آزمایشگاه بودم که محسن (هم اتاقیم) مسیج داد که وقتی داری برمیگردی اتاق ۲ بسته سیگار پالمال آبی هم بگیر. ساعت حدود ۷-۸ شب تابستونی بود و هوا تازه گرگ و میش شده بود. از در پشت دانشکده مهندسی خارج شدم و وارد خیابون باهنر شدم. همینجور تو حال خودم بودم و داشتم از کنار پارک باهنر میرفتم به سمت دکه سر بلوار کوثر که یهو دیدم یکی خیلی نزدیک به من داره باهام راه میاد. جوری که انگار ما ۲ نفر رفیقیم و با هم داریم به یه سمتی میریم.
یه پسر ۲۷-۲۸ساله، ریغو، قد متوسط و با سیبیل بلند تا روی لب پایین، ته ریش، کاپشن سبز خلبانی و شلوار شیش جیب بود.
همینجوری یهو بی مقدمه شروع کرد به حرف زدن: دِداش گُلُم، مو داشتُم مِرفتُم پیش زن و بِچهم کیف پولُمه گُم کِردُم.
همینجور که داشت حرف میزد، دیدم دستش یه چاقو کوچیکم داره.
ادامه داد: همی یه پولی به مو بدی که مو بتانُم بِرُم قِلِه ساختمون، دمت گرمه!
هی در حال حرف زدن با من این چاقوی توی دستشم تکون میداد که یعنی حواست باشه من چاقو دارم. یه نگاهی به دور و ورم انداختم دیدم هیچ کس نیست. و بصورت رسمی وارد یک زورگیری شدیم.
بهش گفتم: ببین داداش، این کیف پول من. کلا ۳۰۰۰ تومن پول داشتم! گفتم: این ۱۵۰۰ تومن واسه تو ۱۵۰۰ تومنم بذار واسه من که برم ۲ بسته سیگار پالمال بخرم امشب نسخ نمونیم تو خوابگاه.
گفت: همی؟! یعنی هیچی دگه پول نِدِری؟
جیبامو دادم بیرون و دستامو باز کردم گفتم: خودت بگرد!
گوشیم تو دستم بود.گفت:او گوشیت ره بده به مو.
گوشیمو که بهش نشون دادم خودش پشیمون شد و گفت:جان مو، تو واقعا دانشجویی؟تو که اِز مویوم بدبختتری! گوشیمn100 SAMSUNG بود. دستشو دراز کرد گفت: همو ۱۵۰۰تومنه بده مو برُم بابا!۱۵۰۰تومن ره بهش دادم و ۲بسته پالمال آبی خریدم و رفتم خوابگاه.
یه بار تو تاکسی یکی گوشی ره دستم دید گفت داداش این گوشی عتیقهست. همین الان ازت ۳۰ تومن نقد میخرم. نه که نخوام بفروشم ها! اتفاقا اون موقع یه تومنم برام یه تومن بود. ولی دیگه گوشی نداشتم :)))