لا کُرُن
لا کُرُن
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

نسیان

.

به من بگو اگر می‌‌دانی

چند مسافر، چندین جهانگرد و سیاح، در فراموشی مرده‌اند؟

به تو می‌گویم

اگر بمانی، اگر نروی

در جنگِ با حافظه مغلوب خواهی شد.

جهان را موبه‌مو با تمام حواسِ شش‌گانه‌ات به خاطر می‌آوری و هرقدر که بگریزی، حافظه‌ بیشتر سماجت می‌کند...

دشمن است حافظه.

آنجا که نباید، خائنِ به حقیقت است و آنجا که در پی از یاد بردنی،

طوفان‌ها از جا نمی‌کَنَدَش.

تا آن‌که می‌بینی در کهن‌سالی از فرطِ به‌یادآوردنِ چیزها،

دیگر فراموش کرده‌ای که کیستی و کجایی... اسیر نِسیانی و یادها...

و راهِ حال را مدام گم می‌کنی.


اما اگر بروی

سفرها اگر کنی

نخست، صداها را از یاد می بری.

بعدتر هرآنچه که لمس کرده‌ای، از یاد پوستت خواهد رفت.

کم‌کم بیشترِ تصاویر برایت قطعه قطعه می‌شود و دیگر هیچ قاب بزرگی در کار نخواهد بود.

بوها...

بوها سمج‌اند و دماغت را هم که ببُرند باز در حافظه‌ی اعضای دیگرت ثبت‌اند انگار...

طعم‌ها نیز گاهی با بوها در یک خانه می‌نشینند و گاهی هم، لب‌ها و زبانت هم‌زمان با حس لامسه، فراموشی را تجربه می‌کند...

حس ششم اما مربوط به کلمات است...

کلمات که می‌مانند تا ابد...

دریا دریا هم که سفر کنی، با تو خواهد آمد آنچه شنیده‌ای.

اما به من بگو اگر می‌دانی،

هیچ مسافری، مهاجری را دیده‌ای که در نسیان مرده باشد؟

اگر مسافرها هم دست‌ِآخر _از فرط به یادآوردن چیزها_ دچار فراموشی‌اند،

همین‌جا بمانیم...

همین‌جا بمیریم...

کنار خاطرات...

۷ دی‌ماه ۹۶

آلزایمرفراموشی
سال‌ها پیش وبلاگ داشتم. الآن اینجا رو انتخاب کردم چون شبکه‌های اجتماعی رو برای نوشته‌هام مناسب نمی‌دیدم. داستانی،‌ شعری، افاضات و تراوشات ذهنی‌ای، چیزی...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید