چند وقت پیش یکی از کاربران(Aida) مطلبی تحت عنوان "مشت نمونه خروار" منتشر کرد و در آن با آوردن پنج شش مثال از کامنتهای طرف مذکور ادعا کرد که مخالفان براندازی حکومت همگی فحاش هستند و اگر باور ندارید این مُشت نمونهی این خروار(!)
ایشان اما متاسفانه و علیرغم استفاده هوشمندانه و هرچند بی فایده از تک جملهای در انتهای مطلب تحت این مفهوم که "البته کم هم نیستند نویسندگانی که از شان قلمشان حتی برای مخالف هایشان نمی کاهند." دچار سیاست یک بوم و دوهوایی شدند و فقط به طرفی از ماجرا پرداختند که سودشان در پرداختن به همان طرف بود.
چند نکته باریکتر از مو(!) دربارهی تناقضات بیحد و حصر این مطلب:
امّا با این حجم از بی ادبی و گستاخی،این حجم از دریدگی کلام، این حجم از هتک حرمت و توهین های بی شرمانه سکوت دیگر جایز نیست.
ایشان خود را دغدغهمند گفتگوی موثر میداند و اذعان میکند که دیگر تاب این همه بیادبی و گستاخی و هتک حرمت و دریدگی کلام و توهینهای بیشرمانه را نداشته و سکوت را جایز نمیبیند!
در کمال تعجب اما همهی این صفات زشت و ناپسند را از سمتوسوی یک گروه از جامعهی نویسندگان ویرگولی(!) میبیند. چرا؟! جواب چرایش با شما!
۲. به این جمله دلسوزانه(!) و خندهدار هم دقت کنید:
همه ی ما از کشته شدن بسیجی ها و تعرض به آن ها همان اندازه غمگینیم که از مرگ مهسا. از مرگ آرتین همان اندازه که از مرگ کیان.
ایشان بار دیگر اذعان دارند که یکطرفه به ماجراهای اخیر نپرداخته و نخواهند پرداخت چرا که هماناندازه برای تعرض و قتل بسیجیها توسط اراذل و اوباش ناراحت هستند که برای فوت مهسا و باز هم همانقدر از شهادت آرتین غمگین هستند که از فوت کیان...
عه واقعا؟! اما دیدهها، مشاهدات و اسناد و مدارک موجود که چیز دیگری میگویند:))
از زمان آغاز قضایای اخیر و در گیر و دار تمامی قتلها و فجایعی که در نقاط مختلف کشور رخ داد، ایشان پنج مطلب منتشر کردند.
ایشان از "مهسای وطن" نوشتند اما مطلب "بسیجی وطن" را از ایشان ندیدیم.
ایشان "برای آزادی"، فمینیسم و مظلومیت زنان را مورد کنکاش و بررسی قرار دادند اما برخلاف داعیهی نگاه منصفانهشان از آزادی که منجر به قتل و تعرض به بسیجیان، عمامهپرانی از روحانیون و فحاشی و هتاکی به مقدسات برخی مردم شد چیزی ننوشتند.
ایشان "ایران، بانو، وطن!" را نوشتند اما برای ایران، شاهچراع و شهدای امنیت ککشان هم نگزید.
ایشان موزیک ویدئوی "برای دختر همسایه!" را نقد کرده و موبهمو شکافتند اما "برای توی کوچه رقصیدن!" را با نگاهی صفر و صدی و بهبه و چهچه بسیار،شاهکاری تکرارنشدنی نامیدند.
ایشان "زن، زندگی، آزادی!" را به رشتهی تحریر درآورده اما...
ایشان اما دوباره از مغلطهای نخنما شده و خندهدار دربارهی چرایی این سیاست در نوشتار استفاده میکنند:
"اگر برای همه نمینویسیم،چون تصور میشود تریبون برای بعضی ها وسیع تر است و برای بعضی دیگر اندک تر."
این بندهی خدا میگوید برای همه نمینویسد چون تریبون برای بعضی(!) وسیعتر و برای بعضی دیگر اندکتر است؛ اما در کمال تعجب باز هم آمار و مشاهدات چندماه اخیر نشاندهندهی این است که تعداد مطالب انتشاریافته دربارهی جنبش زن زندگی آزادی(!) و بهاصطلاح خیزش آزادیخواه(!) و به مراتب بیشتر از مطالب دیگر و تریبون این دوستان به شدت وسیعتر بوده است!
چرا وسیعتر بوده؟! جواب چرایش با شما و دوستان دستاندرکار ویرگول!
اصل مطلب(!):
(که اتفاقا بیربط با همین تناقضات و دوگانگیها نیست!)
۳. به این چند مثال مذکور توسط این کاربر محترم به شدت توجه کنید:
مثال اول:
ایشان در اولین مثال، از بیادبی این کاربر در استفاده از واژهی توهینآمیز "برعنداز" و صحبتهایی ناشایست در راستای همین موضوع بهشدت گله دارند.
اما:
متاسفانه و به علت مهآلود بودن معابر ویرگولی، ایشان همین الفاظ(دقت کنید دقیقا همین الفاظ!) از طرف یکی از دوستان همفکرش را ندیده وگرنه قطعا در راستای ناپسندخواندن امر زشت فحاشی این نظرات را هم کنار مثال مذکور قرار میدادند:))
مثال دوم:
ایشان در مثال دوم، از عبارت "فشار نخور" توسط یکیدیگر از کاربران رنجیدهخاطر شدهاند.
اما:
مجددا متاسفانه و به علت مهآلود بودن معابر ویرگولی، ایشان همین الفاظ(باز هم درست خواندید دقیقا همین الفاظ!) از طرف یکی از دوستان همفکرش را ندیده وگرنه قطعا و اینبار یقینا در راستای ناپسندخواندن امر زشت فحاشی این نظرات را هم کنار مثال مذکور قرار میدادند:))
مطلب زیر از کاربری بهشدت بااخلاق و اهل گفتگو(!) و در راستای اعتراض صلحآمیز و محترمانه(!) به بند سی و هفت:(فریب) از مطلب "آلیسا آلیسا جینگیل آلیسا هی!" نوشته شده است:
مثال سوم:
این بار هم ایشان با روحیهای بسیار حساس(!) از کلمات ناشایست "بیخاصیت، بیرگوریشه و بی تفاوت" دچار حزن و اندوه شدهاند.
اما(!):
مجددا متاسفانه و به علت مهآلود بودن معابر ویرگولی، ایشان الفاظی به مراتب بدتر از همین الفاظ را از طرف یکیدیگر از دوستان همفکرش(کاربر با اخلاق مثال دوم را که به یاد دارید!) را ندیده وگرنه قطعا و اینبار یقینا در راستای ناپسندخواندن امر زشت فحاشی این نظرات را هم کنار مثال مذکور قرار میدادند:))
این داستان: بیتفاوت فحش است اما بیخا*ه نه!
مثال آخر(!):
ایشان کامنتی از نازنین خانم باقری و متعاقبا پاسخی از طرف بنده را منتشر کرده و میگویند: "این کاربر فحاشی جنسی میکنه و بعد تمام اونها رو پاک میکنه!"
اما:
ماجرای اشارهشده توسط این کاربر و افترای فحاشی جنسی صورتگرفته توسط بنده به کجا برمیگردد؟!
ماجرا به آن زمان برمیگردد که در گیرودار و در فوران جر و بحثی که بین بنده و همان کاربر بااخلاق(!) مثال دو و سه صورت گرفته بود بنده در پاسخ کامنتها و فحاشیهای مکرر و سلسلهوار آن عزیز(که چندمورد از آنها را نیز در تصاویر ذیل مشاهده میفرمایید!) و از قِبَل اطلاعات دارویی اندکی که داشتم چند پماد ضد سوزش را برای ایشان معرفی کردم.
((لازم به ذکر است که علیرغم مغلطه و مصادره به مطلوب این کامنت توسط دوستان به هیچوجه درستی این اقدام را تایید نمیکنم و همینجا و با وجود توهینهای بسیاری که این کاربر با الفاظ مختلفی همچون بی خا*ه، جوجهت*می، خا*همال، جوجهپشمی و ... به من روا داشت بهخاطر این اقدام شجاعانه عذرخواهی میکنم چراکه عذرخواهی تنها چیزی است که هیچگاه از ارزش انسان نمیکاهد.))
ایشان و برخی دوستان اما رفته و دیدهاند که چندتا از پمادها برای سوزش اندام جنسی نیز مورد استفاده قرار میگیرند و بهاینترتیب بنده فحاش جنسی نامگذاری شدم://
برخی از کامنتهای فرد مذکور که منجر به این قائله و نگارش کامنت معرفی پماد شد(قضاوت با شما!):
حالا:
فحاشی جنسی یعنی چه؟!
مطابق قانون مجازات اسلامی قذف یا فحاشی جنسی عبارت است از: نسبت دادن زنا یا لواط به شخص دیگری هرچند مرده باشد. به بیان روشن تر چنانچه به فرد یا اعضای خانوادهی فرد نسبت ناروا در خصوص برقراری رابطه نامشروع با فرد دیگری داده شود، جرم قذف یا هتاکی جنسی محقق می شود.
فحاشی جنسی طبق این تعریف از سری قوانین مجازات اسلامی اما نه کامنت بنده بلکه کامنتی بود که این دوست عزیز(همان دوست بااخلاق که معرف حضور است!) برای بنده نوشت:
این کاربر عزیز و همفکر نگارنده محترم مطلب یکطرفهی "مشت نمونه خروار" اما هنوز هم تخصص تبدیل سریع گفتگو به معرکهای برای فحاشی و تحریک طرف مقابل گفتگو به مقابله به مثل را دارد!:
گرچه که این مطالب و نظرات آغشته به فحش را همان نویسنده عزیز و منصف(!) "مشت نمونه خروار"(که از عبارت های "بیخاصیت و بیتفاوت" رنجیده بود و سکوت دربرابر هرگونه فحاشی از طرف هر جناحی را جایز نمیدانست!) اینبار کامنتهای عاقلانه خوانده و ناشی از هوش و قلم نویسنده میداند:)))
چند پینوشت تامل برانگیز:
(بخوانید چند حاشیهی پررنگتر از متن!)
پن۱: با دیدن همین تصاویر و گفتارهای متناقض میتوان فهمید که همین دوستان عزیز که داعیهی منطق و دلسوزی برای تمام اقشار جامعه(از بسیجی و روحانی کشته شده توسط اغتشاشگران گرفته تا دختری که میخواهد اسیر گشت ارشاد نباشد!) را دارند به بهانهی وسعت تریبونها از نوشتن کلمهای برای آرتین سرایداران، روحالله عجمیان، آرمان علیوردی و ......
ابا دارند مبادا که دوستان همفکر، آنها را عقبمانده، ساندیسخور و به قول خودشان ارزشی خطاب کنند.
پن۲: با دیدن همین تصاویر و تفکر اندک به چند مثال ساده میتوان دریافت برخلاف ادعای این دوستان که میگویند ما هم از وجود این دوقطبی در جامعه ناراحتیم، اما به وقتش خودشان با رفتار و گفتار متناقض به این دوقطبی دامن میزنند، آنجایی که فحاشی چندنفر را مشت نمونه خروار دیده و فحاشی عدهای دیگر را دیده و آن را عاقلانه خطاب کرده و ناشی از هوش و قلم نویسنده آن الفاظ میدانند.
پن۳: این عزیزان که در نقطه به نقطهی حرفهایشان موضوعی را پیراهن عثمان میکنند پای ارائه مدرکی دال بر صحت اکاذیبشان میگویند به خاطر ندارم کی و کجا؟ حسابش از دستم دررفته، از فلانی شنیدهام از خودش بپرس!
میگویید نه؟! پس دیدن این تصاویر خالی از لطف نیست:))
در این دو تصویر به وضوح دیده میشود که کاربری از دسته دوستان عاقل و به قول دوست دیگرش سرشار از هوش و قلم(!) با الفاظ ناشایست و به طرق مختلف معرکهای به راه انداخته و میگوید دستانداز در جواب نظرات مخالفانی چون من که به منطق و ادب شهره هستیم بیادبی کرده و حتی برخی از ما را بیشعور خطاب کردند:
در اینجا کاربری دیگر پاسخ داده و میگوید من تاکنون از دستانداز بی ادبی ندیدهام:
در اینجا دوباره آن عزیزی که ظاهرا به هیچ صراطی هم مستقیم نیست، میگوید شاید تو ندیده باشی ولی من که دیده ام!:
در این جای بحث طرف مقابل ایشان احتمالا جهت راستیآزمایی و به خاطر اینکه شاید او دارد اشتباه میکند درخواست لینک یا تصویری را دارد که این توهینها را اثبات میکند:
بحث که به این نقطه میرسد کاربر مذکور که آخرین هدفش از این معرکهگیری، مواجهه با درخواستی مبنی بر ارائه سند و مدرک بود، توجیهات جالبی را ردیف کرده و روانه میکند:))))
همهی اینها در حالیست که همان مطلب "چگونه مالهکش نظام نباشیم؟" که دوستان آن را توهین و تخریب میدانستند از کامنت توهینآمیز یکی از همین دوستان زیر این پست دستانداز که ایشان را مالهکش خوانده بود متولد شد:
پن۴: بعد از مشاهده پست "مشت نمونه خروار" برای نویسندهی پست نوشتم کاش دو طرف ماجرا را کنار هم آورده و یکطرفه به قاضی نمیرفتی که از قدیم گفتهاند هرکه یکطرفه پیش قاضی برود راضی برمیگردد. ایشان گفتند برای آنطرف ماجرا خودت بنویس. من هم گفتم چشم و نوشتم تا بخوانید. قرار هم نبود اینقدر طولانی شود ولی شد:))
مشاهده کامنت دستانداز بعد از مطالعه این مطلب نیز خالی از لطف نیست:
آیدا خانم البته اذعان داشتند که در مواجهه با بیادبی دوستانشون به اونها تذکر میدن، راست هم میگفت بندهی خدا:))
یک نمونه از تذکرات ویژه و قاطعانهی ایشان که مو بر تن هر جنبانندهای سیخ میکند!:
پن۵: مثالهای زیر را هم ببینید اما برخلاف دوست عزیزمان شما این مُشت(که شاید به مراتب از مشت دوستمان بزرگتر باشد!) را نه به چشم نمونهی خروار که به چشم آغاز و عزمی برای گفتگوهای مسالمتآمیزتر در آینده مشاهده کنید:))
و اما یکی از دهها جواب پادرهوای دستانداز به کامنتهایی که دیگر نیستند... چرا نیستند؟! از خودشان بپرسید!
این هم یک دلیل بسیار قوی و منطقی(!) برای اینکه بدانید این بندگان خدا حق دارند فحاشی کنند و این فقط هتک حرمت از طرف گروه مقابل است که هیچ توجیهی برای آن پذیرفته نیست!:))
حسن ختام: یک تذکر دوستانه، منطقی و تاثیرگذار:))
یا حق...