Kafoeen
Kafoeen
خواندن ۴ دقیقه·۵ سال پیش

ردپای شهر در داستان‌های ایرانی؛ سال بلوا؛ عباس معروفی(71-1368)

در بخش‌های ابتدایی کتاب برای به تصویرکشاندن فضا و بستری که داستان در آن در حال وقوع است، نویسنده به خوبی و با جزئیات به فلکه اصلی شهر سنگسر می‌پردازد. فلکه‌ای که سهمی عمده در داستان این کتاب دارد؛ «میرزا حسن رئیس با لحن مؤقر و خشکی گفت: نباید این اتفاقات بیفتد. شما هرگز ارزش این ساختان‌ها را نمی‌دانید.»

چهار ساختمان متحدالشکل قدیمی در چهار ضلع فلکه سنگسر باعث می‌شد که فلکه همیشه مرکز بماند، مرکزی برای خریدوفروش، صدورِ فرمان، نمایش قدرت، کسب خبر و خیلی چیزهای دیگر. چوپا‌ن‌ها اربابشان را آن‌جا می‌دیدند و قرار سال می‌بستند، مجله اطلاعات هفتگی در مغازه میرزا حسن رئیس عرضه می‌شد و در زمان آرامش، عصرها مردم از خانه‌هاشان بیرون می‌آمدند و در برابر آن ساختمان‌ها که باغچه‌های قشنگی هم داشت، قدم می‌زدند.

هر ساختمان هشت باب مغازه داشت، چهارتا این‌طرف، چهارتا آن‌طرف و در وسط یک درِ چوبی دولنگه‌ی بسیار بلند که بر پیشانی‌اش با کاشی آبی‌رنگ کتیبه‌ای نوشته شده‌بود و در چهار گوشه آن خورشید خانم‌های خندان به همدیگر نگاه می‌کردند، ابهتی به شهر می‌داد که نشان ازسابقه‌ای تاریخی داشت. بالای آن کتیبه‌ها پنجره‌های چوبی گرد با شیشه‌های رنگی تا طبقه سوم ادامه می‌یافت. هر طبقه دو ایوان داشت که پشت نرده‌های آهنی‌اش گلدان‌های شمعدانی و شاخ‌بزی و شاه‌پسند گذاشته بودند، با پنجره‌های دو لته‌ی چوبی و پشت‌دری‌های سفید (صفحات 75و76 کتاب).

در بخش دیگر کتاب؛ سروان خسروی که یکی دیگر از شخصیت‌های داستان است به‌خوبی رابطه شهر و نحوه برقراری ارتباط آدم‌هایش (شخصیت‌های داستان)، را نشان می‌دهد. او که داعیه قدرت را در سر می‌پروراند به بهانه برقراری نظم به دنبال برپاساختن چوبه‌داری در مرکز شهر سنگسر است. نویسنده به خوبی رابطه شخصیت و شهر را با قلمش به تصویر می‌کشد و در بخشی از کتاب؛ (صفحه 220) می‌نویسد:« سروان خسروی می‌خواهد تمام خیابان‌های شهر به خیابان خسروی خاتمه یابند‌.» و پس از آن سایر شخصیت‌های داستان شروع به سهم خواهی از شهر می‌کنند؛ «ناژداکی شهردار گفت: سابقاً تمام کوچه‌ها به خیابان نیلوفری منتهی می‌شد، و حالا این جوری شده. می‌خواهم در جلسه آتی انجمن شهر پیشنهاد کنم اسم این خیابان زیارت را بگذاریم خیابان ناژداکی. من هم خیلی برای این شهر زحمت کشیده‌ام. معصوم گفت: اگر قرار باشد اسم خیابان تغییر کند، حق تقدم با جناب میرزا حسن رئیس است». خواستی که تمایل قدرت به تمرکز را نمایش می‌دهد؛ انباشت قدرت از طریق رگ‌های شهر و تبلور آن در مرکزیتی که ساختمانی نظامی را در خود جای داده است. میدان‌ها و به تعبیری فلکه‌ها همواره با هم‌افزایی فرمی و محتوایی نهفته درون آن‌ها؛ تبلوری از قدرت و تمرکز بوده‌ و هستند.

در کنار تمام ترسیماتی که عباس معروفی از فضاهای شهر سنگسر در ذهن مخاطب خود ایجاد می‌کند، نکته‌ای دیگر وجود دارد که شاید به دلیل پراکندگی آن در تمام متن، کمتر به‌چشم آید و آن اسامی پیشینه‌داری است که به هر یک از اجزای شهر اختصاص یافته؛ همچون فلکه سنگسر، کوچه مناره، میدانچه بخوسر و خیابان زیارت.

برخلاف نام‌گذاری‌های فعلی که با تصمیم‌گیری در نهادی همچون شورای شهر انجام می‌شود. مسأله بر سر این نیست که اسامی حتماً باید اسامی مشاهیر این مرز و بوم باشد، بلکه مسأله توجه به اتفاقات و وقایع تاریخی هر یک از محله‌ها و شهرها، و نمایشی به‌جا از سبقه تاریخی فضایی می‌باشد که آن‌را از کالبدی صرف، به مکان تغییر ماهیت داده است. خیابان‌ یا هر جز دیگری از شهر، براساس آنچه که مردم آن‌را می‌خوانند، نام‌گذاری شود ؛ نه هر آن‌چه که زیبا و دهن پُرکن است به تصویب برسد؛ در واقع اسامی و نام‌هایی که طی انباشتی از خاطره‌های شهر شکل گرفته و قوام یافته‌است، چنین نام‌هایی چون با گوشت و خون اهالی عجین شده است، دیگر نیازی به حفظ‌کردن ندارد و مایه گیجی و گنگی آنان نمی‌شود.

کتاب سال بلوا و داستان درونی آن، در عین جاری بودن داستان و وقایع آن برهه از تاریخ، تصاویر ارزشمندی از شهر ارائه می‌دهد. پرداختن به داستان و بیان آن در بستری چنان واقعی که از پیشینیان در ذهن ما بجای مانده، اصالتی خاص به داستان می‌بخشد که حتی اگر غلظت افسانه جاری در متن، بیش از این‌ها هم بود، همچنان باورپذیر می‌گشت. آنچه که بسیاری از آن به عنوان ویژگی اصلی قلم عباس معروفی یاد می‌کنند.

شهرداستانعباس معروفیسال بلوافلکه سنگسر
از فرش به عرش، فاصله به اندازه یک شهر است؛من یک شهری‌ام...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید