بانوی موهای ارغوانی ، سلام
حال دلت چطور است ؟!
ساعت یک بامداد است ، من سوار بر ابر خیال ، با قلمی از جوهر عشق و کاغذی از جنس محبت برایت می نویسم .
و تو چه زیرکانه خود را در بطن شعرهایم جا میکنی ...!
به تو که فکر میکنم حس مولانایی دارم که جز با آمدن شمس آرام نمیشود .
ای بهتر ز گل
دیشب در خوابم شکفتی ، با همان لباس سفید و حاشیه دوزی های رنگارنگ اش !
تو را که میخواهم توصیف کنم ، تمام شاعرانگی هایم ته می کشد .
بانو
بی مرز باش .
دیوار را ویران کن .
با من بیا ... همیشه ترین باش!
بانو
با من بودن خوب است ... من می سرایمت :)
فاطمه موحدی پور