«وقتی همه چی خوبه، اما یه چیزی ته دلت میلرزه...»
این روزا همه چیز سر جاشه.
صبح که بیدار میشی، یه لبخند نصفهنیمه روی لبته. گوشیتو برمیداری، یه پیام خوب اومده. چایتو میریزی، آهنگ مورد علاقهت پخش میشه. سر کار یا درس همه چیز روون پیش میره.
آدما خوبن، هوا خوبه، زندگی انگار بالاخره تصمیم گرفته یهذره باهات راه بیاد.
اما یه جای کار میلرزه. یه حس غریب. یه سایهی نامرئی پشت لبخندات.
یه جور دلنگرانیِ بیدلیل. یه ترس که هی توی سینهت چنگ میندازه:
«نکنه این خوشی، آرومآروم داره میره؟ نکنه یه چیزی قراره خراب شه؟»
هر چی بیشتر همه چیز خوبه، بیشتر این سوال میاد سراغت:
"واقعاً حق دارم خوشحال باشم؟ تا کی؟"
---
این چه حسیه دقیقاً؟
اسمش رو گذاشتن "ترس از دست دادن در اوج خوشی". یه جور اضطراب بیدلیل اما واقعی.
اون حالتیه که حتی وقتی هیچچیزی اشتباه نیست، دلت میخواد آماده باشی برای یه خراب شدن، یه سقوط. چون انگار ذهن یاد گرفته خوشی موقتیه.
تو این حس، شادیت کامل نیست. همیشه یه سایهی نگرانی پشتش هست. نه بهخاطر اینکه اتفاق بدی افتاده، بلکه چون ممکنه بیفته.
---
چرا این حس بهوجود میاد؟ از کجا میاد این ترس؟
۱. تجربههای تلخ گذشته
اگه قبلاً از دست دادی، خیانت دیدی، یا یهدفعه همه چی برات خراب شد، ذهنت یاد گرفته که "خوشی = خطر".
هر بار که اوضاع خوبه، ذهن برمیگرده عقب و میگه: "یادته اون دفعه هم همینقدر خوب بود؟ بعدش چی شد؟"
۲. باور به اینکه خوشی حق ما نیست
خیلی وقتا توی فرهنگ یا تربیتمون، خوشی زیادی همراه با احساس گناه میاد.
یه صدای درونی میگه: «مواظب باش! زیادی خوشحال نباش، یه بلایی سرت میاد.»
۳. نیاز به کنترل
وقتی اوضاع خوبه، حس میکنیم کنترل داریم. اما چون میدونیم دنیا قابل پیشبینی نیست، مغزمون تلاش میکنه خودش رو برای خراب شدن احتمالی آماده کنه.
یه جور مکانیزم دفاعی میسازه: "اگه خودمو برای بدترین حالت آماده کنم، کمتر ضربه میخورم."
۴. کمالگرایی و عدم اعتماد به جریان زندگی
بعضیها هیچوقت نمیتونن آرامش رو بپذیرن چون همیشه دنبال بهتر، بیشتر، یا مطمئنترن.
براشون "خوب بودن" کافی نیست، چون همیشه یه تهدید فرضی در راهه.
---
ترس از دست دادن وقتی همه چیز خوبه، نشونهی این نیست که واقعاً چیزی قراره خراب بشه.
نشونهی اینه که ذهنت هنوز باور نکرده که تو حق داری خوشحال باشی، بدون اما و اگر.
گاهی وقتا باید به اون ترس لبخند بزنی، دستشو بگیری، و بگی: "میدونم هستی ولی الان نوبت منه که لذت ببرم"
«میدونم هستی. ولی الان نوبتِ منه که لذت ببرم.»