روز اولی که قلم در دست گرفتم یعنی تقریبا از همون دوره پیش دبستانی بیش از اون چیزی که فکرش رو می کردم به نوشتن علاقه داشتم تا ترسیم خطوط که قرار بود به یک خانه، یک کوه، خورشید، آدمک و هرچیز دیگری تبدیل شوند.
معلم موضوعات انشاء را پای تخته سیاه می نوشت و من اولین نفر بودم که موضوع رو انتخاب و به تحریر در می آوردم. در دوره راهنمایی درس ادبیات را بهتر از همه درس ها دوست داشتم آن هم نه به خاطر حفظیات اجباری مزخرف آن که تمام علاقه من به نوشتن را زیر سوال می برد و روز به روز دلسرد تر می شدم، حتی شعرهایی که میخواندم هم روز به روز فراموش کردم تا نهایتا شاگردِ نمره 20 درس های ادبی نمره اش بعضی وقت ها به 10 هم نمی رسید.
بدخط شدن و فراموش کردن تمام علائم نگارشی اون هم در کمتر از 3 سال من رو به شخصی متفاوت تر از هرچیزی که در گذشته بودم بدل کرد. فقط به یک دلیل وجود چارچوب های اجباری
سال ها گذشت تا با ورود اینترنت به خانه ما با وبلاگ ها آشنا شدم، جایی که می شد آزاد تر از مدرسه و هر جای دیگر آن چه را که می خواهم بنویسم سال 90 اولین سایتم را با یک هدف مشخص ایجاد کردم که در بر گیرنده علاقه قبلی من یعنی “نوشتن” و تخصص فعلی یعنی “اپلیکیشن های موبایل“ بود اما “اپ یاب” هم دارای یک سری چارچوب بود و مانع از آزاد نویسی من می شد.
بلاگفا، میهن بلاگ، فیسبوک، توئیتر بهترین مکان هایی بودند که می توانستم آزادانه هر چیزی را که دلم می خواست را به تحریر در بیاورم و نوشته ها دیگران را بخوانم، حال “ویرگول” دست پخت توسعه دهندگان داخلی این امر را میسر ساخته تا غیر از نوشتن به خواندن مطالبی که در لیست علاقه مندی های من هستند بپردازم.
شاید بمانم و بنویسم و شاید هم نه دلیل خاصی ندارم جز ناتوان بودن در نگارش یک متن خوب