هشدار اسپویل: این پست حاوی «بیان سادهی احساسات» و «بله حتما هر چه تراپیستم بگوید» و «با اینا زمستونو سر میکنم» میباشد.
سلامت روان خیلی موضوع بحث این روزاس. یعنی الان دیگه از استاد دانشگاه تا سوپرمارکتی محل نفری یه دونه پادکست سلامت روان دارن که این خودش نشون میده که این جامعه سلامت روان نداره واقعا!
– خودت چی؟ تراپی لازمی؟
– من خودم هم تراپی رفتم ولی خب نتونستم که ادامه بدم. چون ببین احساس کردم که شادی بیش از حد داره اذیتم میکنه.
– عجیب بود برام که شادی اذیتت کرده.
یه جورایی غیر واقعیه. چون ببین روانپزشک جوری به من قرص داده بود ازت که پنهون نیست. دو سه بار خواستم که ناراحت بشم. نمیتونستم. نمیشد. انگار روحم رو بوتاکس کرده بودن و کلا به نظرم علم روانشناسی نمیتونه.
– بیخود نمیگن تراپی برای همه جواب نیس.
– تراپی در واقع نمیتونه به اکثر آدمای الان کمک بکنه. چون به نظرم علم روانشناسی نتونسته درمانی برای ک.خل بودن پیدا بکنه و یه مقدار توقع زیادی هست که از یک تراپیست داشته باشیم که همه مشکلات ما رو حل بکنه.
– اون تراپیست هم آدمه دیگه.
– آره همین عزیز من. این بنده خدا هم دانشجوی دانشگاه آزاد بوده که رفته این رشته رو خونده چون شنیده سر کلاسهای روان شناسی دختر زیاده. نمیدونست قراره به حنگ با ترامای خاورمیانه بره.
– اونم مثل من و تو ترجیح میداد توی سوییسی، هلندی جایی مطب میزد. تو یه باغی با مریض میشستن.
– تو این شرایط تازه اون تراپیست میتونست از کتابهایی که خونده برای درمان افرادی که این کتابها برای اونها نوشته شده استفاده بکنه...
– سفیدپوستان خارجی.🤍 سوال پیش میاد چه کتابهایی برای ما نوشته شده؟
– نهج البلاغه. شما با خدای خودت باید خلوت بکنی.
– از هیچ قطع ارتباطی پشیمون نیستی؟
– از هیچ قطع ارتباطی پشیمون نیستم. و نخواهم بود. درختی که ریشهاش خرابه رو قطع کنی باغت رو نجات دادی.
