بارها و بارها خطاب به نیروهای متخصص، کارمندها، فریلنسرها و ... در خصوص ارتباطشون با کارفرماها و مدیرها در محیط کار نوشتم و صحبت کردم. اما این بار روی صحبتم با این افراد نیست، هر چند که خوندن این مطلب برای این گروه ها هم خالی از لطف نیست؛ اما اگه کارفرما هستید، مدیریت یه بخشی توی یه مجموعه رو به عهده دارید یا در رأس یه سازمان فعالیت می کنید کلی حرف براتون دارم. من توی مجموعه های کوچیک و بزرگ مختلفی کار کردم. با رؤسا و مدیرهای متفاوت و مختلف. طبیعتا توی این محیط ها اتفاقات و تجربیات مختلفی رو هم تجربه کردم. من به جرأت میتونم بگم که مهم ترین عامل توی موفقیت یه مجموعه، ارتباط خوب بین اعضای اون مجموعه هست. چیزی که شاید خیلی کم بهش پرداخته میشه. در واقع، ارتباط سالم بین افراد، مدیریت درست، وجود نیروهای متخصص و مسؤلیت پذیر-البته در جایگاه مناسب خودشون- و احساس تعلق خاطر اونها به اون مجموعه اونقدر اهمیت داره که همه اینها در کنار هم حتی در بدترین شرایط می تونن کلی موفقیت برای اون مجموعه به همراه داشته باشن.
من قراره چند تا راهکار بهتون معرفی کنم که به وسیله اونها کاملا تضمینی نتیجه کارتون رو منجر به شکست کنید و ضمن اون کلیه نیروهای متخصصتون رو هم حیف کنید و خیلی راحت دقشون بدید!
این عالیه که به عنوان یه کارفرما یا مدیر توقعتون از نتیجه کار بالا باشه. اما دقت کنید که دارم میگم نتیجه کار، نه نیروهای متخصص!
توقع بالاتون از نتیجه کار باعث میشه فراتر از حد انتظارتون تلاش کنید و این عالیه. اما توقع بالاتون از نیروهای متخصص (بالاتر از چیزایی که توی شروع همکاری با هم توافق کردید) موجب کاهش انگیزه اونها برای کار میشه. بذارید مثال بزنم: توی یه مجموعه اخیرا کار می کردم که مدیر اون شرکت با هر تلاش و موفقیت ما توی کار خوشحال نمی شد، صرفا می گفت:اوهوم! خب... دفعه بعد تلاش میکنیم که بیشتر از این اتفاق ها بیفته!
من بعد این همه سال کار کردن توقع تشویق شدن ندارم. منکر این نمیشم که خیلی محرک خوبیه واسم و بهم انرژی میده. یاد گرفتم که چنین توقعی نداشته باشم. اما افرادی که توی تیم من کار می کردن به مرور انگیزه شون رو از دست دادن و من این رو به وضوح دیدم. دلیلش رو که جویا شدم متوجه شدم که آقای X که مدیر شرکت بود هیچ وقت واقعا راضی نبود. هر چند اونها با تمام انگیزه و انرژی روی کار زمان گذاشته بودن. بعد که متوجه شدن آقای X توقعش همیشه زیادتر از میزان تلاش و انرژی اونهاست و یه جورایی سیری ناپذیره، دست از تلاش کشیدن؛ چرا که تحت هر شرایطی نمیتونستن رضایت و خرسندی آقای X رو داشته باشن و این بر خلاف تصور شما واقعا مهمه. شما با توقع بالا و سیری ناپذیریتون صرفا دارید نیروهای متخصصتون رو ناامید، بی انگیزه و دلسرد می کنید.
« دیر شده، داریم زمان رو از دست میدیم، کند پیش میره» همه اینها و امثال اینها رو هزاران بار ممکنه شنیده باشیم. خودتون هم میدونید که خیلی وقتا این حرفا رو جدی نمیزنید. منکر اینکه چه حجم استرسی رو متحمل میشید نمیشم. اما اگه به عنوان یه کارفرما یا مدیر قرار پنیک کنید و در ادامه توی تیمتون تنش ایجاد کنید باید بگم که به هیچ عنوان نتیجه کارتون مطلوب نخواهد بود. بذارید مثال بزنم:شما توی آشپزخونه تون کارد میوه خوری، چاقوهای کند و یه چاقوی خیلی تیز دارید. چاقوی خیلی تیز شما کاربردی ترین ابزارتونه و باید مراقبش باشید. مسلما با اون چاقو در کارتن باز نمیکنید یا ازش به عنوان پیچ گوشتی استفاده نمیکنید. اونو میذارید واسه استفاده های مهم تر مثل برش دادن گوشت و ... .
حرف های شما چاقوهای شما هستن. اگه از چاقوی خیلی تیزتون که در واقع برخورد قاطع و جدیتون یا حتی خشمتون هست هر روز بارها و بارها واسه مسائل کوچکی مثل باز کردن در کارتن استفاده کنید چاقوی تیز و کاربردی شما در زمانی که باید برندگی داشته باشه، کُنده و دیگه کسی جدیش نمیگیره. چون بارها و بارها واسه کاربردهای پیش پا افتاده ازش استفاده کردید. چاقوی کاربردی و تیزتون رو بذارید به وقتش استفاده کنید.
ظرفیت ایده پردازی، کارکردن، انرژی و ... آدم ها بی نهایته. مسلما برای شما خیلی مهمه که از حداکثر این ظرفیت استفاده کنید. ولی چگونگی این استفاده (در واقع عدم سو استفاده) خیلی مهمه.
برای مثال من توی شرکتی کار میکردم و عاشق کارم بودم. از اونجایی که من آدم مسئولیت پذیری هستم یادمه همیشه یکی دو هفته جلوتر از ددلاینم تسک هام تموم میشدن. مدیر من متوجه شد که من زمانی که تحت فشار هستم سریع تر کار میکنم. مسلما اینطوره. ظرفیت کار کردن من نامحدوده. اون هر دفعه ددلاین های من رو کوتاه تر میکرد و من همچنان جلوتر از ددلاینم کارم رو تحویل میدادم و هر بار اون با خنده میگفت: «به منظر که فشار میاری بهتر کار میکنه!»
من کار میکردم، روزای تعطیل کار میکردم و حتی یه روز هم واسه خودم نداشتم. یه روز به خودم اومدم و دیدم خوشحال نیستم. از کارم بدم میاد. از محیط کارم فراری هستم و به اجبار کار میکنم نه با عشق. این شد که محیط کارم رو از ترک کردم. مدیر من یه متخصص دلسوز و مسئولیت پذیر رو از دست داد، فقط و فقط به خاطر عدم توجهش به چگونگی استفاده از ظرفیت های من.
همیشه بخاطر داشته باشید که آدمی که جلوتون نشسته تا مصاحبه بشه تا آخر کار همونه. نمیگم که ممکنه به ظرفیت هاش اضافه نشه یا رشد نکنه، منظورم اینه که شما یه سری قراردادها و تعهدات بین خودتون دارید و سرش توافق میکنید. این تعهدات لزوما روی کاغذ نمیان. اما همونطور که انتظار دارید طرف مقابلتون به تعهدات خودش عمل کنه نیاز هست که شما هم به چیزایی که سرش توافق کردید پایبند باشید. مثلا توی یه مجموعه من زمانی که شروع به کار کردم تعهدی در قبال حضور توی ساعات مشخص داخل شرکت نداشتم. به مرور این توقع از من بوجود اومد که هر روز اونجا حضور داشته باشم در صورتی که توافق من با اونها بر اساس تحویل پروژه در ددلاین های مشخص بود. این خیلی منو کلافه میکرد. روحیات همه آدمها شبیه به هم نیست. من نیاز داشتم حداقل یکی دو روز در هفته رو برای خودم انرژی و زمان بذارم و این باعث میشد که کل روزهای هفته رو با انرژی بیشتری کار کنم. اما اون شرکت چیزی که باعث میشد من واسه خود اون شرکت و به نفع اون شرکت بهتر کار کنم رو ازم گرفته بود. یا مثلا روز به روز به حجم کار و میزان مسئولیت هام اضافه میشد و ذره ای از من بابت تلاش بیشتر و بیشتر انرژی گذاشتنم قدردانی نمیشد. من بی انگیزه شدم و کمتر انرژی گذاشتم، باعث شد خودم از نتیجه کارم راضی نباشم و البته در درجه اول اون شرکت صدمه دید.
اگه فکر میکنید تخصصی رو نیاز دارید که ممکنه نیروهای شرکتتون نداشته باشن بهتون توصیه میکنم حتما فرد متخصص رو پیدا کنید. بارها پیش اومده که تحت شرایطی که میدونیم متخصصمون حوزه فعالیتش چیز دیگه ای هست ازش خواستیم توی یه حوزه دیگه هم بهمون کمک کنه که خب مطمئنم فاجعه پیش میاد. کارتون دیرپیش میره، به متخصصتون فشار میارید و به تسک های خودش نمیتونه بپردازه، ازش شاکی می شید، اون هم حس میکنه بابت کار اضافه ای که ازش درخواست شده هیچ گونه قدردانی ازش نمیشه و شما یه آدم مسئولیت پذیر رو از دست میدید. بالعکسش هم ممکنه اتفاق بیفته. شما از صد در صد ظرفیت های متخصصتون (توی حوزه تخصصش) استفاده نمیکنید. به مرور احساس میکنه که شما بهش اعتماد ندارید، بازیش نمیدید، توانایی هاش دیده نمیشه و به تدریج احساس ناکافی بودن و غیر مفید بودن میکنه. شما انرژیش رو ازش میگیرید و نسبت به توانایی ها و کارآمد بودنش ناامیدش میکنید و این یه ضربه بزرگ به تیمتون، شرکتتون و نتیجه کارتون هست.
متخصص شما قطعا برای رفع برخی نیازهاش داره کار میکنه. شما باید این نیازها رو ببینید و درک درستی از موقعیتش داشته باشید. اتفاقی که همین امشب افتاد، من واسه پرداخت دستمزد اعضای تیمم پیگیری کردم چون سر موعد پرداخت نشده بود. بچه ها روی موعد پرداختشون حساب کرده بودن و چون واریز نشده بود به مشکل خورده بودن. به مدیر عامل که گفتم در جواب گفت: "چرا اینقدر نگران هستن؟ پرداخت میشه بالاخره!"
طبیعتا این آدم شرایط نیروهای شرکتش رو درک نکرده. وقتی یه موعدی رو برای هر چیزی از جمله پرداخت دستمزد به نیروهای شرکتتون قول میدید، مهم نیست اون مبلغ کم باشه یا زیاد، مهم نیست اعتماد وجود داشته باشه یا نه، اون آدم روی حرف های شما حساب میکنه و اگه پرداخت نشه، در درجه اول شما برای حرف خودتون ارزش قایل نشدید. توانایی خودتون و شرکتتون رو زیر سوال بردید و طبعا اون آدم ها نه تنها دیگه روی حرف شما حساب نمیکنن، که تلاش برای تلافی این قضیه هم به صورت خودآگاه یا -تاکید میکنم- ناخودآگاه انجام میدن. مثلا جواب هایی از بچه ها می شنیدم که شامل چنین چیزهایی بود: "تا واریز نکنه من دیگه کار نمیکنم." ، "چرا اون هر وقت درباره کار بهش زنگ میزنیم بلافاصله پیگیر میشه اما واسه دستمزدمون نه؟" ، "ما همیشه در دسترس هستیم اما زمان دریافت حقوقمون باید دنبالش بدویم؟" و... .
به دغدغه های دیگران احترام بذارید، حتی اگه تا به حال تجربه ش نکردید.
چندین مورد مهم دیگه هم وجود دارن که میخوام بهشون اشاره کنم ولی چون مطلبم طولانی میشه ترجیح میدم توی یه بخش دیگه براتون بنویسم. اگه مدیر یه شرکت، تیم، سازمان یا مجموعه هستید تلاش کنید که این موارد رو حتما توی مجموعه برطرف کنید، اگه این نشونه ها وجود دارن یعنی قراره نتیجه همه تلاشهای شما، سرمایه شما و کل آدم ها و انرژی و منابعی که در اختیارتون قرار داره به هدر بره. به عنوان یه متخصص، بخشی از به تیم توی یه مجموعه یا حتی یه کارمند، اگه این نشونه ها رو میبینید به مدیرتون هشدار بدید. چون نشون دهنده سمی بودن محیط کارتون و تفکر مدیرتون یا مدیریت اشتباه اون مجموعه ست. شما نتیجه موفقی از کارتون نخواهید دید. شما حق دارید که تاثیرگزار باشید و بازخورد مثبت مثبت تلاشهاتون رو دریافت کنید. خودتون رو هدر ندید و بیشترین بخش ساعات زندگیتون رو با آشفتگی نگذرونید.
اگه تجربه ای توی این زمینه با کارمندانتون یا مدیرها و کارفرماهاتون دارید خوشحال میشم واسم بنویسید تا بتونم بخش دوم رو بهتر و کامل تر با استفاده از تجربیات شما بنویسم.