Kafoeen
Kafoeen
خواندن ۵ دقیقه·۵ سال پیش

از ماندن در خانه تا تصرف فضا

یواش یواش با روی آوردن به باغبانی و امتحان انواع کاشتنی‌ها آرام گرفتم. کمی آرام‌تر و البته باانگیزه‌تر از پیش به ماندن در خانه ادامه دادم. برای این آرامش به بالکن خانه روی آوردم؛ فضای فسقلی شانزده سرامیکی، در جنوب غربی پلان خانه، رو به جنوب و خیابان محله ما، بالکنی که بی‌استفاده و در اختیار آت‌‌وآشغال‌های معمول هر خانه‌ای بود؛ چند گلدان پلاستیکی و سفالی تلنبار شده روی هم، دو آجر، دو محافظ توری پنجره، یک گاز نذری و یک گونی نصفه گچ، با تاروپودهای پلاستیکی گونی که در اثر تابش مستقیم خورشید پوسیده شده و با یک انگشت تمامش پودر می‌شد و فرو می‌‌ریخت. بالکن خانه از طریق یک درب چارچوب‌فلزی که تقریباً ۸۰ درصدش را شیشه شکل داده بود، به فضای درونی خانه وصل می‌شد.

تصرف یک فضا آنقدرها هم کار سختی نیست. کمی چاشنی تداوم و گذر زمان که به فضا اضافه شود، خود به خود فضا ازآن تو می‌شود و دیگر هیچکس حتی نزدیکش هم نمی‌آید. می‌پذیرد که تو صاحب آن فضا شده‌ای؛ البته یک فاکتور خیلی خیلی بزرگ از این حرف می‌گیرم و آن‌هم دست‌فروشان شهر است. هر چقدر هم که در فضایی جاخوش کرده باشند و در ذهن مردم شهر، چهره و فعالیت و جای بساطشان نقش بسته باشد، باز مأموران شهرداری به آنان حمله می‌کنند و زیر کاسه کوزه‌اشان می‌کشند که بروند، مگر اینکه به توافقی در سوداگری شهرداری برسند. با این حال، فضا برای مدت‌ها در تصرف آن دست‌فروشان خواهد بود، حتی اگر دیگر نباشند. مردم تا مدت‌ها خواهند گفت: کنار همان گاری باقله‌فروش (باقلا)، مغازه روبروی بساط تخمه‌فروش و امثالهم. بعد از آن که کالبد فضای شهر را از دست‌فروش گرفتند، ذهنیت فضا در خاطر مردم برای سالیان سال، باقی خواهد ماند. می‌توانم بگویم به نحوی، با تداوم حضور، فضا تصرف می‌شود، چه جسم و چه روح آن فضا.

من هم در این تصرف شانزده سرامیکی‌ام همین روند را طی کردم. اول به بالکن نزدیک شدم، بذرهای کاشته شده را نزدیک تلویزیون و پشت درب بالکن ‌گذاشتم. دوهفته گذشت، جوانه‌ها نور می‌خواستند. آن‌ها هم بدنبال فضای بیشتری بودند تا رشد کنند. بعد از دوهفته با آنکه به فضای بیرون از خانه عادت نداشتند اما نور برایشان لازم بود، علی‌الخصوص که گوجه گیاه نوردوستی است. چند روزی هم، موقتی و برای ساعاتی گلدان را در بالکن می‌گذاشتم. تا آنکه برگ‌ها شکل گرفت و جوانه‌ها قوت. دیگر دائماً در فضا بودند و بواسطه آن‌ها، من هم بیشتر در فضا حضور داشتم. در همان شانزده سرامیکی که هر دفعه با ورودم به بالکن، معمارش را لعنت می‌کردم که یک نفر هم به سختی در این بالکن جا می‌شود. کاش، حداقل به‌جای شانزده سرامیک، ابعاد بالکن را به اندازه بیست‌وچهارسرامیک گرفته بودی آقای معمار! البته از عوارض در خانه ماندن زیاد است. گاهی به قدری به در و دیوار خانه خیره می‌شوی که تمام عیب و ایرادهای خانه را پیدا می‌کنی و برای تک‌تکش معمارش را لعنت. درست شبیه رفتاری که پیش از این اوضاع قرنطینگی در شهر داشتم. به قدری به در و دیوارهای شهر و فضاها می‌نگریستم که تمام عیب و ایرادهایش برایم آشکار می‌شد و طراح و شهرسازش را لعنت می‌کردم.

از بالکن دور نشویم؛ گاهی سرک می‌کشیدم و این رفتار من بیشتر و بیشتر شد. دیگر کمتر برادر، پدر و مادرم نزدیک بالکن می‌شدند. انگار که حضور در آن فضا، عدد و ظرفیت مشخصی دارد و زمانی‌ که من تعدادش را پُر می‌کردم، دیگر باقی افراد نزدیکش نمی‌شدند و این امر به طرز ناخودآگاهی رخ می‌داد.

باغبانی و کاشت گل و گیاه در این برهه برای خودش راه چاره‌ایست تا آدم در این چاردیواری نپوسد و همچنان جریان زندگی را حس کند، و باعث شد تا بیشتر وسوسه شوم، دست به کار شدم، فضای بالکن را سامان دادم، خرت‌وپرت‌های ریز و درشت را در گوشه و کنار انباری که خودش تا خرتناق (خرتلاق به گفته فرهنگ دهخدا) پُر است، جا دادم. گلدان جوانه گوجه‌ها را نزدیک در بالکن گذاشتم. با اینستاگردی زیاد در زمان‌های آزادم، نحوه کاشت گیاهان مختلف را دیده بودم و سررشته‌ای در این زمینه پیداکردم. این‌سری متناسب با علاقه و‌ البته محدودیت فضایی که داشتم، به کاشت سبزی شاهی و تربچه روی آوردم. البته گوجه‌ها هم در چند سرامیک آنطرف‌تر به رشد خودشان ادامه می‌دادند. گلدان‌های بزرگتر را آماده کردم. در روز چندین‌بار از پشت شیشه، بالکن را دید می‌زدم و مدام چیدمان گلدان‌ها را در نظر می‌آوردم و برای آن فضای فسقلی نقشه‌ها می‌کشیدم. حالا که دیگر رفت‌و‌آمدهای بالکن بیشترش به من اختصاص یافته، کم‌کم درباره شکل و شمایلش هم فکر می‌کنم. رویش هر برگ سبزرنگ، نتیجه را برایم آشکارتر ‌می‌سازد و من دلگرم‌تر از همیشه به کارم ادامه می‌دهم؛ فضای بالکن تماماً از گلدان‌های کوچک و بزرگ پر شده است و دیگر به سختی می‌توانم وارد آن فضا شوم. گلدان‌ها و جوانه‌ها بیشتر از من در بالکن حضور داشته و مالکیت آن فضای فسقلی را ازآن خود کرده‌اند.

بالکنتصرف فضاگل و گیاهخانهشهر
از فرش به عرش، فاصله به اندازه یک شهر است؛من یک شهری‌ام...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید