بفرمایید. دلتان خنک شد پدر سوختههای غربگرای مهاجم فرهنگی- علمی- هنری؟ مرده شور ببردتان با این سبک زندگی غربزدهتان. الهی جز جگر بزنید که اینگونه دل ما را شکستید و تیری در چشم ما فرو نمودید.
یعنی نمیدانید موضوع چیست؟ الآن خدمت پدر سوخته عنترتان میفرماییم.
امروز به کازینو بنشسته بودیم، دیدیم برادرمان ولگرد(روحتان فدایش و ...م تو روحش) تصویری از خود ارسال نموده عرضه داشت " بچهها خوشتیپ شدم؟"
یک نگاه به او انداختیم یک نگاه دیگر به دیوار سفید روبرو. تلاش نمودیم برای کظم غیظ ولاکن چون میسر نگشت همانجا چوب را برداشته به دنبالش دویدیم. فرار میکرد و ناله و تضرع مینمود که "سر و جانم به فدایتان یا لرد، شما را چه میشود؟ (باور بفرمایید همین قدر پاچه خوار است)". من باب اخوتی که داشتیم بر او رحم نموده کتکش نزده ولاکن کشیدیمش به حرف که "ای احمق ابله جوگیر. خجالت نمیکشی که به اینستوغرام رفته حسابی باز نموده و در آنجا تحت تاثیر مَس سوسایتی (ارجاع به رسالهی ضمیر پنهان اثر کارل گوستاو یونگ) و مد رایج چنین سبک زندگی غربی را برگزیدی؟ تا دو سال پیش روزی ۱۲ ساعت میکپیدی و شکمت از طبل مسجد داهات بزرگ تر بود و در بیداری همیشه مست بودی و به جای خوراک سیگار خام را با فیلتر میحویدی. حالا ارواح اجداد گور به گوری ات برای من ورزش میکنی و باشگاه میروی و الکل را ترک نموده، به جای استعمال دخانیات از این بیلبیلک های الکترونیکی به دهانت فرو برده و خلاصه همچون خارجکی ها استوری از خودت در میکنی؟ بیم آن دارم که از فردا مدافع برابری طبقاتی و مساوات نژادی گردی و از ازدواجهای بیناموسی سفید و سبز و زرد و طوسی دفاع کنی و کیوتر نر با کبوتر نر باز ماده با باز ماده سر دهی. حمال بدبخت الاغ سوار منحرف. مرده شوی ببرد خودت را و آن ریختت و تنبان پاره پوره ات. همینکه ماتحتت را چون شلوارت ریش ریش نمینمایم با هر نفس شکر خدای کن. برو که با تو قهرم تااااا به قیامت."
دیدیم اشکی از گوشه چشمش جاری شده گفت "حق با شماست. کاش زودتر برای انتخاب سبک زندگی به شما پناه میآوردیم. کاش به نصایح والای شما گوش جان سپرده بودیم. حالا اگر لایق بدانید ما را فلک نمایید که این خزعبلات و بخارات دموکرات از سرمان به در رود سپس با بازگشت به سبک زندگی فئودالی شلوار کردی بر پای نموده، سیگاری از لب آویزان کرده، برویم چند سیخ جگر کثیف بخوریم که ببرد بشوید این بروکسل ها و آب کرفسها را. از فردا نیز از برای نصیحت مردم به کوی و برزن ولایت رفته آنان را علیه این موضوع تهاجم فرهنگی نصیحت کنیم و هرچه دانشجوی باسواد شهر رفته آشوب چی دیدیم با دو بول دنبال نماییم.” اشکی از گوشه چشممان حاری شده سر کچلش را بوسیده، فرمودیم این ته ریشش را نیز طول نماید و ریش هپلی هماهنگ با فرهنگ روستا از برای خود فراهم کند.
این نئولیبرالهای چپ و راست و وسط دیدند در شطرنج فرهنگی و نبرد افکار از پس نظریات والا و محبوبیت روبه رشد ما بر نمیآیند و مکاتب فرسودهشان توان رقابت با نظم ارباب و رعیتی ما را ندارند، طی حملهای شخصی و هدفمند برادر ما را از راه به در برده با ترور شخصیتی- فرهنگی برادر ما و حمله مستقیم به وزیر شطرنجمان، تلاش در القای ناکارآمدی فئودالیسم داشتند که الحمدلله این توطئه در نطفه به زباله دانی تاریخ پرتاب شد. ولاکن الهی خوره به جانشان بیفتد که اینگونه جگرمان را سوزاندند. تنمان را لرزانیدند، خداوند خودش آنان را دچار مرض لرزش نماید جونان که از فرط ویبره دست، قادر به پاکسازی ماتحت خود بر سر خلا نباشند.
پی نوشت: بیش از یک ماه نبودیم. بعدا، خیلی خیلی زود در مکتوبی خدمتتان میفرماییم.