ویرگول
ورودثبت نام
آتنا
آتنا"سر ممکنه که اشتباه کنه اما خون هرگز"
آتنا
آتنا
خواندن ۳ دقیقه·۲ ماه پیش

آنچه گذشت (نه به من که از روی من)

در سالن مطالعه نشسته‌ام، احساس می‌کنم که بلندی و تیک‌وار بودن صدای کیبورد هنگام تایپ غیرانسانی‌تر از آن است که بتوانم به انجامش در اینجا ادامه دهم.

حالا روی صندلی در راهرو زیرزمین نشسته‌ام، صدای ویالون می‌آید، بیشتر از دو ساعت است که این صدا یکنواخت از اتاق موسیقی بلند شده و از خودم میپرسم که آیا نوازنده خسته نشده؟ کاش می‌شد. 20 تکلیف مالی ترازنامه و صورت مالی را با همین صدا انجام دادم و حالا در تلاشم که با کنار هم گذاشتن کلمات متنی منسجم دربیاورم. در واقع این بیشتر موج احساسات است که خودش را به در و دیوار می‌کوبد و من را به نوشتن وادار می‌کند. شرح تفصیلی و خوش خط ماجرا را به بعدا واگذار می‌کنم و به یک رونوشت ساده از شرح حال خود بسنده می‌کنم تا فقط و فقط بتوانم این میل سرکش را رام کنم و به ادامه زیست تحصیلی برسم.

اخیرا فهمیده‌ام که بسیاری از انسان‌ها خودشان را خیلی کسی حساب می‌کنند. پر و واضح است که هر کسی برای خودش کسی است. اما اینان نزد خودشان کس‌ترند. احساساتشان راستین‌تر و قضاوت‌هایشان تیزتر و عاری از خطا. اینگونه آدم‌ها همیشه خدا پیش خودشان گمان می‌کنند که بر صندلی مظلومیت نشسته و هر چه بر سرشان آمده جز نفرین و فلاکت و بدختی نبوده و دیگران نیز مقصر و بدهکار به ارزش گذاشتن به دردها و زخم‌هایشان. اگر این همان شرح تفصیلی ماجرا بود از ویژگی‌های شخصی اینان و آنچه که باعث می‌شود حسابی دلم بخواهد موقع پایین رفتن از پله پایشان به بند کفششان گیر بکند و به پرواز دربیایند بیشتر می‌نوشتم. ولی نه حجم زیاد مانده تکالیف بنده این اجازه را به من می‌دهد و مطمئنا نه شما علاقه‌ای خواندن نفرت‌نامه من دارید.

این روزها بیشتر با خودم در صلحم، اگر کاری را بخواهم انجام دهم انجام می‌دهم و در غیر این صورت خیر. انتظارات غیرواقعی‌ام را با آخرین نسیم‌ تابستانی به دور ریخته‌ام و حالا عاری‌تر از قبل هستم. عاری از خشم و غضب به خود، عاری از اضطراب، عاری از احساس عقب ماندن و عاری از حرص و آمال. حالا آنچه را انجام می‌دهم که راحت‌تر است. هم و غمم را برای یافتن جواب به سوالاتی که تا لحظه وقوعشان نمیتوان از آن‌ها مطمئن بود نمی‌گذارم و بیشتر به خوش بودن حالم فکر می‌کنم تا اینکه دستاوردی انگشت‌نما داشته باشم. پسرک اینستاگرامی می‌گفت همه چیز سخت است و آدم باید سخت خودش را انتخاب کند. من ترجیح میدهم اینبار سختی را انتخاب کنم که نتیجه‌اش حی و حاضر جلوی چشمانم نقش ببندد.

از عشق بسیار گفته‌ام، این روزها عاشقانه تر زیست می‌کنم. غم زیادی متحمل شده‌ام که دروغ نگویم هنوز برای خیلی‌هایشان درست و حسابی عزاداری نکرده‌ام؛ اما اینبار در انتهای غم‌هایم گرما را هم دیدم. که چطور هر از دست دادن و هر ناکامی آدم را در جای درست قرار می‌دهد و باعث می‌شود که قدم بعدی را محکم و سنگین‌تر برداری.

برخلاف تصورم -البته این فکری لحظه‌ایست که گمان کردم برای اختتام این کوتاه‌نوشت می‌تواند مناسب باشد- زندگی در بزرگسالی بیشتر شبیه به انیمه‌هایی مثل هایکیو و آکادمی قهرمانانه من، ناروتو و این امثال می‌شود. جنس تلاش در بزرگسالی فرق دارد، شکست‌ها سنگین و پرهزینه‌تر و دستاوردها دورترند. آدمی در بزرگسالی می‌تواند بیشتر احساس زنده بودن بکند، اگر بخواهد و اگر بخواهد.

احساسزیست
۴۳
۸
آتنا
آتنا
"سر ممکنه که اشتباه کنه اما خون هرگز"
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید