متشکرم. مرسی. مرسی. خیلی ممنون. متشکرم. هولمان نکنید. تصدق شما. بسیار خوب بسیار خوب اینقدر تشویقمان ننمایید. متشکرم.فدای محبتتان.
ماشاالله به محض ورود ما چنان به وجد میآیید و آنقدر نظرات سرشار از مهر و محبت و دوستی و وفا و ابراز بیعت با ما سرازیر مینمایید که آدمیزاد در عجب میماند چطور پاسخگوی اینهمه الطاف شما گردد. همین دیروز آمدیم منزل دیدیم دو گونی بزرگ دم در گذاشتهاند، خیال نمودیم زباله خشک است و اشرف سلطان گذاشته تا شهرداری ببرد لاکن دیدیم نخیر. شاید به درستی خیال نمایید که شهرداری منتخب نهاد منتخب مردم شورای شهر به وظیفاش عمل ننموده که البته درست است ولاکن سیل نامههای ارسالی شما بود که از اقصی نقاط دنیا ارسال نمودهاید محض تشکر بابت زحمات و روشنگریهامان. به هر حال حق هم دارید. زحمت میکشیم اینها را مینگاریم تا شما نیز بهره ای از این دریای دانش ببرید و از ضلال لیبرالیسم شهری به در آیید و با اصول اساسی انقلاب ارباب و رعیت آشنا گردید. همین روزهاست که برایمان هشتگ هم بزنید و خواستار بازگشت دوران خوش گذشته بگردید و شبکه ضاله من و تو از ضلالت به در آمده در برنامهی تونل زمان، به جای پخش دوران ممدضای ملعون پهلویشان، دوران خوش پیش از اصلاحات ارضی را نمایش دهد تا شما نیز از لطف و صفا و صمیمیت چوب خوردن و فلک شدن بی بهره نمانید. در جواب الطافتان نیز باید بگوییم ما نیز خوشنودیم که فهمیدید خودتان توان تعقل و تصمیم گیری ندارید و اربابی لازم است تا در جاده های تاریک دنیا راهنماییتان نماید و مانع سقوط شما به قعر چاه سرمایه داری و بی بندو باری گردد.
حالا شاید بپرسید کجا بودیم پیش از بازگشت به خانه؟ باید بگوییم به شما چه؟ مگر محتسبید؟ داروغه اید؟ قاضی شرع هستید؟ کی شما را مامور ثبت احوال و اوقات ما کرده پدرسوخته های فضول؟ درس که نخوانده اید، عقل که ندارید، سواد هم که اصلا نباید داشته باشید، همینطوری بیسواد دو قورت و نیمتان باقیست و طلب آزادی و برابری و چیزکان لوکس مینمایید چه برسد به اینکه بروید شهر درس بخوانید. خلاصه بیکار و بیشعور مانده اید کارتان شده خاله زنک بازی و فضولی در احوال و اوقات اشراف و نجبا. نشستهاید گرمی و رازهای ویکتوریا (ویکتوریا سیکرت) میبینید و خشتک لیدی گاگا و پستان بلا حدید را دید میزنید. ای سرطان قرنیه چشم بگیرید هیزهای ندید بدید خدا نشناس. دستت را از خشتکت بردار وقتی پست مرا میخوانی مردک زشت پشمالو. با تو ام حَیوان. مفسد فی الارض. کاش چهره نما طرقی اختراع کند که از پشت اینستوغرام سوزاک بگیری چرکی شوی بیفتی بمیری.
بلی. دیروز در ولایتمان داربی لیگ برتر نوکرانه را برگزار کردیم. دیداری بود بین دو تیم استثمارِ بالا درونکلا و تیم اربابلیسِ اطاقسرای علیا. این تیم استثمار تا پیش از انقلاب شکوهمند ارباب و رعیتی ما "جمهوری بالا درونکلا" نام داشت که دستور دادیم نامش را عوض نمایند، بگذارند استثمار که نشانگر شکوه و افتخار رعایای ما به نظام فئودالی حاکم در جهان باشد.
به هر حال دو تیم سوار بر اسب به زمین آمدند، یک لاشه بز را انداختند وسط و به بز کشی مشغول شدند. بازی اینطور است که یک فقره بز را میگذارند وسط زمین به اسبهاشان هم یک گونی پرتقال تامسون آویزان میکنند. بعد یکی بز را میگیرد و تلاش میکند خودش را به دروازه بان تیم مقابل رسانده با بز بزند توی فرق سرش طوری که از هوش رفته ببرندش بیرون. اگر استقامت کرد و از هوش نرفت اوت اعلام میشود و اگر از هوش رفت گل. پرتقالها هم برای این است که وقتی تیمی بز را در دست دارد تیم مقابل آنقدر با پرتقال بزنندش تا از اسب سقوط نماید و مجبور به پرتاب بز دستی بشود. ممکن است این بزها هم وسط کار جان به جان آفرین تقسیم کنند که یک ضربه پنالتی به نفع آن تیم میشود.
به هر حال تیم استثمار که ما نیز طرفدارش هستیم و بر عکس اربابلیسان که پاچه خواران الکی هستند، سربازان وفادار اربابند، با نتیجه سه بر دو بر تیم حریف غلبه نموده مشت محکمی بر دهان این لیبرالهای شهری زدند. شکر خدا هیلاری جانمان هم هوادار تیم استثمار بالا درونکلا هستند ولاکن اکس جان ما هوادار دو آتشه اربابلیس است. پس از بازی هم به رسم داهاتمان طرفداران تیم پیروز افتادند با داس و تبر به جان طرفداران تیم بازنده. آنقدر زدندشان آنقدر زدندشان که دیگر نتوانند تا شش ماه از جایشان بلند شوند. رسم خوبی هم هست. ما خودمان دیدیم مش رحمت دروازه بان استثمار روی سد جلال شاشه میکرد. احسنت. مردک کچل زشت داهاتی. حیف که بساط عیش و عشرت رعایا منقضی میشد وگرنه میدادیم بعد هر بازی این پدرسوخته ها را خوب چوب بزنند تا دیگر ادعای قهرمانی نداشته باشند. حالا گویا ده دوازده امتیاز هم جلو هستند. با هیلاری جان جانمان تصمیم گرفتیم بهار که شد بدیم پاهایشان را قلم کنند که نهایتا به هیچ گوزی هم نرسند. کور خواندهاند. الهی سرطان اسب بگیرند همان اسبها بیفتند به جانشان خوب بهشان رفتار پر خطر کنند که دیگر فکر نکنند میشود با نام پر افتخار استثمار شوخی کرد.
باران هم بارید. ما که نشسته ایم بیخ باسن شوفاژ و از جایمان تکان نمیخوریم ولی کاش شما بروید بیرون، همانجا یخ بزنید خشک شوید بیفتید ولی نمیرید. فقط ذات الریه بگیرید ببرندتان دکتر آنجا به شما آنقدر قرص و کفسول تجویز کنند که زخم معده بشوید، بعد اینکه زخم معده شدید ببرند عملتان کنند و یک پنسی قیچی چیزی در شکمتان جا بگذارند که هی از درد به خودتان بپیچید و روزی سیصد بار از خدا طلب مرگ کنید ولی نمیرید که قدر ما را نمیدانید. هی مینشینیم مینویسیم و نمیخوانید ولی تا آن مردمکان لیبرال شهر زده چیزکی توییت موییت کنند مثل سگی که در ماتحتش آتش کرده باشند میروید فیو میزنید و برایشان زوزه میکشید نمک نشناسهای پرتقال به حرام.
یادمان بیندازید فردا برایتان چندتا از بازی های مخصوص مراسم نوروز و جشن و سرور در نظام ارباب و رعیتی را تعریف نماییم شاید آموزش دیده لااقل برایمان رقص و طربی بنمایید رقاصهای کله ترب. پدر سوخته های بیسواد. دور شوید، کور شوید، لال شوید الهی آمین.
پی نوشت ۱: مدتی بود دوستان و یاران و اصحاب از اقصی نقاط جهان طلب کانال تلگرامی مینمودند تا از آخرین نبشتههامان فیالفور باخبر شوند. شاید باور نکنید ولی مگر وقتی تبلیغاتچیهای اینستایی میگویند "از من زیاد سوال شده که سایز بیناموسیهامو چطور بزرگ کردم. با خرید این ژل بیناموسی ......" شما باور میکنید کسی پرسیده باشد؟ این هم مثل همان. القصه یک کانال تلگرامی تاسیس نمودیم تا پستها را به دوستان غیر ویرگولیتان هم معرفی کنید. ولاکن اگر ویرگولی هستید لطفا از همینجا بخوانید و کامنتی هم بگذارید که از قدیم گفته اند "مستمع صاحب سخن را بر سر شوق آورد". این هم آدرس کانال ما. کلیک کنید میروید تویش. نظری هم در باب هر چیزی دارید از تذکرش دریغ ننمایید.
پینوشت۲: تصویر بالا متعلق به بازی سنتی بزکشی ست که ورزش ملی کشور دوست و برادر افغانستان است. برای آشنایی با آن به اینجا مراجعه نمایید.