Hesamam
Hesamam
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

مهندس پاندا یا دکتر کوسه؟

هشدار : خواندن این داستان زندگی شما را به فنا میدهد 


یه روز روی نیمکت نشسته بودم.
نمیتونم بگم که یه روز عادی بود چون هیچ روزی شبیه روز قبل نیست و این عادیه پس اون روز یه روز عادی بود !
طبق معمول آ.سی  داشت ربات های آخرالزمانی رو آماده میکرد که سر موقع روشنش که و آ.می داشت برنامه اونا رو می‌ریخت.پیبا هم داشت ژله درست میکرد تا بریزه رو تلویزیون قصر. خیلی عجیبه! چون دیروز گفته بود که میخواست پاستیل درست کنه! الفا داشت درس میداد درحالی که هیچکس اونو نمیشناخت و هیچکس اسمشو نمیدونست؟! الفا داشت درمورد آهنگ بیصدای معروف داوینچی حرف میزد.اون گفت که این آهنگ سی سال طول کشیده تا کتابش نوشته بشه که یهو دکتر کوسه سریع اومد و گفت که الفا داره اشتباه میکنه و اون گلستان حافظ بود. جوجه اردک هشت‌پا لیزر آبی که از آبشار آتش میومد رو زد به کریستالی که روی تلویزیون بکار رفته بود و همین باعث شد که ژله آتیش بگیره و یه پرتال زمانی به گذشته باز کنه  و ربات های آخرالزمانی رو درون خودش کشید و همین ضربه باعث شد اونا روشن بشن و این دلیل منقرض شدن خیلی از گونه ها(مثل دایناسورها،اژدها ها و...)شد و صدها سال بعد دوباره با ساخته شدن برج پیزا اونا دوباره فعال شدن و اون رو کج کردن.کتیبه ها میگن اونا قاره هشتم تا دهم و آتلانتیس رو غرق کردن ولی کمی بعدتر از حالت آخرالزمان و دیوانگی در اومدن و فهمیدن این کار ها بی فایده هستن. اونها انیمیشن ها،کامپیوتر و لب تاب ها،موتور های جستجو و برنامه نویسی،تلفن های هوشمند و لمسی و دکمه ای ،تلویزیون ها و کلی تکنولوژی و علم رو در اختیار انسان ها گذاشتن اما با اختراع لب تاب و کامپیوتر انشان ها اونها رو غیرفعال کردن و هارد و پردازنده و حافظه اونارو روی کامپیوتر ریختن و کل دانششون رو دزدیدن و کاری کردن که همه فراموش کردن که رباتا چه کارایی براشون کردن. راستش ما خیلی به این اهمیت نمیدادیم راستش خب به ما چه. همون موقع مهندس پاندا به آ.سی و آ.می گفت که کارشون درست نبوده و ربات‌ها رو خودکفا کرده که کاملا نابودگر نبودن و فقط باید نابود کردن رو توی حافظه و بدن اونا بزارن.
دکتر کوسه مخالفت کرد و بعد مهندس پاندا گفت که من یادم میاد که اون گلستان فردوسی بود و ۱۵ سال طول کشیده و اینو نگفتم تا تو ضایع نشی اما دکتر کوسه بازم مخالفت کرد و الفا هم یواش یواش از کلاس بیرون رفت. مدیرا گفتن که بهتره که ما چند روزی از کلاس بیرون بریم چون حرف هایی که مهندس پاندا و دکتر کوسه میزنن به عقل ما نمیکشه درحالی که حرفاشون همون حرفای قبلی بودن و این مدیرا بودن که حرفای اونارو که به این سادگی بودن درک نمیکردن.


مدرسه نابغه ها ، نوشته محمد حسام سلیمانی. 


اگه خوشتون اومد لایک کنید اگه خوب استقبال شد پارت دو هم میسازم و میزارم 

پارت دو??

https://vrgl.ir/ivozn








داستانقصهکتابنابودیشخصیت
I miss you
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید