
تابستون که میشه، روشن کردن عود برای من بیشتر شبیه خفه شدن وسط گرماست. اما پاییز که از راه میرسه، تازه فصل «عودبازی» شروع میشه. عاشق اون اشکال عجیبیام که دود زیر نور میسازه؛ انگار یک جور حس آزادی و نوستالژی رو با خودش میاره.
اتاق من خیلی کوچیکه. وقتی عود روشن میکنم، مامانم همیشه غر میزنه. برای همین منتظر میمونم تا کسی خونه نباشه؛ اون موقع وقت دودبازی منه. اتاق رو پر از دود میکنم، صدای موزیک رو بلند میذارم و برای چند دقیقه حس میکنم از روزمرگی جدا شدم. همین که کاری انجام میدم، حتی اگر ساده باشه، برای منِ بیکار یک جور دلخوشی حساب میشه.

نور نرم شمع، سایهها را روی دیوار به رقص درآورد و بوی عود، اتاق را پر از آرامش کرد. برای من این کار فقط روشن کردن یک شمع یا عود نیست؛ یک جور آیین شخصی است، فرصتی برای نفس کشیدن و بازگشت به خود. رقص دود هم منو به بچگیهام میبره؛ وقتی دود سیگار پدربزرگم رو با چشمهام دنبال میکردم تا جایی که ناپدید میشد.
دیروز کنار عود، یک شمع هم روشن کرده بودم. پارافینها آب شده بودن و عود هم چرب شده بود. یهو شعلهور شد! 😳 کرک و پرم ریخت، ترسیدم به وسایل رو میزم آسیبی برسه. ولی خب، همین اتفاقهای کوچک هم بخشی از ماجرای عود و شمعه؛ ترکیبی از آرامش، هیجان و کمی هم خطر.

و شاید بهترین بخش ماجرا همین باشه: اینکه هرکسی میتونه برای خودش یک آیین کوچک بسازه. پیشنهاد من برای شما اینه که این پاییز چندتا شمع دستساز درست کنید؛ هم سرگرمی خوبیه، هم وقتی روشنشون کنید، حس میکنید بخشی از آرامش رو خودتون ساختهاید.