با سلام و صلوات بر آستان خودمان که ارباب جملگی رعایایمان هستیم و عالم به انوار افکار ما منور گردیده. صبح بنده به خیر و شادی، صبح شما هم به هر کوفت و مرض و درد و زهرماری که بود به خودتان مربوط است.
حقیقتش را بخواهید اصلا دل و دماغ نگاشتن نداشتیم، ولاکن دیدیم اینطور نمیشود که شما را از چشمههای جوشان علم و معرفتمان بینصیب گردانیم این بود که بنشستیم بر این مخده و رایانه روپایی (نمیدانیم فرهنگستان چه واژه مانوسی به جای این واژه نامانوس لپتاپ بر ساخته) بر پای بگرفتیم و این سطور را سیاه مینماییم قربت الی الله.
اول از آن مردک حقیر شروع کنیم، آن که حتی ذکر نامش مایه نجاست لسان باشد: دونالد جی ترامپ. خداش لعنتش کناد که اینگونه جماعت را آزار میدهد از برای بیسوادی اش. الحق که حماقت مرضی است عظیم و آن را درمانی نباشد جز مرگ. این مردک، این دَدِ چارپای وحشی به محض به قدرت رسیدن مصداق "کون ندیده شلوار، حالا که رسید به شلوار، دو تا سه تا به یک بار" بگشته، قلم به دست گرفته مدام امضا بکردی قوانینی بدون فکر و تعقل و مشورت. اول حکمی از خود صادر بکردی مبنی بر منع ورود اتباع هفت کشور مسلمان از جمله ایران عزیزمان، این نگین انگشتری جهان. بعد رفت برجام پاره نماید، بعد به موشکهامان گیر داد، بعد رفت هر گوشه خاورمیانه بنشست و همچون خاله خانباجیها پشت سر ما حرف بزد. گمانم فردوسی بزرگ در وصف او این بیت را سروده که: "تو را با نبرد بزرگان چه کار/ تو برزگری بیل ات آید به کار".
شبکه تلویزیونی الجزیره انگلیسی مجموعه پادکستی بر اساس اصوات برنامه Inside Story اش دارد که هر روز ۲۰ دقیقه به تحلیل مسائل روز جهان با حضور کارشناسان میپردازد. لینک خبرخوان پادکست را اینجا میگذارم، خواستید گوش دهید کمی معرفت آموزی کنید، نخواستید هم بهتر. در جهلتان بمانید که فردا برامان عنتلکتوئل نشوید.
واقعا هم این دیوانه مجنون زنجیری را چه به سیاست و ریاست و حکم و قانون؟ تا پریروز در تیلیویزون دلقک بازی در می آورد از برای کسب شهرت و علاف توییتر بود و این و آن را بد میگفت و عتاب میکرد، حالا دری به تختهای خورده، در صنف رهبران جهان آزاد قرار گرفته عر و گوز زیادی میکند. تفو بر این جهان آزاد که رهبرش این محجور است، تفو. می خواهیم صد سال سیاه هم آزاد نباشیم. کاش ما را ببرند به همان اعصار ارباب و رعیتی، همان وقتها که اجداد این مردک دهقان و برده زمین های اجدادمان بودند، خوب شلاقش می زدیم و دور زمین میدواندیمش شاید آن پیه و چربی اضافه اش آب شود. بی ریخت بدهیکل با آن موهایش، آنقدر ** خورده دور شکمش ** جمع شده سایز سیصد و پنجاه و هشت ایکس لارج هم به تنش کنی باز برایش تنگ است. این چه سر و ریخت و ترکیبی ست؟ آنقدر پول مردم را بالا کشیده، کلاهبردار بیسواد. کله نارنجی ئوست نارنجی" مربای هویج. همه اش تقصیر این محمدرضاست (پهلویشان را میگویم) که اصلاحات ارضی نموده اینها را آزاد بنمود. گیرم حالا بردگان ملک اتازونی را لینکلن ازاد کرد، تقصیر او هم باشد. تقصیر هر خری. به هر حال میبینیم که از عواقب این لیبرالیسم هار همین است که یک مشت نوکر و نفر بیسواد به جایی رسیده خلقی را در عذاب می کنند.
حالا که اینطور شده ما نیز قصد شرکت در انتخابات داریم. فریاد وا لندلسا، وا اربابا از گوشه گوشه زمین به گوش می رسد. سیل مکاتبات مردمی ست که از ما خواهش دارند هاشمی وار گوشه سکوت را ول کرده به عرصه بیاییم. حق نیست اینطور خلق الله در عذاب باشند از گزند این خزندگان و ما به زاویه ی عافیت بنشینیم. بلی. با دوستان سخن گفته، پس از شور فراوان قرار شد با جمعی از متفکرین و منور الفکرین وارد عرصه شده، این اراذل را به دریا بریزیم. برخی شان می گویند باید برنامه هایمان را حول محور لیبرالیسم اقتصاد آزاد قرار دهیم ولاکن بنده فرمودم (من همچنان می فرمایم. عرض کردن مال شما و همنوعان شما بندگان بدبخت است و همان ترامپتان. چه فکر کردید؟ فکر کردید ما عرض می کنیم و ترامپ هم عرض می کند و هم رتبه و هم رده هستیم؟ ای عقرب بزند آن مغزتان را که انقدر کوته فکرید. طعامتان یونجه است مگر؟ پدرسوخته های بی دین و ایمان لاییک فمینیست) بله. ما فرمودیم بهتر است شعارهای خود را حول محور احیای برده داری و فئودالیسم قرار دهیم که از همه ایسم های جهان، فئودالیسم ما را خوش تر است. مردم هم استقبال خواهند نمود که نظام ارباب و رعیتی را دوباره تاسیس نموده، چند نفر از بزرگان و اشراف مثل خودمان را صاحب مال و جانشان قرار دهیم. درست است آنطوری عوام الناس آزادی نخواهند داشت ولی قول می دهیم امنیت داشته باشند و مسرور شوند که در جزیره ی ثبات زندگی می کنند. چه ثباتی از این بالاتر که ما تمام عمر فرمانشان برانیم؟ شما همین بندگان و رعایای ما را ببینید که هر روز صبح ما را دعا کرده میگویند: "بار الها، درست است آزادی نداریم ولی سایه لندلس که بر سر ماست".
چهار روز پیش بود یعنی اوایل همین هفته که در اینستوغرم الواطی مینمودیم و خویش اَندازهای ملت را دید میزدیم، دیدیم بسی فزون است از استوریهای ریممبر ریممبر د فیفث آو نووِمبِر (توطئهی باروت به رهبری گای فاوکس) و اشارات و ارجاعاتی به فیلم V for Vendetta (یا آنطور که صدا و سیمای ما ترجمه نموده ک برای کین خواهی). در دل بگفتیم که ما نیز نظارهاش کنیم مبادا سازندگانش را خیال بد در افتد که ذات مقدس ما نسبت به آنان تبعیضی روا داشته و تحفهای که خدمت والایمان عرضه نموده اند را لایق ندانسته. بارگیری نموده و بدیدیم. کاش نمیدیدیم. از وقتی که دیدیم تا به حال میخواهیم سیخ به چشمهامان بکشیم، کور شویم، کر شویم ولی دیگر از این فیلمها نبینیم. حالا شما هی بگویید بسی فلسفی و پر مغز بود. بلی، بود. صحبتهای آن آقای V هم بسی دلنشین بود. به از ما نباشد مشخص بود که بسی صاحب ذوق و سلیقه و معلومات است ولاکن الباقی شخصیتهای فیلم به شکل مذبوحانه ای فشل و چلمنگ بودند. آخر این چه حکومت فاشیستی-دیکتاتوری مضحکی بود که بدین سادگی از پای بدر آمد؟ چقدر جملگی نیروی انتظامی و شبه نظامی و امنیتی و چنین و چنانش پچول بودند آخر؟ شما بیایید آدم بدهای این فیلم را بگذارید در قیاس با شخصیت بِین در "بتمن: شوالیه بر میخیزد" با آنهمه شباهت هایش به انقلابیون بلشویک روس و اشاراتش به انقلاب فرانسه تا ببینید چقدر حتی اشارات این فیلم (مثلا سکانس تماشای کنت دو مونت کریستو) ناقص و ابتر و سرسری بودند. معلوم است از آن کتابهای محشر بریتانیایی ست که در فیلم خرابش کرده اند. عادت دارند این بریتانیایی ها. کاش دست از تبدیل صناعات ادبی شان به فیلم و سریال بردارند. یک داستانی مثل هری پاتر یا هابیت یا ارباب حلقهها را میگیرند، تکه تکه اش میکنند، میجوندش، دفعش میکنند بعد تکههای مدفوع را میمالند به دوربین به جای فیلم به خورد ملت میدهند. حوصلهی فیلم سازی ندارند انگار. فقط میسازند که ساخته باشند. خب کتاب به آن خوبی را تخریب نکن حَیوان. نکن. نکن.
کاش حالا که فیلمشان انقدر بد است اولش ننویسند که "تماشا شده توسط لرد لندلس بزرگوار" از برای تبلیغ.
برای مطالعه نقد اساتید و صاحب نظران امر سینما که از فیلم تعاریف بسیار همینمودند (و بیخود کردند با ما مخالفند) به این لینک مراجعه فرمایید.
حرف از بلشویکهای ملعون خدا نشناس شد گفتیم به مناسبت صدمین سالگرد انقلاب منحوس اکتبر ۱۹۱۷ هم افاضاتی بفرماییم تا تکلیفتان را با کمونیسم و سوسیالیسم بدانید و خدای ناکرده دچار زاویه با اربابتان که من باشم نگردید. الهی قبر مارکس طی زلزلهای زیر و رو گردد و به طبقه هفتم جهنم دانته فرو برود این ملعون. الهی با انگلس و لنین و تروتسکی و کاپوتسکی و هرچه چپ دیگر، خاطرشان دود شود محو شود. تا پیش از این که افکار مخرب این مردک ریشوی شپشو به ملت روس عرضه گردد، روسها در کمال خوشی و خرمی داشتند کتکشان را میخوردند. یک تزار داشتند، ارباب و پدر جملگیشان بود. خودش حاکم بود، خودش قانون تصویب مینمود، خودش فرمانده قشون بود؛ نمونه کامل نظام مقدس ارباب و رعیتی. اینها هم سِرف و برده بودند و کتکشان را نوش جان مینمودند و زمین بیل میزدند و هر چه درو میکردند را دو دستی تقدیم اربابان و اشرافشان مینمودند و خودشان میرفتند سیب زمینی و کلم خالی میخوردند. تا این پدر سوختههای کمونیست بلشویک آمدند و گفتند نخیر شما رعایا و کارگران و رنجبران جهان متحد شوید و انقلاب کنید تا به برابری برسید. برابری و زهر. اصلا برابری توهمیست که این چپها به جان ملت بیانداختند. شما بنگرید ببینید آیا خداوند عز و جل انگشتها را برابر خلق نموده؟ آیا هیچ قومی را بدون رهبر و هدایتگر قرار داده؟ آیا این برابری با سنتهای بشری مطابقت دارد؟ القصه این شد که این قوم روس به انحطاط برفتند و دچار فروپاشی شدند، چون به برتری بعضی بر بعضی دیگر و به حقانیت اربابانشان معتقد نبودندی و مملکتشان بعد ۷۰ سال به ۸۶۵ پاره منقسم بگشت. شکر خدا که این پوتین بیامد و با مشت آهنین بر آنان حکومت میکند و چارچوبهای نظام مقدس فئودالی را نیز بر پا نموده و کلهم دارایی خزانه را بین معدودی از رفقا و اقربایش تقسیم بنمود، ولاکن جهان چون هنوز آمادگی پذیرش دوباره نظام ارباب و رعیتی را ندارد خود را رسما ارباب نام ننهاد. انشا الله ترکیه نیز تحت زعامت ارباب رجب به همین مسیر گام نهد.
برای گوش دادن به مجموعه پادکست بیبیسی فارسی به مناسبت صدمین سالگرد انقلاب اکتبر نیز به این لینک تلگرام مراجعت نمایید.
حالا دستمان درد گرفت از تایپ کردن زیاد. شما که فوج فوج در نظردانی این وبگاه آمده از برای ما نظرات مفید میگذارید و تشویقمان مینمایید به نگارش بیشتر اگر واقعا ارزنی دوستدار ما بودید میآمدید اینجا برای ما تایپ مینمودید تا این ید مبارکمان کمتر درد بگیرد، گردنمان کمتر جلوی این نمایشگر خم گردد چشمهامان پر سو بماند. ای جز جگر بزنید آخر. یکیتان نیست بیاید در حمام سرمان را بتراشد، ریشمان را شانه نماید و گفتههای همچون در و گهر ما را تایپ نماید. ما که حرف و سخن کم نمیآوریم. این رود دانش ما فصلی نیست که خشک گردد ولاکن سختمان است زیاد بنگاریم. اگر کسی بود که ما برایش سخنوری مینمودیم و او تایپ مینمودیم میتوانستید ۲۴ ساعته از فضایل ما بهرهمند گردید. اصلا کاش تلویزیونی تاسیس مینمودیم مثل این هخا و اینها خودمان مینشستیم جلوی یک دوربین حرفمان را میزدیم و خرجش هم از طریق پول ستاندن از بینندگان به شیوه علی گدا وار تامین میگشت. حالا ببینیم چه میشود. شاید رسانههای دیگری برای تبلیغ و ترویج فئودالیسم تدارک دیدیم، شاید هم دیدیم لیاقتش را ندارید اصلا گذاشتیم رفتیم آفتابمان را پشت ابر پنهان نمودیم. تا خداوند چه خواهد.
پی نوشت ۱: گویا شرکت معظم اپل هم از هواداران نظام ارباب و رعیتیست. برای هر قطعه آیفون ۱۰۰۰ دلار طلب نموده، خون ملت را در شیشه مینماید. تازه برای انتقال هر فایلی به تلفنتان نیز باید یک سر به برنامه سرطانوار آیتونز بزنید. آیتونز رفتن از صد هزار شلاق خوردن بدتر است والله. این آیتونز خودش همزمان هم ارباب است، هم شاه هم وزیر هم جلاد. هم موسیقی پخش مینماید، هم فیلم، هم پادکست هم سینک مینماید هم حساب شما را مدیریت مینماید هم فروشگاه است هم شیر گاوها را میدوشد هم ظرف میشوید هم شخم میزند. منتها جای زمین مغز آدم را شخم میزند. تصمیم گرفته ایم زین پس برای تادیب رعایا جای چوب زدنشان محکومشان کنیم به چند ساعت انتقال فایل با آیتونز. اطمینان داریم سینه خیز میآیند به سویمان و پایمان را با اشک چشم میشویند تا از شر این شکنجه/سرطان خلاصشان نماییم. حالا خوشمزه این زامبیهای اپل هستند. تا میگوییم ایرادش این است مینشینند ما را از ویروس میترسانند و تهش میگویند "عوضش امنیت داریم".
در یکی از نسخ قدیمی مجله وزین آتلانتیک مقالهای منتشر شده بود در راستای مشکلات اینترفیس آیتونز. در اینجا بخوانید.
پی نوشت ۲: نقاشی این پست که در آن رعایا تحت سایه ما لذت میبرند در واقع اثریست هنری از نقاش هلندی، پیتر بروگل. بعدا ما را متهم به تاریخ سازی نکنید.
توضیحات این اثر در این لینک ویکیپدیا موجود است.