۱۸ سالگی بعد از دیپلم تو یه آموزشگاه کامپیوتر شروع به کار کردم. اول به عنوان مسئول ثبت نام بعد که کمکم دورههای رایانهکار درجه ۱و۲ رو گذروندم به عنوان مدرس و کمکم مدیر داخلی. #آموزشگاه کاملن دخترونه بود،از مدیر و کارمندها تا کارآموزها . اصلن هیچ مردی اجازهی همکاری باهامونو نداشت.
روزای اول حتی جواب دادن به تلفنم برام سخت بود و به هر بهونهای ازش در میرفتم ولی خیلی خوشحال بودم که به یکی از آرزوهام که استقلال مالی بود رسیدم.
آخر هر هفته نوبت یکیمون بود که میزهای کلاسارو تمیز کنیم و زمین و تی بکشیم و این برای من که تو خونه دست به سیاه و سفید نمیزدم خیلی خیلی سخت بود. شاید مسخره باشه ولی یه جورایی حس میکردم غرورم لگدمال میشه.
کمکم داشتم بزرگ میشدم .
از اونجایی که هیچ مردی باهامون کار نمیکرد کارای فنیه آموزشگاه رو هم خودمون انجام میدادیم، شیر آب درست میکردیم، کارای برقی انجام میدادیم، آبگرمکن و بخاری و کولر رو سرویس میکردیم و کلی کار دیگه که وقتی دوروبریا میشنیدن با تعجب نگاهمون میکردن.
یه سال که نتونستیم از پس سرویس کردن #کولر بربیایم آقای کشاورز که یه تاسیساتیه پیر غرغرو و از همسایههامون بود و خبر کردیم. بعد از بررسیها و ابراز ناراحتی و غرِ فراوان که کی گند زده به کولر و عدم پذیرش از سمت ما و اصرار بر اینکه خودتون بودین که پارسال سرویسش کردین، بالاخره فرمودند که اون پمپ آبو بزنید خانوما?
دیگه بعد از اون روز با اجازهی رسمی از خانم حسینی مدیر آموزشگاه، هردفه که به مشکل برمیخوردیم آقای کشاورز و خبر میکردیم و نامبرده با لبخند رضایتی مبنی براینکه این کارا کار شما خانما نیست فوری خودش و به محل حادثه میرسوند.
خلاصه که میخوام اینو بگم درسته که یه وقتایی ناز و ادا داریم و از انجام اینجور کارا سرباز میزنیم ولی دلیل براین نیست که نتونیم از پسش بربیایم.
ناگفته نماند بعد از دفهی آخری که آقای کشاورز اومد و متوجه نشد که ایراد قطعی برقمون از پریدن فیوزه و جلوی چشمان حیرتزدهش از چهارپایه بالا رفتم و فیوز و وصل کردم، دیگه پاشو تو آموزشگاه ما نذاشت.??