کولاجگ
کولاجگ
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

از رنجی می‌کشم که از آن من نیست ...

گاهی دردها فراموش نمی‌شن، و هر تلنگری حتی کوچیک، حتی ناچیز از پشت کوه خاطرات غل می‌خوره و غل می‌خوره و بزرگ و بزرگ‌تر میشه تا درست وسط یه روز پرمشغله تو رو زیر بهمن خودش له می‌کنه، له و خرد و خاکِشیر ...

گاهی دردها حسرتن، گاهی پشیمونی، گاهی ناامیدی، گاهی سرخوردگی، گاهی ضعف، گاهی دردها از قوی بودنه، قوی بودن زیاد! و درد من؟ جنسش از خود منه!
من مشکلم اینه دردامو دوست دارم! و تمام ناعدالتی‌ها و بی‌لیاقتی‌ها رو هم ... به اندازه‌ی تمام زخم‌های مونده به روحم! به اندازه‌ی ترسم از صدای بلند! به اندازه‌ی تمام اشک‌هایی که زیر دوش نمی‌ریزم!

ولی گهگداری دلم می‌خواد هیچ وقت نمی‌فهمیدم، هیچ وقت نمی‌دیدم، هیچ وقت نمی‌خواستم، هیچ وقت تلاش نمی‌کردم، هیچ وقت! واقعا ای کاش هیچ وقت نمیفهمیدم ...

فقط دلم می‌خواد یه دختر 20 ساله بودم، یه دختر 20 ساله‌ی بدون درد ...

درد و دلپریشانیدلنوشته
کولاجگ یه پله، بین من الان و منی که باید میبودم! منی که دوست نداره ببیننش، اما درست وقتی میبیننش! کولاجگ سادس، و چیزای ساده، خوبن ...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید