خودکاوی بنظر من خودش میتونه یک متد درمانی باشه و بعنوان یک تکنیک همراه روانکاوی،همواره ازش استفاده بشه.
خودکاوی به معنای درگیر کردن مراجع در درمان به شکلی که مراجع در روند درمان با خودکاوی،نقش بیشتری در تحلیل بعهده میگیره و همین باعث میشه خیلی جاها حتی میتونه راهنمای روانکاو باشه.
خودکاوی اگر همراه با روانکاوی انجام بشه میتونه روند درمان روانکاوی رو خیلی سرعت ببخشه و همچنین کیفیت درمان رو بهتر بکنه چون اشتیاق مراجع به درمان بیشتر و بیشتر میشه.
علاوه بر همه اینها در روند خودکاوی،بدلیل اینکه مراجع بخشی از کار تحلیل رو خودش انجام میده اعتماد به نفس بیشتری پیدا میکنه و این باعث قوی شدن ایگوی مشاهده گر در مراجع میشه.
فقط باید در روند خودکاوی در کنار مراجع بود و تحلیل های مراجع از خودش رو ارزش گذاری کرد تا مراجع به تحلیل های عمیق تر برسه.
همچنین میشه در روند درمان روانکاوی،خودکاوی را به مراجع بطور عملی به مراجع آموزش داد.
البته باید در نظر گرفت خودکاوی بیشتر که آموختنی باشه کسب کردنی و تجربه کردنیه.شما صرفا لازمه اصول رو بدونید و اطلاعات روانکاوی رو بالا ببرید.
بقیه موارد خود به خود و در طی خودکاوی ها اتفاق می افتند.
و خب البته روش های تحلیل هم مهمه و هر روانکاوی به یه شکل تحلیل میکنه و در روند خودکاوی روی یک امر تاکید میکنه.
مثلا فروید روی تداعی آزاد و یونگ روی تعبیر رویا و هورنای روی روابط فرد در کودکی با والدین و عصبیت های لحظه ای و...
در پست های بعدی که راجع به خودکاوی هستند بطور مفصل این آموزش هارو تکمیل میکنیم