ویرگول
ورودثبت نام
مانا
مانا
خواندن ۱۴ دقیقه·۶ ماه پیش

اختلال افسردگی


افسردگی اساسی

افسردگی که به عنوان اختلال افسردگی اساسی نیز شناخته می

شود، یک اختلال خلقی است که باعث می شود دائماً احساس غمگینی یا عدم علاقه به زندگی داشته باشید.

بیشتر مردم گاهی اوقات احساس غمگینی یا افسردگی می کنند.

این یک واکنش طبیعی به از دست دادن یا چالش های زندگی است.

اما زمانی که غم و اندوه شدید - از جمله احساس درماندگی، ناامیدی و بی ارزشی - برای چندین روز تا هفته ها طول می کشد و شما را از زندگی کردن باز می دارد، ممکن است چیزی فراتر از غم و اندوه ساده باشد.

ممکن است افسردگی بالینی داشته باشید ، یک وضعیت پزشکی که تقریبا قابل درمان و کنترل است.

انواع افسردگی

این طبیعی است که هر چند وقت یکبار احساس ناراحتی کنید، اما اگر بیشتر اوقات غمگین هستید و زندگی روزمره شما را تحت تأثیر قرار می دهد، ممکن است افسردگی بالینی داشته باشید. این وضعیتی است که می توانید با دارو، صحبت با یک درمانگر و تغییر در سبک زندگی خود درمان کنید.

انواع مختلفی از افسردگی وجود دارد . رویدادهای زندگی شما باعث برخی از آنها می شود و تغییرات شیمیایی در مغز شما باعث برخی دیگر.

افسردگی شدید

ممکن است بشنوید که پزشک شما این اختلال را "اختلال افسردگی اساسی" می نامد. اگر بیشتر اوقات در بیشتر روزهای هفته احساس افسردگی می کنید، ممکن است به این نوع مبتلا شوید.

علائم و نشانه های اصلی این نوع افسردگی عبارتند از:

_از دست دادن علاقه یا لذت در فعالیت های خود

_کاهش یا افزایش وزن

_مشکل در خوابیدن یا احساس خواب آلودگی در طول روز

_احساس بی قراری و آشفتگی، یا بسیار سست و کند شده از نظر جسمی یا ذهنی

_خسته بودن و بی انرژی بودن

_احساس بی ارزشی یا گناه

_مشکل در تمرکز یا تصمیم گیری

_افکار خودکشی

اگر پنج عدد یا بیشتر از این علائم را در بیشتر روزها به مدت 2 هفته یا مدت زمان بیشتر داشته باشید، ممکن است شما افسردگی اساسی داشته باشید.

حداقل یکی از علائم باید خلق افسرده یا از دست دادن علاقه به فعالیت باشد.

افسردگی اساسی در افراد مختلف متفاوت به نظر می رسد. بسته به اینکه افسردگی شما چه احساسی در شما ایجاد می کند، می تواند:

پریشانی و اضطراب: احساس بی قراری می کنید. شما در تمرکز مشکل دارید زیرا نگران هستید که ممکن است اتفاق وحشتناکی رخ دهد و احساس می کنید ممکن است کنترل خود را از دست بدهید.

مالیخولیا. شما به شدت احساس غمگینی می کنید و علاقه خود را به فعالیت هایی که قبلاً از آن لذت می بردید از دست می دهید. حتی وقتی اتفاقات خوب می افتد احساس بدی دارید. شما همچنین ممکن است:

_به خصوص صبح ها احساس ضعف کنید

_کاهش وزن

_بد بخوابید

_افکار خودکشی داشته باشید

اگر افسردگی مالیخولیک دارید، ممکن است علائم شما در صبحها که برای اولین بار از خواب بیدار میشوید بدتر باشد. در نظر داشته باشید که کسی به شما در انجام اولین کارهای روزانه کمک کند. حتی اگر احساس گرسنگی نمی کنید حتما به طور منظم غذا بخورید.این از فرایند درمان این نوع اختلال است.

_آشفته:

بیشتر اوقات احساس ناراحتی می کنید. همچنین ممکن است:

_زیاد حرف زدن

بدون دلیل حرکت کنید، مانند بی قراری با دستان خود و قدم زدن در اطراف اتاق

_تکانشی عمل کنید

اختلال افسردگی مداوم

اگر افسردگی ای دارید که 2 سال یا بیشتر طول می کشد، به آن اختلال افسردگی مداوم می گویند. این اصطلاح برای توصیف دو وضعیتی که قبلاً به عنوان دیس تایمیا (افسردگی پایدار با درجه پایین) و افسردگی اساسی مزمن شناخته می شد، استفاده می شود.

علائم اصلی عبارتند از:

_تغییر در اشتهای شما (نخوردن به اندازه کافی یا پرخوری)

_خوابیدن زیاد یا کم

_کمبود انرژی، یا خستگی

_عزت نفس پایین

_مشکل در تمرکز یا تصمیم گیری

_احساس ناامیدی

پس در نوع دیس تایمیا این علائم با شدت پایین تر هستند و در دوره ی مزمن با شدت بالا تر که باعث مشکلات عمده در کار و وضعیت زندگی فرد در تمام ابعاد میشود.

افسردگی روانپریشی

افراد مبتلا به افسردگی سایکوتیک دارای علائم افسردگی شدید همراه با علائم "روان پریشی" هستند، مانند:

_توهمات (دیدن یا شنیدن چیزهایی که وجود ندارند)

_هذیان (باورهای نادرست)

_پارانویا (به اشتباه تصور می کنید که دیگران می خواهند به شما آسیب برسانند)

ترکیبی از داروهای ضد افسردگی و ضد روان پریشی می تواند افسردگی روان پریشی را درمان کند.

افسردگی پس از زایمان

زنانی که در هفتهها و ماههای پس از زایمان دچار افسردگی شدید میشوند ممکن است افسردگی پس از زایمان داشته باشند. تقریباً از هر 10 زن، 1 نفر در دوران بارداری افسردگی را تجربه می کند. داروهای ضد افسردگی می توانند به طور مشابه به درمان افسردگی اساسی که با زایمان و بارداری تداخلی ندارد کمک کنند.

اختلال افسردگی پیش از قاعدگی (PMDD)

زنان مبتلا به PMDD در ابتدای دوره قاعدگی خود افسردگی و سایر علائم را دارند.

علاوه بر احساس افسردگی، ممکن است موارد زیر را نیز داشته باشید:

_نوسانات خلقی

_تحریک پذیری

_اضطراب

_مشکل در تمرکز

_خستگی

_تغییر در اشتها یا عادات خواب

_احساس گنگی و گم شدگی

داروهای ضد افسردگی یا گاهی اوقات داروهای ضد بارداری خوراکی می توانند PMDD را درمان کنند.

افسردگی "موقعیتی"

این یک اصطلاح فنی و پزشکی در روانپزشکی نیست.

اما زمانی که در مدیریت یک رویداد استرس زا در زندگی خود مشکل دارید، مانند مرگ در خانواده، طلاق یا از دست دادن شغل، می توانید خلق و خوی افسرده داشته باشید. پزشک شما ممکن است این را «سندرم پاسخ به استرس» بنامد.

دلایل اصلی افسردگی:

بسیاری از چیزها می توانند شانس افسردگی را افزایش دهند ، از جمله موارد زیر:

_سو استفاده کردن(abuse)

آزار جسمی، جنسی یا عاطفی می تواند شما را در آینده در برابر افسردگی آسیب پذیرتر کند.

_سن.

افراد مسن بیشتر در معرض خطر افسردگی هستند. این می تواند توسط عوامل دیگری بدتر شود، مانند تنها زندگی کردن و نداشتن حمایت اجتماعی.

_داروهای خاص

برخی داروها مانند ایزوترتینوئین (برای درمان آکنه )، داروی ضد ویروسی اینترفرون آلفا و کورتیکواستروئیدها می توانند خطر افسردگی را افزایش دهند.

.

مرگ یا از دست دادن.

غم و اندوه پس از مرگ یا از دست دادن یکی از عزیزان، اگرچه طبیعی است، اما می تواند خطر افسردگی را افزایش دهد.

جنسیت.

زنان تقریباً دو برابر مردان در معرض ابتلا به افسردگی هستند. هیچ کس مطمئن نیست چرا تغییرات هورمونی که زنان در دوره های مختلف زندگی خود با آن مواجه می شوند ممکن است در این امر نقش داشته باشد.

ژنتیک

سابقه خانوادگی افسردگی ممکن است این خطر را افزایش دهد. تصور میشود که افسردگی یک ویژگی پیچیده است، به این معنی که احتمالاً ژنهای مختلفی وجود دارد که هر کدام اثرات کوچکی دارند، نه یک ژن که در خطر بیماری نقش دارد. ژنتیک افسردگی، مانند بسیاری از اختلالات روانپزشکی، به اندازه بیماری های ژنتیکی وجود دارد.

رویدادهای مهم

حتی اتفاقات خوب مانند شروع یک شغل جدید، فارغ التحصیلی یا ازدواج می تواند منجر به افسردگی شود. همینطور جابجایی، از دست دادن شغل یا درآمد، طلاق گرفتن یا بازنشستگی. با این حال، سندرم افسردگی بالینی هرگز فقط یک پاسخ "عادی" به رویدادهای استرس زا زندگی نیست.

سایر مشکلات شخصی مشکلاتی

مانند انزوای اجتماعی به دلیل سایر بیماری های روانی یا طرد شدن از خانواده یا گروه اجتماعی می تواند در خطر ابتلا به افسردگی بالینی نقش داشته باشد.

بیماری های جدی

گاهی اوقات، افسردگی همراه با یک بیماری بزرگ رخ می دهد یا ممکن است توسط یک بیماری دیگر ایجاد شود.

نظریه روانکاوی و افسردگی

افسردگی و پرخاشگری هدایت شده درونی: فروید کاوش معروف خود را در مورد افسردگی و ارتباط آن با پرخاشگری در «سوگ و مالیخولیا» (1917) آغاز کرد. او تصور کرد که در پاسخ به تجربه فقدان، فرد شیء گمشده را به عنوان راهی برای نگه داشتن آن درونی می کند. نتیجه حفظ فقدان دو چیز است: به تسکین غم کمک می کند و هدف جایگزینی برای خصومت نسبت به شی از دست رفته فراهم می کند.

چندین سال بعد، فروید (1930) در تمدن و ملامت های آن، این دیدگاه ها را در زمینه خانواده و جامعه گسترش داد. به عقیده فروید، در نتیجه مجموعه ای درونی از معیارها و ارزش ها که شخص بر اساس آن خود را مورد قضاوت قرار می دهد (یعنی یک سوپرایگو)، افراد ممکن است ناخودآگاه از خصومت یا پرخاشگری خود جلوگیری کنند تا از پیامدهای منفی ابراز بیرونی آن اجتناب کنند.

بنابراین آنها جایگاه خود را در خانواده یا در مقیاس بزرگتر جامعه حفظ می کنند.

این فرآیند منجر به خصومت درونی می شود که فرد را مستعد علائم افسردگی می کند. فروید پیشنهاد کرد که ارتباط بین افسردگی و پرخاشگری هدایتشده درونی توسط سوپرایگو واسطه میشود و تا حدی به دلیل انتظارات فرد از پرخاشگری (که از برداشتهای منحصربهفرد از والدینش نشأت میگیرد) و سطح ذاتی پرخاشگری فرد است.

«آنچه به آن میرسد این است که در شکلگیری سوپرایگو، و ظهور یک وجدان، عوامل اساسی ذاتی و تأثیرات محیط واقعی به صورت ترکیبی عمل میکنند» ( فروید 1930 ، ص 92).

دیدگاه های روانکاوانه بیشتر از دیدگاه فروید در مورد افسردگی و ارتباط آن با پرخاشگری توسط نظریه پردازان متعددی توضیح داده شده و اصلاح شده است. مشارکتهای انتقادی آبراهام در نظریه افسردگی (1911)، اگرچه موقتی بود، اما در واقع پیش از «صبح و مالیخولیا» بود ( فروید 1917 ).

ابراهام افراد افسرده را به عنوان افرادی مینگریست که از دستان یکی از عزیزانشان دچار سرخوردگی عظیمی شدهاند و بنابراین ناخودآگاه مشتاق نابود کردن موضوع محبت هستند.

این دیدگاه به عنوان پایه ای برای نظریه پردازان بعدی عمل کرد که پیشنهاد کردند که عشق و نفرت شدید نسبت به یک موضوع منجر به احساس گناه می شود که منجر به سرزنش خود، نیاز به تنبیه، الزام به محافظت از فرد مورد علاقه در برابر انگیزه های مخرب و ...

سرانجام، افسردگی آزاردهنده ( کلین 1940 ؛ وینیکات 1950 ؛ بیبرینگ 1953 ؛ بولبی 1960 ؛ بلات 1974 ).

در مدل افسردگی بیبرینگ (1953) ، علائم افسردگی ناشی از آرزوهای ناامیدانه و تجربه درماندگی است. به گفته بیبرینگ، ناتوانی فرد در برآورده کردن آرزوهایش برای دوست داشته شدن، دوست داشتن، امن بودن و خوب بودن، به جای اینکه شایسته عشق نباشد، ناامن، پرخاشگر و مخرب باشد، منجر به افسردگی می شود.

از نظر بولبی (1960) ، جدایی از مادر باعث ایجاد نفرت قدرتمند و غیرقابل تحمل در کودک می شود. این نفرت غیرقابل کنترل و غیرقابل قبول رانده می شود و به سوی دیگران و خود منتقل می شود.

بلات (1974) با تکیه بر حساسیت اولیه فروید به ریشه های رشدی افسردگی، بین افسردگی «آنالیتیک» و «درون فکری» تمایز قائل شد. افسردگی آنالیتیک با اشتیاق شدید برای نزدیکی و ترس مکمل از رها شدن مشخص می شود. افسردگی درونگرا یا خودانتقادی به طور قابل توجهی متفاوت است زیرا درد با احساس گناه قوی، حقارت، احساس بی ارزشی و پرخاشگری هدایت شده درونی مرتبط است.

اخیراً، برنر (1991) و میلرود (1988) دیدگاههای متفاوتی از افسردگی ارائه کردهاند. نظریه برنر بر این مفهوم استوار است که افسردگی یک عاطفه یا ویژگی شخصیتی است که در همه افراد وجود دارد.

او این نظریه را مطرح میکند که نشانههای افسردگی بهجای علتشناسی یا منشأ تعارض، از ساختار دفاعی و بر تنظیم تأثیر میگذارند. در واقع، او استدلال می کند که پرخاشگری با جهت گیری درونی دلیل افسردگی نیست، بلکه یک پاسخ دفاعی احتمالی است، همانطور که علائم افسردگی، به عاطفه افسردگی است.

در مقابل، میلرود استدلال میکند که افسردگی یک عاطفه نیست، بلکه یک حالت خلقی یا حالت موقتی نفس است. به گفته میلرود، علائم افسردگی دفاعی نیستند. در عوض، او پیشنهاد می کند که همه علائم افسردگی ناشی از خشم معطوف به خود در نتیجه از دست دادن است.

افسردگی، پرخاشگری هدایت شده درونی، و تحقیقات روانکاوی فرآیند تبدیل پرخاشگری به درون ناخودآگاه است و بنابراین نمی توان مستقیماً اندازه گیری کرد.

با این حال، ممکن است در رفتارها یا ادراکات قابل مشاهده آشکار شود. به عنوان مثال، فردی را در نظر بگیرید که در یک رستوران توسط یک پیشخدمت رفتار بی ادبانه ای با او می شود، اما برای دفاع از خود شکایت، مشاجره یا کاری انجام نمی دهد. این شخص ممکن است احساس ناراحتی و یا حتی عصبانیت کند، اما بینش کمی نسبت به بی عملی یا بازداری خود دارد. با این حال، به گفته فروید، این شخص ممکن است خود را تنبیه کند، یا پرخاشگری خود را به سمت درون برگرداند.

در حالی که محتوای ناخودآگاه به راحتی قابل استفاده نیست، از رفتارهای قابل مشاهده فرد می توان برای استنباط برخی از کشمکش ها و درگیری هایی که ناخودآگاه را القا می کند استفاده کرد. بنابراین، مطالعه تظاهرات آگاهانه و قابل اندازهگیری پرخاشگری میتواند منبع غنی از دادهها باشد که منجر به درک تجربی ارتباط بین پرخاشگری هدایتشده درونی و علائم افسردگی میشود و میتواند آزمونی آموزنده از نظریه افسردگی فروید ارائه کند.

برخی از مطالعات قبلاً پیوند پیشنهادی فروید را بین پرخاشگری هدایتشده درونی و علائم افسردگی در نظر گرفتهاند. یکی از این مطالعات نشان داد که با بهبود علائم، بیماران افسرده کمتر از خود انتقادی می کنند و پرخاشگری خود را کمتر نشان می دهند ( Mayo 1967 ). به طور مشابه، بلکبرن (1974) نشان داد که بیمارانی که علائم افسردگی آنها بهبود یافته است، نسبت به افرادی که هیچ تسکینی را تجربه نکرده بودند، خصومت کمتری به درون آنها هدایت می کند، اگرچه پرخاشگری با هدایت بیرونی برای هر دو گروه یکسان بود. مطالعه دیگری نشان داد که افراد مستعد افسردگی نسبت به افراد سالم، سطح بالاتری از پرخاشگری با جهت گیری درونی و سطح پایین تری از پرخاشگری با جهت گیری بیرونی را نشان دادند ( پریس و همکاران 1984 ).

به طور کلی، تئوری ها و تحقیقات روانکاوی از ارتباط بین پرخاشگری و علائم افسردگی حمایت می کنند. با این حال، تعداد کمی از مطالعات، میزان ارتباط بین تمایلات پرخاشگرانه و علائم افسردگی را با عوامل ژنتیکی و تجربی توضیح دادهاند یا توانستهاند استنباط کنند. همانطور که در بالا ذکر شد، فروید پیشنهاد کرد که منشأ بیولوژیکی و تجربی پرخاشگری و ارتباط آن با افسردگی وجود دارد. بنابراین، اگر نظریه فروید درست باشد، ارتباط بین پرخاشگری هدایتشده درونی و نشانههای افسردگی باید تا حدی توسط عوامل ژنتیکی و تجربی توضیح داده شود. به عبارت دیگر، همان عوامل ژنتیکی و تجربی که تنوع در پرخاشگری را توضیح میدهند، باید تا حدی تغییرات علائم افسردگی را در یک جمعیت توضیح دهند. بازنگری و آزمایش، در چارچوب BG، دیدگاه فروید مبنی بر اینکه این ارتباط هم تحت تأثیر تجربیات منحصر به فرد محیط و هم از ژنتیک است، نقطه شروع مفیدی است که از آنجا میتوان تفاوتهای نظری مختلف را با هم آشتی داد.

منابع:

_https://www.webmd.com/depression/what-is-depression

_https://www.webmd.com/depression/depression-types

_https://www.webmd.com/depression/causes-depression

_https://www.ncbi.nlm.nih.gov/pmc/articles/PMC3766738/

اختلال افسردگی اساسیاختلال خلقی تک قطبیعلائم افسردگی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید