امشب با هم فیلم میبینیم ، یك فیلم گریهدار که تو از بغل من تکان نخوری و هی هق هق کنی و هی ببوسمت و قلقلکت بدهم و باز گریهات بند نیاید !
امشب برایت شاملو میخوانم که قول داده بودم ، با هم مست میکنیم ، با هم تانگو میرقصیم ، با هم شام میخوریم ، شامی که من برایت پختهام با فلفل زیاد که از تندیش اخم کنی و بدخلق شوی و من ببوسمت که یعنی لطفاً مرا بیشتر از اینها دوست داشته باش ؛ بعد کنار هم دراز میکشیم ، برایت شازده کوچولو میخوانم و آنجا که شازده دنبال دوست مار میگردد با هم بغض میکنیم ؛ بعد من تمام اندوهم نگاه میشود و زل میزنم به روی ماهت و با حسرت میگویم نمیشود خیال نباشی ؟
لابهلای گریهها میخندی و میگویی نه ، و میروی ، و میروی ، و عذاب شب باز نازل میشود .