تصور و خیال دقیقا همون چیزیه که باعث میشه من بدونم ساعتها تنهاییمو باهاش بگذرونم. بهم این اجازه رو میده خودم و هر کس دیگری رو به هر شکلی که دوست داشته باشم به نقاط مختلف ببرم. داستانهای مختلف بسازم و سرنوشت مختلفی خلق کنم. یه جورایی برم سمت چیزی که در حال حاضر فکر میکنم برای من مایه آرامش و خوشبختیه.
انگار بخش خالق وجود من هر موقع که متوجه میشه شرایط داره بحرانی میشه شروع به ساخت یه مکان امن و هیجان انگیز خیالی میکنه و به ذهنم دستور میده تا وقتی حقیقت بهتری از زندگی برات برملا نشده یه چند وقتی رو به تعطیلات برو. اینجا بدون تو هم میگذره.
راستم میگه، خیلی وقتا ترجیح میدم آدم خیال پردازی باشم تا اینکه ذهن و روح ورزیده و آمادهای داشته باشم.
مثلا اگه یکی ازم بپرسه از ساعت 2 شب که بیداری به چی داشتی فکر میکردی، من احتمالا هیچ موضوع خاصی به ذهنم نرسه. یعنی به نظرم خاصیت تصورات همینه. یه جور تصویرهای ساختگی، بدون توضیح.
تصور کردن آخرین سلاح دفاعی هر آدمی میتونه باشه. به همون اندازه ای که لاکپشت به لاکش برای ادامه حیات نیاز داره به همون اندازه هم انسان خیال میکنه. باز هم خیال میکنه. بهترین ویژگی این خیال، حداقل برای من همین غیرقابل تعریف کردن بودنه. یه چیز بکر و شخصی. فقط برای خودم، بدون اینکه حتی مجبور بشم اونو لحظهای با کسی شریک بشم. امیدوارم منظورم همون تصور بوده باشه. شاید هم مواقعی نبوده، خیلی اهمیت نداره.
شماره بیست و نهم
نوشته شده در 27 تیر 1403
ساعت 5:30 صبح