ویرگول
ورودثبت نام
Mahnil
Mahnil،♡شهر بزرگ است تنم،، غم طرفی،،،من طرفی♡
Mahnil
Mahnil
خواندن ۲ دقیقه·۶ ماه پیش

رَهایـی

روزی می‌رسد...

روزی می‌رسد که باید دکمه‌ی تخلیه‌ی روحت را بزنی؛

روزی که جانت به لب رسیده باشد،

روزی که دستت با همان لیوانی ببرد که داشتی با عشق تمیزش می‌کردی.

سرت با همان سنگی بشکند که روزی تراشیده بودی تا زیباترش کنی،

و قلبت با همان کسی یخ بزند که برای گرم کردنش، خودت را به آتش کشیدی.

روزی می‌رسد که اشک‌هایت نه از چشم، که از زخم‌ها جاری می‌شوند؛

و تو، یاد می‌گیری بعد از هر شکستن، فقط شکستن را بلد باشی.

باید صدایت را تا آخرین سلول‌های گوش‌هایت بالا ببری.

باید هر چه در دل مانده را بالا بیاوری،

بگذاری سیل اشک‌ها سرزمین گونه‌ها را تسخیر کنند،

خراب کنی تمام ساخته هایت را، تمام داشته هایت را.

باید فرو بریزی کوه غروری را که سال‌ها وانمود میکردی محکم است.

باید بشکنی...

تمام غرورت را،

تمام بغض‌هایت را،

صدایت را...

و حتی ظرف‌ها را.

ظرف هایی که از دستت رها می‌شوند،

تیله‌های نیلی خوش‌صدایی می‌شوند،

که تا جان زمین می‌رسند، نوای آزادی سر می‌دهند.

حس ناب رهایی،تاب آوردن رنج هاست،ارزشش به

اندازه تمام عمری است که بهایش کردی.

می‌بینی؟

غم‌ها به پایان رسید.

همه‌چیز زیادی جدی بود، نه؟

و تو برای ارزان‌ترین چیزها، بهای گرانی می دادی...

بهار خواهد رسید، حتی پس از سخت‌ترین زمستان ، قصه‌ی روزهای تلخت را باد با خود خواهد برد.

اما اگر شکستن را نیاموزی،

آن‌چنان خواهی شکست که حتی آینه هم وقت

خوش آمد گویی به نقش‌هایی از قلم تجربه که بر

صورتت حک شده نداشته باشد،

و با موهایی که خاکستر اندوه بر آن نشسته، غریبه‌

خواهد بود.

پیری، بغض‌هایی‌ست که فریاد نشدند...

گاهی باید شکست شیشه ی ترک خورده ای را که دیگر نور را عبور نمی‌دهد.

از آن روز، آسمان روشن‌تر خواهد بود،

پرندگان زیباتر خواهند رقصید،

و تو حتما آرام‌تری.

وقتی رها شدی، به خودت نگاه کن.

خودت را در آغوش بگیر

وبیشتر دوست بدار.

نوشتنرهاییشکستنامید
۱
۰
Mahnil
Mahnil
،♡شهر بزرگ است تنم،، غم طرفی،،،من طرفی♡
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید