همه ما اصطلاحات "استرس" و "اضطراب" را مکررا شنیده ایم. مسئله این است که استرس و اضطراب در واقع احساسات متفاوتی هستند. وقتی احساس استرس می کنید، به دلیل یک منبع شناخته شده است، به طور مثال شما در یک زمان مشخص باید کاری را به کارفرمای خود تحویل دهید. این حس استرس ممکن است به صورت احساس خشم، غم یا زودرنجی نیز بروز کند.
اضطراب ، از طرف دیگر ، احساس خاصی از ترس است که ممکن است یک منشاء شناخته شده هم نداشته باشد. افراد مبتلا به اختلال اضطراب اغلب بدون هیچ دلیل واضحی با اضطراب از خواب بیدار می شوند. اضطراب همچنین می تواند ناشی از استرس مزمن باشد. شخصی که در بدن او به طور مداوم هورمون های استرس در حال افزایش باشند، در معرض خطر بیشتری برای ابتلا به اضطراب عمومی است.
دو بخش از مغز هستند که تصور می شود نقش اصلی در تولید و پردازش اضطراب را دارند، آمیگدال و هیپوکامپوس.
آمیگدال یک ساختار بادامی شکل در قسمت عمیق مغز است که تصور می شود این قسمت یک مرکز ارتباطی بین قسمت هایی از مغز که سیگنال های حسی ورودی را پردازش می کنند و بخش هایی که این سیگنال ها را تفسیر می کنند، است. آمیگدال می تواند به بقیه قسمت های مغز هشدار دهد که یک تهدید وجود دارد و باعث ترس یا واکنش اضطراب می شود.
خاطرات عاطفی ذخیره شده در قسمت مرکزی آمیگدال ممکن است در بروز اختلالات اضطرابی مرتبط با ترس های خیلی خاص مانند ترس از سگ، عنکبوت یا پرواز نقش داشته باشد. هیپوکامپوس بخشی از مغز است که رویدادهای تهدیدآمیز را در حافظه رمزگذاری می کند.
هنگامی که مغز با یک تهدید (چه واقعی و چه ادراک شده) روبرو شود، باعث افزایش مواد شیمیایی مانند کورتیزول و نوراپینفرین می شود. این مواد شیمیایی باعث تقویت طبیعی بدن در زمان واکنش، در درک و سرعت می شوند. این مواد شیمیایی باعث می شوند قلب ما سریعتر پمپ شود تا خون و اکسیژن بیشتری در بدن ما گردش کند. بدن در حقیقت به "حالت زنده ماندن" تغییر وضعیت می دهد.
این حالت " زنده ماندن" چنانچه با یک تهدید واقعی روبرو باشیم بسیار مفید و ضروری است، اما بروز بیش از حد آن می تواند صدمات جبران ناپذیری را در طولانی مدت به بدن ما وارد کند. اثرات استرس مزمن به سیستم ایمنی ضعیف، افزایش وزن و بیماری های قلبی ارتباط داده شده است. اما یافته های تحقیقات جدید در حال بررسی وجود یک ارتباط ممکن بین استرس و اضطراب طولانی مدت، و تخریب ساختاری هیپوکامپوس و اختلال در عملکرد قشر جلوی مغز است. این بدان معنی است که تخریب مغز ناشی از استرس مزمن یا اضطراب می تواند با افزایش خطر افسردگی و زوال عقل گره خورده باشد.
خبر خوب این است که به گفته تعدادی از کارشناسان، برخی از آسیب های مغزی ناشی از استرس و اضطراب مزمن کاملا "جبران ناپذیر" نیستند. مدتها اعتقاد بر این بود که اگر مغز یک بار حجم خود را از دست بدهد، این حجم برای همیشه از بین رفته است، اما اکنون می دانیم که این کاملا هم درست نیست. مغز ما پلاستیک است، به این معنی که قابلیت تغییر دارد. این انعطاف پذیری به مغز ما اجازه می دهد تا حدی رشد مجدد و بازسازی را تجربه کند.
به هر حال بهترین راه برای محافظت از مغز و بدن از اثرات استرس و اضطراب مزمن این است که راهی برای مدیریت آنها بیابیم، قبل از اینکه تأثیر مخربی بر روی سلامتی ما داشته باشند.
دعا کردن می تواند یکی از راه های تسکین استرس باشد. دعا در این دوران پر از تنش، احساس تنهایی را تسکین می دهد. این اعتقاد که خداوند به دعای ما گوش فرا می دهد و به ما کمک خواهد کرد، امید را در ما زنده می کند، امیدی که به ما قدرت ادامه مسیر را می دهد.