حقیقتا مایل نبودیم میان دو نوشتهمان بدین حجم فاصله بیافتد ولاکن مشغولیات و روزمرگی از نگاشتن تذکره بازداشت مارا تا به همین لحظه که نیمهی شب است و مان را مجبور نمودیم به نگارش پستکی چیزکی از برای شما تا همچون گوسپندان بیچوپان در این جهان رها رها رها و سرگردان نگردید. چیزک خاصی هم به ذهن منور انورمان خطور نمیکند تا باری از دانش بر شانههاتان بنهیم ولاکن همینکه قدری از روزمرگیهامان نیز از برایتان بفرماییم از سرتان زیاد است.
در هفتهای که گذشت و کاش بر خاندان سلطنتی ممالک بریطونی نمیگذشت و زیر گل میرفتند اینطور ما فئودالها را بد نام نمیکردند، خبر نامزدی شاهزاده هری با دخترکی سیاه سگ سر خور از اهالی اتازونی امریکیه به جهان مخابره گشت. گل بود به سبزه نیز آراسته شد. مردک خودش کم شبیه کیک هویج خامهای بود با آن موهای هویجی و پوست سفید شیر برنجی، رفت با یک بردهی آزاد شدهی کاراملی نیز نرد عشق باخت. خداش لعنت کند آبراهام لینکولن را که بردهداری را ممنوع بنمود و یکی دیگر از ستونهای نظام ارباب و رعیتی را از پایه تخریب کرد چونان که فسادش در این مهمترین بازماندهی دستگاه فئودالی در جهان نیز فراگیر گشتهاین عصارهی فئودالیسم را نیز از راه به در کردند. حالا همهی اینها به کنار، شما اگر یک قسمت از سریال سوتز را دیده باشید میفهمید این زنک چه پوست خرابی دارد تازه از زیر آن همه آرایش و پنکیک و فونداسیون و سیمان بتونه. واقعا این خاندان اگر تا به حال ساقط نگشته از عملکرد دیگر اشراف جهان خصوصا ماست که نام نیک فئودالیسم را زنده نگهمیداریم و به یقین میدانیم ازدواج با مسپولیت خطیرمان سازگاری ندارد و درست نیست خود را به یک زن محدود کنیم و الباقی نسوان عالم را از گوهر وجودمان محروم گردانیم. حالا منتظر باشید این خانم به اصطلاح آکتور بی استعداد از پس فردا در اینستاغرام تصاویر زندگی مشترکشان را در بوق و کرنا نماید و سبک زندگی فئودالیاش را چون خاری در چشم شما رعایای مستضعف فرو نموده، ادعا هم بکند که «من به خاطر پولش یا مقامش باهاش ازدواج نکردم. فقط به خاطر عشق بود» و صدای شیشکی در کردن خوانندگان: زاااااااااااااااااااارررررررررررررتتتتتتتتتتتتتتتتتت زنیکککککککککککککککه.
حالا از ما گفتن و بصیرت پیشبینی آینده بود و از شما نشنیدن.
و اما میدانیم تشنهی شنیدن احوالات خودمان هستید. این مدتی که نبودیم چند فیلمی دیدیم از سینمای آرژانتین که اگر خداوند عز و جل فرصت دهاد خدمتتان میفرماییم. لا حول ولا قوة إلا بالله. کتابچهای از سید و آقای ادیبان دو عالم فئودور داستایفسکی کبیر خواندیم به نام «بانوی میزبان». تنها کتابیست از آثار ایشان که فرصت مطالعهاش را نداشتیم و این خود چیزیست غریب. بندهی حقیر که قریب به ده سال پیش رسالهی شیاطین یا جن زدگان از ایشان را به یک هفته و ابله را به هفتهای دیگر و برادران کارامازوف را نیز دو هفتهای بخواندم چطور این رساله که زور ۱۰۰ برگ دارد را نخوانده بودم؟ الله اعلم و ما یعلمون. کاش کمی بیشتر مینگاشت و کاش خداوند عمری بیشتر بدوی میداد تا آن ابر کتابی که شایع است طرحش را ریخته بود و اجل امانش نداد که بنگارد را عرضه مینمود. علی ایحال این کتاب بانوی میزبان دو بار در کشور ما ترجمه و به طبع رسیده که صد البته ترجمه سروش حبیبی اش بهتر است.
برای خرید الکترونیکی این کتاب از فیدیبو نیز از اینجا اقدام نمایید. لازم به ذکر است متاسفانه در فیدیبو نسخه سروش حبیبی موجود نبود.
حقیقتش را بخواهید ما خیلی هم مخالف کتاب الکترونیکی نیستیم. درست است PDF خواندن زحمت دارد ولاکن فرمت ePub بسیار نیکوست و به تناسب قامت صفحه نمایش واژگان را در صفحه میچپاند و توان تغییر فونت و رنگ پس زمینه هم دارد. دست بر قضا روزی با دوستی بحثی در گرفت در همین باب و ایشان عرض کرد «من اصن نمیتونم کتاب الکترونیکی بخونم. آدم باید کتابو بگیره تو دستش با یه چای بشینه یه گوشه.....» و قص علیهذا. پاسخش فرمودم که ای ابله، شاید برای اینکه رمانی بخوانی این دم و دستک که گفتی بهتر باشد ولاکن اهل کتاب اگر نیاز به مطالعه داشته باشد، خطوط میخی حکاکی شده بر کتیبههای سنگی را نیز غنیمت میشمارد. القصه که بد نیست. لااقل دسترسی به کتابهای تازه چاپ شده در سطح بین المللی دارید و نیاز نیست منتظر بمانی تا شاید دیلماجی در ایران دست به تبدیلش به قند پارسی بزند و نیاز نیست فروشگاهی در خارجه از برایت ارسال نماید. مثلا بنده سال گذشته دو کتاب بدین طریق مطالعه نمودم که یکیشان شاید سه چهار ماه بعد ترجمه گشت. کاغذ هم کمتر مصرف میشود. از ور رفتن در تلغرام و اینستاغرام نیز بسی بهتر است.
بس است دیگر شما دارید اینها را سر صبح میخوانید. من بوق سگ است که دارم مینگارمشان و عنقریب چشمانمانم از حدقه وق بزند بیرون. بروید پی کارتان تا با دو لول تیر در نکردهام به ماتحتتان پدر سوختهها.
پینوشت: یکی از رعایا ذیل تذکره قبلی نظری از خودش صادر نمود مبنی بر اینکه پستها را کوتاهتر نماییم و متمرکز بر یک موضوع ولاکن فاصله انتشارشان را کمتر کنیم. غلط کرد در اعمال بنده دخالت کرد. چه کسی به شما رخصت داده از این اضافهکاریها بنمایید؟ جای این کارها بروید زمینتان را بیل بزنید، زمستان شده بروید پرتقالها را بچینید. القصه نظرش هر چند غلط کاری بود ولاکن مصادره نمودیم و پس از آنکه به عنوان تئوری خویش جا زدیمش از امروز عملی مینماییم. بدینگونه که همچون امروز کوتاهتر مینویسیم ولاکن با فواصل زمانی یک روز به میان. نظرات موافقتان را ذیل همین پست برایمان ارسال کنید. اگر مخالف بودید هم بنالید تا شناساییتان کرده بدهیم وسط میدان ویرگول چوب بزنندتان تا درس عبرت گردید.