پادآرمانشهر یا دیستوپیا یا به قول بعضیا ویرانشهر در واقع شهر یا جامعهایه که در اون تقریبا هیچ ارزشی نمونده و جامعه داره با مغز به سمت یه پوچی و خالی شدن آدمیزاد از معنا حرکت میکنه. این پوچی صرفا ویرانی فیزیکی نیست. مثلا در 1984 مردم آب و غذا دارن و حتی سرکار میرن، اما در اون جامعه کرامت انسانیای وجود داره؟ مردم مختار هستن هر شغلی رو انتخاب کنن؟ شغل که پیشکش، میتونن به هر چیزی که دوست دارن حتی فکر کنن؟ ویژگیهای به پادآرمان شهر درست و درمون معمولا در داستانهای پادآرمانشهری ردپای یک یا چند ویژگی زیر وجود داره: 1.آزادی در این جوامع یهجور شوخی بامزهست؛ و حکومت تمامیتخواه تقریبا هر ارزشی رو به نفع خودش مصادره کرده. 2.رباتها یا هوش مصنوعی یا یه نیروی غالب که تفاوتی با ربات نداره، به جامعه حکومت میکنن.(مثل سریال black mirror) 3.تفاوت فردی، جایگاه شخصی و... اصولا در اینجور جوامع گناهه و همه باید یکصدا بخونن:« ما انگشتای دستیم، کنار هم نشستیم!» سروکلهی پادآرمان شهر از کجا پیدا میشه؟ خب حالا این جامعه چطور به وجود اومده؟ معمولا یه جنگ هستهای، یه شورش یا ترس از یه دشمن خارجی قدرتمند زمینهساز بهوجود اومدن یه مپراتوری میشه. نکتهی جالب پادآرمانشهرها اینه که گاهی پادآرمانشهر میتونه مدینهی فاضله هم باشه. باور نمیکنید؟ مثلا داستان ندیمه از نگاه یه عضو داعش یه بهشته. جاییکه زنها حق هیچ کاری رو ندارن و باید فقط به وظیفهی اصلیشون(از نظر همون عضو داعش البته) یعنی زاد و ولد برسن. چرا نوشتن از پادآرمان شهرها جذابه؟ پادآرمانشهر دنیای گسترده و جذابیه که پتانسیل زیادی هم داره، چرا؟ چون خیلی راحت میشه در قالب داستان به بعضی محدودیتها اعتراض کرد، یا آینده و فرجام یه حکومت ایدئولوژی زده رو نشون داد. از طرف دیگه داستانهای پادآرمان شهری اغلب زمینهای سیاه و تاریک دارن، برای همین هم نمیشه در دستهی ادبیات فانتزی نوجوان بگذاریمشون؛ و خب این یعنی شما میتونید با مخاطب جدیتر سروکار داشتهباشید و البته دستتون هم برای بیان خشونت یا نشون دادن حقایق به شکل عریانتر باز باشه. آخر و عاقبت پادآرمان شهر حالا اخر این دنیا چی میشه؟ معمولا نظم پادآرمان شهرها با ظهور کسی که نمیخواد داخل این سیستم باشه (مثل خانم آتوود در رمان آدم نمای ضحی کاظمی) یا کسی که از این سیستم زخم خورده(مثل وندتا در v for vendetta) و... به هم میخوره. قهرمانهای پادآرمان شهری معمولا آدمهایی از دل همون جامعه هستن و سفرقهرمانی رو کم و بیش با جزییات ریز و درشتش(جدایی، تشرف،بازگشت) طی میکنن. شک کردن به همهچیز و همه کس، پرسیدن سوالهای اساسی، و بازیهای فلسفی با نمادها و ایدئولوژی پذیرفتهشده معمولا در این داستانها به بهترین شکل بیان میشه. اگه به این ژانر علاقهمند هستین، میتونید به سراغ این کتابها برید: فارنهایت 451 دنیای قشنگ نو داستان ندیمه قلعه حیوانات ما سه گانهی کوههای سفید جان کریستوفر.