آتنا
آتنا
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

از نگاه هایم میترسم...

گاهی میترسم که حلقه دیدگانم را به دیگری گره بزنم و مستقیم به چشمان او نگاه کنم..
نه این که منظورم شخص خاصی باشد و یا اینکه خجالت بکشم ...
اما میترسم..میترسم از چشمانی که در آنها علارغم احساس واقعیم خشم،نفرت،بی حوصلگی و گاهی تزلزل موج میزند!
میترسم من نگاه را بیاندازم و آنها احساسات سلبی را بردارند...
میترسم فکر کنند که چشمانم مذاق دیدنشان را ندارند!
میترسم از اینکه در نقاب چشمانم قلبی تار و تیره نمایان باشد..
میترسم که نکند ببینم،ببینند و دلشان سرد شود... دلم بشکند..
میترسم..
پس سرم را پایین می‌اندازم و رد نگاهم را به سوی دیگری میکشم..
خودت بفهم که ارزشمندی و منتظر باش...
شاید،روزی،جایی،لحظه ای،با نگاهی دیگر نگاهت کنم...


دلنوشتهنگاه کردناحساساتچشم
"سر ممکنه که اشتباه کنه اما خون هرگز"
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید