maryam.Shams7276
maryam.Shams7276
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

احساس بی پایان...

می‌خواستم با تنهایی کنار بیایم، دلم با تنهایی کنار نیامد...
رفت تنهایی و جایش را به یک عشق آسمانی داد...
شکست شیشه غمهایم و پر شد از شادی روزگارم
نه در رویاهایم تو را سوار بر اسب سفید می‌بینم نه مثل پرنده در آسمان‌ها...
من تو را بی رویا همینجا در کنار خودم می‌بینم...

نشسته‌ای روی پاهایم، خیلی خوب فهمیده‌ای که چقدر دوستت دارم...
و بلند فریاد می‌زنی دوست داشتنت را ...
بی قید و شرط، بی منت، بدون خواهش، بدون التماس...
من تو را دارم تو اینجا هستی دقیقا کنار من
چند لحظه به وسعت تمام لحظه‌ها، نگاهت می‌کنم و همین می‌شود که من تو را حس می‌کنم...

یک احساس بی پایان که تو را در بر گرفته و درونم را از عطر حضور عاشقانه‌ات پر کرده...
تویی قبله راز و نیازهایم، دستانت را به من سپرده‌ای و گرم شده دستهایم...
تا همینجا همین خط، بگذار آخر خطمان را نشانت دهم...
آخر خط ما یک نقطه چین بی پایان است ...
می‌خواهم همه بدانند که عشقمان ابدی و جاودان است ...

عشقشورزندگیحس خوبلحظات نابدوست داشتن
One day you will miss me...?
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید