«چهار سال و یازده ماه و دو روز باران بارید. در این مدت دورههایی هم بود که باران ریز میشد؛ آونوقت همه سراپا لباس میپوشیدند و با قیافهای نقاهت زده به انتظار میماندند تا پایان باران را جشن بگیرند، ولی دیری نگذشت که مردم عادت کردند این فواصل را مقدمهی دوبرابر شدن باران تعبیر کنند. آسمان با توفانهای نابود کننده باران فرو میریخت و از سمت شمال، گردباد سقف خانهها را از جا میکند و دیوارها را به زمین میریخت و در کشتزارها آخرین درختان موز را از ریشه میکند.»
صد سال تنهایی - گابریل گارسیا مارکز
مدتی نبودیم و در این مدت آسمان چنان از فراغ و دوری ما خون بارید که حتی استاد شجریان روی به آسمان نموده بانگ بر آورد که "نبار ای ابر بهااااااار" و جملگی ممالک محروسه غرقه گشت و بلایا نازل شد و حتی مرحومه مغفوره هایده رو به ما نموده عرض کرد "تو قهر کردی و قهرت مصیبت شد و بارید" و هر چند شما باید پند گیرید و به دست و پای مبارک ما اوفتاده و از ما درخواست کنید که با فشاندن در و گهر در وبلاگمان پاچیدن باران را متوقف نماییم، ولاکن این سیلابهای اخیر هیچ دخلی به ما نداشته، از بیخ جملگی این شایعات را تکذیب نموده و گسترش آن را توطئهی مخالفینمان قلمداد مینماییم.
و اما در باب مقدمه؛ یک ماه است و بسا بیشتر که هر روز بر طارمی عمارت اربابی ایستاده، قهوه ای در دست و سیگاری در دست دیگر به بارش باران و غرقه گشتن رعایا و خانه خرابیهاشان مینگریم و مداوم به یاد کتاب معظم صد سال تنهایی افتاده، آن بخش انتهایی کتاب که چهار سال و یازده ماه و دو روز باران بارید، و هرچه در افکارمان غور نمودیم وصفی بهتر از این برای حال امروزمان نیافتیم. فلذا این دست نوشته را با نقل قولی از آن اثر معظم آغاز نمودیم که بهانهای گردد تا شما را با آثار این نویسندهی بلند آوازه نیز آشنا نماییم و جای خواندن جوجو مویز و من پیش از تو و تو پیش از من و من بعد از تو و تو بعد از من و این اراجیف که اسامیشان آدمیزاد را به یاد صف نانوایی میاندازد، اندکی کیفیت مطالعات خویش را بالا برده فایدهای به حال ما و ولایات محروسه نیز برسانید. البته ما که میدانیم شما لیاقت نصایح ما را ندارید ولاکن اگر پند گرفتید حتما نسخه زیراکسی ترجمه بهمن فرزانه را مطالعه نمایید که ما را خوشتر است.
ما خودمان هر سال در برج جوزا (یا همان خرداد شما شهر فریفتگان خائن) و به محض ورود اولین موج گرما زیر باد کولر افقی گشته مشغول باز خوانی و باز باز خوانی و باز باز باز...باز باز باز خوانی این رساله میگردیم و هر بار حظ وافرتری نسبت به بار قبل میبریم. از همین لحظه از شما نیز دعوت به عمل میآوریم در تعطیلات نیمهی خرداد امسال در سیزدهمین بازخوانی این کتاب به ما ملحق گشته، هم قدری سرانه مطالعه کشور را افزایش دهیم و هم قدری مصرف بنزین و تنباکو و کشتار مرغ از برای جوج و کثافت زدن به سواحل شمال را کاهش دهیم. از دیگر آثار این نویسندهی چپگرای گور به گوری منحرف «گزارش یک قتل» نام دارد که عنوان فرعی این پست را از نام آن تلخیص نمودهایم و خواندن آن و «عشق در سالهای وبا» و الباقی آثارش را نیز به جملگی خوانندگان توصیه مینماییم.
و اما بارش بارانهای سیل آسا که از ۲۶ام برج حوت ۱۳۹۷ آغاز گشت و باور بفرمایید و نفرمودید هم به درک اما امروز که اول برج ثور ۱۳۹۸ است همچنان میبارد. ما نیز همچون نوح که بر عرشهی کشتی میایستاد، کشتیبان این ولایاتمان در این مقطع حساس گشته و هر روز بر بالای طارمی عمارت اربابی ایستاده خطاب به رعایایمان که حکم همان حیوانات کشتی نوح را دارند فرامینی صادر مینماییم. در واقع در میان جملگی این خرابیها روستای ما همچون جزیره ثبات است و این امنیت و آسایش را جملگی مدیون رهنمودهای ما هستید که در روز ۲۷ام یعنی فردای اولین بارش طی تماسی با ژنرال نیموزیک و باقی مشاورین محلی، ستاد مدیریت بحران را در قهوهخانهی محلی تشکیل دادیم. همان روز به نیموزیک فرمودیم تعدادی مزدور از شهر اجیر نموده به سمت رودخانه بروند و جنازهی گاو و گوسفندها را از رودخانه برداشته، سرچشمهی آلودگیها را بزدایند و سپس خودمان به عمارت بازگشتیم. هر چند این مجسمهی بلاهت و اسطورهی حماقت فردایش بازگشته صبح زود ما را بیدار نموده عرض کرد که جمعی حدود ۳۰ نفر کارگر روزمزد شهری که بار وانت زده و به ولایت ما آورده بود حین لایروبی مسیر رود از اجساد خود غرقه گشته و به کدورت و کثافت شناور بر آب رود اضافه گشتند. این وضعیت ادامه داشته و اجساد این کارگران به همراه گاو و گوسفندها تا یک هفته در معابر روستا شناور بودند و موجب وحشت عمومی را فراهم میاوردند که این وحشت عمومی باعث ذوق مرگ ما گشته تفریح عیدانه خوبی برایمان پدید آورد. ولاکن بعد از یک هفته جملگی این لاشهها دچار ترکیدگی گشته خود به خود در آب رودخانه تجزیه شدند و خداوند ما را نجات داد ولاکن اکنون یک ماه است لب به اب رودخانه نمیزنیم و باقی را نیز از شرب آن منع نموده ایم مبادا دل و روده گاو و گوسفند و آدم و خر و قاطر نیز همراه آب وارد بدنمان گردد.
القصه جز چند فقره مرگ و میر و خانه خرابی و قطع آب شرب روستا به مدت یک ماه به علت گل آلود بودن رودخانه از بالا دست و از بین رفتن جملگی محصولات زراعی و ریزش شکوفههای بهاری درختان اتفاقی در این گوشهی ارض که تحت فرمان ماست رخ نداده، همه چیز در امن و امان است. سرمان به سلامت باد.
پینوشت: تعدادی از دوستان در بخش نظرات نسبت به ما ابراز مهر و عطوفت و خاکساری نمودند. والله اگر نبودند این نوشتهی بی سر و ته و دمب و اشکم را نمینگاشتیم. از سر تعجیل چیزی سر هم نمودیم، باشد که مقبول افتد. اگر نیوفتاد به درک. مردهشوی ببرد شما و سواد و نظراتتان را.