اخراج نمیشدم نمیتوانستم دو شرکت مطرح دیگر را تاسیس کنم.
و سرانجام وی تمامی موفقیتها ی خود را مدیون مشکلات و سختیها و استقامتی که در قبال آنها داشت میداند.
وقتی ما علت وجودی سختیها و مشکلات را در زندگی بررسی میکنیم , متوجه میشویم که زندگی تا حد زیادی برای ما شیرین و لذت بخش میشود, وقتی درک کنیم اوضاع از چه قرار است و قانون زندگی چه طور اجرا میشود, در حقیقت یک گام به جلو میداریم و سختیها و مشکلات را با جان و دل میخریم و پذیرای آنها هستیم .
قانون زندگی به ما میگوید که همیشه سختیها و مشکلات, دایمی و همیشگی نیست و اگر مدتی با آنها دست و پنجه نرم کنید مسلما مشکلات تمام میشود و روزگار خوشی برای شما رقم خواهد خورد .
زندگی همیشه این گونه است که سرد ترین و تاریکترین لحظهها درست قبل از طلوع و تابش آفتاب است و اگر از خود کمی صبر نشان بدهیم آن وقت است که به سرازیری موفقیت و خوشبختی میرسیم.
خیلی تلاش کردم که مفهوم این مطلب رنگ و بوی شعاری به خودش نگیره ولی فکر کنم که موفق نشدم!!!???
دوست دارم آخر این مطلب داستانی رو بنویسم که رو خودم خیلی تاثیر گذاشت و انشاالله رو شما هم تاثیر خودش رو می ذاره.
بهترین و افسانه ای ترین تنیسور جهان آرتور اش هنگامی که برای جراحی قلب خود در بیمارستان بود.
با سهل انگاری پرستاران با تزریق خون آلوده به بیماری ایدز مبتلا شد.
طرفداران آرتور از سر تا سر جهان نامه هایی محبت آمیز برایش فرستادند.
یکی از دوستداران وی در نامه خویش نوشته بود: چرا خدا تو را برای ابتلا به چنین بیماری خطرناکی انتخاب کرده؟
آرتور اش در پاسخ این نامه چنین نوشت : در سر تا سر دنیا
بیش از پنجاه میلیون کودک به انجام بازی تنیس علاقه مند شده و شروع به آموزش می کنند.
حدود پنج میلیون از آن ها بازی را به خوبی فرا می گیرند.
از آن میان قریب پانصد هزار نفر تنیس حرفه ای را می آموزند.
و شاید پنجاه هزار نفر در مسابقات شرکت می کنند.
پنج هزار نفر به مسابقات تخصصی تر راه می یابند.
پنجاه نفر اجازه شرکت در مسابقات بین المللی ویمبلدون را می یابند.
چهار نفر به مسابقات نیمه نهایی راه می یابند.
و دو نفر به مسابقات نهایی
وقتی که من جام جهانی تنیس را در دست هایم می فشردم هرگز نپرسیدم که خدایا چرا من؟
و امروز وقتی که از این بیماری لاعلاج درد می کشم باز هم اجازه ندارم که از خدا بپرسم: چرا من؟
منابع: سایت بیتوته
https://www.beytoote.com/religious/sundries/high-god.html?m=1
قرآن کریم (سوره بلد آیه۳)