کیمیا
کیمیا
خواندن ۴ دقیقه·۶ ماه پیش

وقتی نیچه گریست


فردریش نیچه عمیق ترین آثارش را در بی تعلقی کامل خلق کرد ،زمانی که شهروندی خود را در "پروسی" ملغی کرد و تصمیم گرفت تا آخر عمر بی سرزمین بماند. بی سزرمینی شاید برای او بهتر از به دوش کشیدن بار سرزمینی بود که قلبا و روحا به آن تعلقی نداشت. اینگونه تعبیر می کنم که اصلا به طور شفاف معلوم نیست کدام به کدام تعلق دارند، ما به سرزمینمان یا سرزمینمان به ما و شاید هر دو، ولی اکثریت فقط همان دو گزینه ی اول را در نظر می گیرند.

خلاصه اروین یالوم نویسنده ی مورد علاقه ام با آثاری پربار همچون: دژخیم عشق ، مادر و معنای زندگی و درمان شوپنهاور مرا وا داشت تا همچنین دلایل گریه ی نیچه را در این کتاب جستجو کنم.....وقتی نیچه گریست....

اینطور بگم ، کتاب برگرفته از تخیلات ژرف نویسنده ای هستی گراست. کتابی با تصویر سازی دیدار دکتر روانشناس یوزف بروئر (استاد فروید) و فیلسوف فردریش نیچه. این دیدار به چه منظور است؟

لو سالومه معشوقه ی نیچه در وین ملاقاتی با دکتر بروئر ترتیب می دهد و برای سرعت بخشی و رسیدن به خواست خود از نامه ای با مضمون :

"آینده ی فلسفه آلمان در خطر است."

کمک می گیرد.

دکتر بروئر به سالومه متعهد می گردد تا درمان نیچه را شروع کند، بدان آنکه نیچه از ملاقات سالومه با دکتر بروئر با خبر شود چرا که سالومه این رابطه ی عمیق بین خود و نیچه را به گونه ای که نیچه بیشترین آسیب روانی را دیده است رها می کند و حالا باخبر شدن نیچه از وجود آن در این قضایا می تواند به طور کلی او را از شروع درمان بازدارد.

بخش زیادی از داستان از دیدگاه دکتر بروئر روایت می شود که نویسنده بسیار صادقانه و روشن افکار او را پیاده کرده است. داستان جذابیت هایی از جنس اشغال فکر و احساس خواننده را داراست که نشان می دهد ، نویسنده زمان زیادی را برای نوشتن جزئیات صرف کرده، جزئیاتی که به معنای پرگویی نیست.

دکتر بروئر زمان زیادی برای درمان ندارد و مشکل اصلی این است که بیمار قصد درمان روان خود را ندارد بلکه خواستار درمان فیزیکی خود است. چقدر درمان نیچه بدون آنکه خودش به دنبال درمان باشد ،قرار است سخت و دشوار باشد؟ چطور می شود بیماری که خود خواستار جنون است را نجات داد؟ کسی که خود اعتقادی به غرق شدن در منجلاب افکارش را ندارد؟


این را هم بگویم که کتاب درباره ی زمانی سخن می گوید که هنوز نیچه به شهرت زیادی نرسیده است.

در ادامه بخشی از کتاب که گفت و گوی نیچه و دکتر برویر هست را باهم بخوانیم:

برویر: "همین حالا یک انگیزه ی دیگر به نظرم رسید. من از سنگ مرزی شما خوشم می آید: آن شو که هستی ، کاش فقط آنچه هستم یا آنچه برای من تعیین شده، در راه خدمت ، و علاوه بر آن کمک به پیشرفت علمی برای کاهش رنج هایم باشد."

برویر احساس می کرد حالش بهتر شده است. او مجددا خونسردی خود را به دست آورد. با خود فکر کرد، شاید زیاد از حد عاقل بوده ام. شاید بهتر است کمی بیشتر اصلاح پذیر باشم."و انگیزه ی آخر. فرض کنیم - و من اطمینان دارم که همینطور است - شما تعیین شده اید که فیلسوف بزرگی شوید. پس معالجات من فقط در راه بهبود فیزیکی شما خدمت نمی کند، بلکه کمکی در راه عملی کردن هدف شما است. یعنی آن شوید که هستید."

" پس اگر قرار باشد همانطور که شما می گویید، کار بزرگی انجام دهم، پس شما به عنوان زنده کننده و رهاننده ی من هم کار بزرگ تری انجام داده اید، نه؟" نیچه با چنان شدتی لغات را بیرون می داد، گویی اطمینان دارد که با چشمان بسته به هدف می زند.

به تدریج صبر برویر که معمولا درباره ی بیماران پایان ناپذیر می نمود ، در حال اتمام بود."اصلا چنین چیزی نگفتم! من بیماران متعددی را تحت مداوا دارم که در زمینه ی کاری شما مشهور هستند، از جمله دانشمندان بزرگ، برجسته ترین هنرمندان و با استعداد ترین موسیقیدان های وین. آیا به این دلیل بزرگنر از آنها هستم؟ اصلا چه کسی می داند که من ایشان را مداوا می کنم؟"

"من می دانم، زیرا شما همین حالا به من گفتید و اکنون هم از آن سواستفاده می کنید تا اعتبار خود را در نظر من ارتقا دهید!"

"پروفسور نیچه من چیزی را که می شنوم باور نمی کنم.آیا واقعا گمان می کنید که -اگر آینده ی روشنی در انتظار شما باشد- راه می افتم و همه جا جار می زنم که من، یوزف بروئر ، خالق شما بوده ام؟"

" آیا واقعا گمان می کنید که نظایر این وجود نداشته است؟"

برویر با خود می جنگید."یوزف توجه کن! خشم خود را مهار کن. یکبار دیگر از دید او به مسائل بنگر. سعی کن درک کنی که این سوظن از کجا سرچشمه می گیرد."


ممنونم که همراهم بودید

خوشحال می شم نظراتتون رو بخونم

کیمیا

#نیچه #وقتی_نیچه_گریست


نیچهوقتی نیچه گریستفلسفهروانشناسیکتاب
*Life Coach * دختری مشتاق به دنبال کشف خود و معنا ..... باهام همراه شو تا در کنار هم از مسیر لذت ببریم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید