لرد لندلس
لرد لندلس
خواندن ۵ دقیقه·۷ سال پیش

۱۶ برج عقرب سنه ۱۳۹۶

سلام و درود و شب شما خوش ما بر تمامی رعایا و اشراف و اعیان و متوسط‌ ها و جملگی خوانندگان این روزنوشت باد. اکنون که صفحه کلید بر پای بگرفته و مشغول نگارش این سیاهه هستم ساعت از نیمه شب بگذشته و فی‌الواقع در یوم ۱۷ از برج عقرب به سر می‌بریم ولاکن چون از غروب یوم ۱۵ عقرب چیزی از خودمان در نفرموده ایم، اکنون وقایع ایام ۱۵ و ۱۶ را می‌خوانید تا این روز جدید برسد و بگذرد و بازمانده‌ای از آن بر جای بماند در این روزنوشت‌گاه به یادگار.

از بازمانده روز گفتیم، جای دارد همینجا پیشنهاد نماییم که رساله "بازمانده روز" به قلم کازوئو ایشی گورو و به ترجمه سلیس استادنا نجف دریابندری را بر شما معرفی و عرضه نماییم. آشنایی بنده با این کتاب و ایضا این نویسنده به سنه ۱۳۸۶ پس از هجرت می‌رسد که مجلدی از این کتاب به دست ما رسید. شبی از شبهای طولانی زمستان برفناک آن سال شروع کردیم به مطالعه‌اش و چنان بر دلمان بنشست که به مدد قهوه تا صبح بیدار بماندیم و بخواندیم. القصه چنان آن داستان و موضوعش -که بی‌شباهت به سریال بعدتر ساخته شده‌ی داونتن ابی نیست- ما را بسی خوش آمد که کتب دیگری از همین نویسنده تهیه بنمودیم از جمله "شبانه‌ها" و "وقتی یتیم بودیم"؛ لاکن هیچکدام ما را این چنین خوش نیامدی، شاید به سبب ترجمه‌ی شیخنا نجف دریابندری و نثر قجری اش بود سبب آن انس و الفت. از آن سنه تا به حال که ده سال بر ما بگذشته شاید سه شاید چهار بار آن کتاب را بخوانده ایم در شبهای سرد زمستانی و یاد ایام رفته بنمودیم و حظ وافر بردیم. حالا که آقای نویسنده برنده نوبل ادبیات امسال شده است، دعوتتان می‌کنیم به مطالعه‌ی این ماندگارترین اثرش، باشد که قبول افتد.

متاسفانه نسخه ی دیجیتال و قانونی آن را در طاقچه یا فیدیبو همی یافت ننمودیم تا لینکش را برایتان بگذاریم از برای ابتیاع.

بازمانده روز اثر کازوئو ایشی گورو
بازمانده روز اثر کازوئو ایشی گورو

صبح از خواب برخاسته، به قول شعرای فیسبوکی امروزه آفتاب را نفس کشیدیم و شبنم را نوشیدیم و استحمام بنمودیم و صبحانه مفصلی خوردیم. البته زیاد هم نخوابیدیم، چه ساعت نزدیک ۶ صبح بود که برادرمان ولگرد جان پیشنهاد تماسی بر بستر صورت-وقت (فیس تایم اجانب) بنمود و ما نیز صبح کله خروس خوان با ایشان به مصافحه بنشستیم و پس از ماهها دوری و بی‌خبری جویای احوالش بگشتیم و از هر دری سخنی. مناظره‌ی اینتر-میلان بنمودیم و جمیعا به ریش گورخرهای تورینی موسوم به یوونتوس بخندیدیم و از برای فیفا و فوتبال فنتزی‌هامان ترکیب بچیدیم و یاد ایام گذشته بنمودیم که میلان و اینتر قهرمان جام باشگاه‌های یوروپ ایضا جهان بشدندی و هیچ خبر از ژرمن قدیس پاریس (پاریس سن ژرمن) و شهر منچستر (منچستر سیتی) نبودندی و هرچه بود از میلان به پا میخاست. یاد باد آن روزگاران یاد باد.

پس از آن به شهر روانه گشتیم از برای تهیه مایحتاج که هرچه هست این روزها در شهرهاست و روستا خالی از هر نوع امکانات و خورد و خوراک مناسب و اشربه و اغذیه و مطبعه است. روزنامه و مجلاتی چند بخریدیم و به مردک روزنامه فروش که هر روز خدا به مدت ۴ سال است "مهندس" صدامان می‌نماید فهمانیدیم که مهندس پدرش است، ما ارباب می‌باشیم ولاکن نرود میخ آهنین در سنگ. این شهریها که نمی‌دانند چیست ارباب. تحت سایه ترقیات امروزه و نظام های مبتنی بر جمهوریت و این ادا و اطوارها بنشسته اند و هر که سبیل دارد را بابا و هرکه کراوات دارد را مهندس می‌بینند. حالا فردا با شلاق بروم سراغش ببینم هر که شلاق دارد را هم مهندس می‌بیند یا به مغز پوکش فرو می‌رود این شان و مقام والای ما.

از عجایب شهر می‌گفتیم، یکی رعایای آن است که هر بار می‌بینیمشان در شگفت می‌شویم. این شهرزدگان لیبرال خودفروخته به سوسیال دیموقراضه‌ی فمینیست موفق به تولید انبوه نوعی رعایا گشته‌اند که در طول تاریخ نظام فئودالی که هییییییییچ، در عصر استعمار و استثمار و استحمار هم سابقه نداشته است. نمی‌دانم این بدبختهایی که از زور نداری تا کمر فرو می‌روند به درون سطل‌های زباله و به دنبال لقمه نانی از برای خویش و خانواده‌شان، فضولات مردم را می‌جویند شاید پلاستیکی الاستیکی چیزی بیابند از برای فروش؛ اینها رعیت هستند، برده اند، سرف اند، مستضعف اند، محروم اند، ‌پرولتاریا هستند، آخر چه بنامیمشان. آدمیزاد چنان حیران می‌ماند که بنده به ضرص قاطع یقین دارم اگر مرحوم کارل مارکس زنده بود یک نوع طبقه‌ی جدی به تقسیمات طبقاتی‌اش اضافه می‌نمود در وصف رعایای شهری. یعنی در این عالم خاکی درندشت تکه زمینی نیست این مخلوقات خداوند بروند رویش کار کنند، زمین شخم بزنند، مرغ و خروسی بپرورانند و با شرافت و حفظ شان انسانی‌شان کسب روزی حلال کنند؟ والله نظیر اینها را فقط در مستند های مرتبط به جنگ دوم جهانی می‌توان یافت. هیتلر با قوم جهود چنان معامله نمی‌نمود که این شهری‌ها با رعیت-برده‌هاشان می‌نمایند.

«قل إن ربی یبسط الــرزق لمن یشاء من عباده و یقدر له و ما أنــفقـتم من شیء فهو یخلفه و هو خیر الــرازقین»
«بگو: پروردگار من روزی را برای هر یک از بندگانش که بخواهد وسعت داده و یا تنگ می گرداند. و هر چه را انفاق کنید، جای آن را پر می کند و او بهترین روزی دهندگان است»
(سبا/ 39)

عکس را از گوگل جستجو نمودیم. فردا نگویید لندلس دزد است و عکس می گذارد بدون ذکر منبع.
عکس را از گوگل جستجو نمودیم. فردا نگویید لندلس دزد است و عکس می گذارد بدون ذکر منبع.

بسی پرگویی نمودیم و حوصله‌ی خودمان و شما را به تنگ آوردیم. همین قدر از برایتان کافی‌ست. نمی‌شود که از جملگی علم و دانش و آگاهی بنده یک شبه بهره‌مند گردید. کور خوانده‌اید. فکر کردید با خواندن یکی دو سه چار پنج نوشته به مقام ما می‌رسید و عالم به علوم معقول و منقول می‌گردید ولاکن ما خودمان می‌دانیم این اینترنت به چه مقدار شما را عجول نموده. آموزش زبان نصرت نیست که طی ۲۸ ساعت فشرده همه چیز به مغزتان فرو برود و ۳ ساعت بعد فرق بلک بورد از غضنفر را هم نفهمید. حالا حالا ها باید در محضر ما تلمذ کنید و در و گهرهای ما را بخوانید شاید شاید اندکی از نور معرفت ما به شما تابید.

پی نوشت: حتی سپاهان اصفهان هم در سال ۲۰۰۷ به جام باشگاه‌های جهان راه یافته ولاکن یوونتوس نَع. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل ???

فورزا اینتر، فورزا نرآتزوری
فورزا اینتر، فورزا نرآتزوری


پی‌نوشت ۲: هر چه بالا تا پایین این نبشته را می‌نگریم می‌بینیم هیچ طنز نیست. حالا شما هی بگویید هشتگ طنز بگذاریم پای نبشته‌هامان. چشم، اما والله ما جدی می‌گوییم اینها را. شما می‌خندید، مشکل ادراک شماست نه بیان ما.

روزنوشتطنزفئودالیسم
وبلاگ رسمی ظل الله اعلی حضرتی که خودمان باشیم، عالیجاه لرد لندلس دامه برکاته. تمامی شخصیتهای این سیاهه تخیلی‌ست و تصاویر مربوطه هیچ دخلی به واقعیات ندارند.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید