ویرگول
ورودثبت نام
Maryam
Maryam
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

تو هم تنهایی؟!

فک کنم زمانِ زیادی طول کشید تا بتونم این مطالب رو درک کنم. می‌خوام امروز از تنهایی صحبت کنم

تنهایی از نظرِ من دو مدل است

۱.تنهاییِ وجودیِ انسان ۲.تنهاییِ عاطفی

در مورد مقوله اول باید بگم که انسان ذاتا تنهاست آقای ضیا :))

هرکدوم از ما با روحی منحصر به فرد و هویتی کاملا مجزا متولد میشیم و بخشی از وجودِ ما همواره متعلق به خودمون میمونه. بخشی که دستِ هیچکس بهش نمیرسه و متاسفانه خیلی از خودامون هم سراغِش نمیریم! این تنهایی مثلِ یه استوانه نامرئیِ غیرِ قابلِ نفوذه و اگر تلاش کنیم که با استوانه فردِ دیگری یکیش کنیم نه تنها از تنهایی مون خلاص نمیشیم بلکه هویتمون رو گُم می‌کنیم و اضطرابمون بیشتر از قبل میشه. راه حل؟!

داستان اینجاست که هیچ راهِ حلی وجود نداره چون این اصلا مسئله ای نیست که نیاز به حل شدن داشته باشه. این تنهایی ناراحت کننده نیست بلکه بهترین داراییِ هر شخصیه! انسان به واسطه نیازش به ارتباطات در طولِ سال های زندگی‌اش با آدم های زیادی در ارتباطه و این فضای فردیِ شخصی که دستِ هیچکس بهش نمیرسه به حفظِ ما کمک می‌کنه و آسیب های ما رو ترمیم می‌کنه. تنها چیزی که لازم داریم پذیرش این تنهاییِ وجودی و روبه رو شدن باهاشه تا از شرِ اضطرابی که تلاش می‌کنیم در طول روز به روش های مختلف سرکوبش کنیم خلاص شیم!

و اما تنهاییِ عاطفی ( یه اسمِ من درآوردیه :)) واقعا نمیدونم چی بگم بهش ) اون نوع تنهایی هست که بخاطرِ نیاز به توجه ، نیاز به دیده شدن و نیاز به محبت در ما به وجود میاد. و این تنهایی ای هست که میشه در حضورِ دیگری برطرفش کرد. ارمغانِ این نوع تنهایی از جنس غم عه در حالی ارمغان اون تنهاییِ قبلی از جنسِ اضطرابه!

و میدونی اشتباهِ ما کجاست؟! از بس که درگیرِ زندگیِ پرسرعتِ امروزی شدیم ، تواناییِ تفکر عمیق رو از دست دادیم و مهِ فکری‌مون باعث شده که این دوتا جنس تنهایی رو با هم قاطی کنیم و تلاش کنیم دوتاش رو برطرف کنیم.

تنهایی
از چیزهایی می نویسم که کمتر بهشون فکر می کنیم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید