راستش من شلختم، ذهنم بیشتر البته. شاید بتونم اتاقم رو با دستمال و جارو تمیز کنم، اما اون چیزی که اون تو هست (و گفته میشه که پوکه!) با قلم مرتب میشه! درست مثل یه صدا، دوست ندارم شناخته بشم اما دوست دارم دیده بشم، و بیشتر از اون نقد! ویرگول میگن همون جاییه که دنبالشم! مثل اینستا نیست که پیوند بخوری با دوستات و فامیل، مثل توئیترم نیست که پیدا کننت!
من با احساس گناه بزرگ شدم، با باج گیری احساس! خوشحالم که اینو فهمیدم و مثل گذشته ها از نوشتن واسه ناشناس و ارتباط با غریبه ها، احساس نمیکنم توی تله ام! که اگه اون احساس سیاه نبود شاید نوشته هام بیشتر برام میموندن ...
خلاصه که فوقع ما قبلا میباست وقع و من الان، ویرگولیم!