به به! سلام دوستانِ عزیزم!...امیدوارم از هفتۀ گذشته تا حالا... کلّی تجربیاتِ نابِ شخصی برای خودتان داشته باشید... مثلاً دیدنِ یک فیلم یا خواندنِ یک شعرِ خوب!... باور کنید هیچ چیزِ جدّی تری هم در عالم وجود ندارد!...
استااااد!... کی حوصله داره حالا شعر بخونه تو این وضعیت...
آهان بچه ها!... ببخشید دوستان! گرامیان! دوستانِ فرهیخته ام!... اتفاقاً یکی از کاربردهای ادبیات و همۀ رسانه ها...همین است یعنی distraction حواس پرتی!...و حواس پرتی همیشه چیزِ بدی نیست!... نیازی ندارد که آدمی همیشه تمرکز بر فاجعه داشته باشد!... مثلِ جنابِ کافکا که می فرماید زندگی بدون آثارِ ادبی و دنیای خیالی، که آن ها برایمان می سازند...اصلاً ممکن نیست...
استااد!...شما انگار خیلی بیکارین... که هنوز فیلم می بینین و شعر می خونین... نه؟!
دوستانم!.. البته بخشی از این فعالیت ها مرتبط با حرفۀ من است که مرتبط با رسانه و نقد است...و خوب باید ببینم چه خبر است در عالم تولیدات هنری... ولی از طرفی هم واقعا فکر می کنم بدون خیال، نمی شود زندگی کرد... اصلاً من دو تا عالم دارم... و دو نفرم... یکی در عالم واقع... یکی در خیال... و گر نه شاید من هم خیلی غمگین شوم...یا مثلاً بمیرم..
ااااِ !! خدا نکنه استاد...
بله دیگر... این را هم عرض کردم که همین را از دوستانم بشنوم... خیلی به این حرف نیازداشتم الان...
الگوی یاکوبسن قسمت اول
الگوی یاکوبسن قسمت دوم
این شیوه _بنابر درس های جلسۀ قبل_ از جمله "نقدهای معطوف به متن" است...
متن هم، اینجا منظورم هر نوع اثرِ هنری است... به طور کلّی هر جا بگویم متن، مقصودم هر گونه آفریدۀ هنری است... حالا ممکن است آن شعر باشد یا یک تابلوی نقّاشی... فیلمِ داستانی... یا هر چه...
دلیل اش هم باید همان باشد که من یک منتقدی هستم با تمایلاتِ شبهِ پساساختگرایانه... و این دسته از موجودات، هر چیزی را متن می دانند و قابلِ خوانش... حتی خودِ جهانِ طبیعت را...هر چیزی متن است...اگر توسّطِ مخاطبی خوانش شود...
شکل گرایی یا فرمالیسم، شیوۀ نقدی است که اتّفاقاً و نه چندان اتفاقی، با ظهورِ سبک های شکل گرا در هنر ها همراه بود... یعنی از دورانِ مدرن به بعد...
البته تعابیرِ مختلفی هم وجود دارد دربارۀ این که دورۀ مدرن و سبک های مدرن از کی آغاز می شود...
یک توضیحی بگویم... تقریباً از همان آغازِ کارِ سبک واقعگرا_رئالیسم_ "غلبۀ شکل بر محتوا" را می شود دید..
از همان جملۀ نقل شده از "گوستاو کوربه" _نقّاشِ رئالیست_ که ظاهرا چنین گفته که برایش هیچ تفاوتی ندارد که شمایلِ مقدّسِ مسیح را نقّاشی کند یا یک گاو را (نعوذَ بالله)!!
و البته هر چند آن زمان ها حرف های تُندِ ضدِّ دینی زدن هم احتمالاً بابِ روز بوده، ولی مقصودِ کوربه از این جمله، بیشتر تجلیلِ فرمِ اثرِ هنری در برابرِ محتوای آن است...نه اهانت به مقدّساتِ آیینِ مسیح!...
سبک های هنری که پس از کوربه و رئالیسمِ او آمدند... امپرسیونیسم و پست امپرسیونیسم...و شاخه های متنوّعِ آن، همه به "فرم" بیشتر از "محتوا" اهمیت دادند... فرم را در اولویّت قرار دادند و برجسته کردند.
طوری که مثلاً کلود مونه_نقاشِ مشهورِ امپرسیونیست_ یک کلیسا _کلیسای روئن_ را در ساعاتِ مختلف روز بارها و بارها نقاشی کرد روی بوم... و چندین تابلو با همان یک سوژه_ یک محتوا_ ساخت... فقط برای آنکه تأثیرِ نور را روی موضوعِ طرحِ خود مطالعه کند...
اما آن سبکِ هنری که اغلب، شاخصِ مکاتبِ نوینِ هنرهای تجسمی به حساب می آید، مکتبِ معظّم کوبیسم است...که به واسطۀ "ژرژ براک" و "پابلو پیکاسو"، به عالم معرّفی شد...
حالا ببینیم این منتقدینِ شکل گرا... این فرمالیست ها چه می گویند... دربارۀ هنر... و آثاری هنری
یک اصطلاحِ مهمی که این ها به کار میبرند... اصطلاحِ magnificent form است که در ترجمه، آن را "شکلِ ناب" یا "فرمِ باشکوه" می شود گفت...
این اصطلاح را اوّل بار، "راجر فرای" مطرح کرده است... ولی می گویند ریشه در نقدِ سوّم ِ "کانت" _فیلسوفِ مشهور_ هم دارد، که معیارِ زیبایی را در فرمِ زیبا مطرح کرد...
از نظرِ راجر فرای تمام کوششِ جریاناتِ هنری، در جهتِ رسیدن به این فرمِ ناب بوده... یعنی شکلی که واجدِ زیبایی کامل باشد...
و البته بعد این متفکران... که مثلاً "کلایو بل" هم یکی از ایشان است... معیارهایی هم برای این فرم مطرح کردند که مشتمل است بر عناصرِ تجسمی و کیفیاتِ تجسمی...
عناصر تجسمی به طور خلاصه می شوند همان: نقطه، خط، سطح، حجم، شکل، بافت، رنگ، تیرگی و روشنی .
و کیفیات تجسمی می شود همان: تناسب، تعادل، تباين، حركت و ريتم.
و با به کار گیری عناصرِ تجسمی به صورتی که این کیفیاتِ بصری خیلی خوب رعایت و در نظر گرفته شود فرمِ کامل یا ناب به دست می آید...
و اما فرمالیست ها یک اصطلاح اساسیِ دیگر هم دارند به نامِ "آشنایی زدایی" که جلسۀ بعد اگر عمری بود، خدمتتان توضیح خواهم داد...