دیشب از تو برای حافظ میگفتم...
از آن مژه های بلند و مشکی،که همچون حصاری سخت،از چشمانت محافظت میکنند..حتی در برابر نیم نگاهی به من،برای دلخوشیِ کوچکی در دلم کاشتن...!
راحت بگویم..بی تو من تکه چوبی شکسته،لا به لای شاخه های سرسبزِ درختی کنارِ دره هستم،که روزی با نسیمی،در سکوت غروب یک روز ابری،به آرامی و مظلومی،به فراموشی سپرده خواهد شد...!