تولستوی در کتاب «سونات کرویتسر» راوی حسادت مردی به همسرش است و مثل همیشه به خوبی کشمکشها و وسوسههای درونی انسانها را روایت میکند.
شخصیت اول داستان نگاه نسبتا بدبینانهای به رابطه زنان و مردان دارد. او که خودش پیش از ازدواج روابط متعددی با زنان داشته، غریزه جنسی را امری پلید میداند و باور دارد که این «شهوت حیوانی» است که آدمها را به ازدواج سوق می دهد. او قادر نیست وجوه دیگری از آنچه «عشق» نامیده میشود و تمایلات انسانیتری را که در رابطه زن و مرد وجود دارد دریابد. وقتی این داستان را میخوانیم این سوالات پیش میآید که آیا واقعا ازدواج فقط برای رفع شهوت است؟ آیا چیزی به نام عشق واقعا وجود دارد؟ یا عشق صرفا همان کششهای غریزی میان دو جنس است؟ معنای عشق چیست و چه چیزهای دیگری میتواند میان یک زن و مرد برای سالها کنار هم ماندن و خیانت نکردن به یکدیگر مطرح باشد؟ آیا روابط جنسی پیش از ازدواج موجب نگاه بدبینانه (مانند شخصیت اصلی داستان) به ازدواج میشود؟ و آیا رهایی از این نگاه ممکن است؟ و ...
نکته دیگر کتاب که به نظرم جالب آمد این است که در کتاب تلویحا و از زبان شخصیت اصلی داستان، ابژه جنسی تلقی شدن و نگاه ابزاری به زن نقد میشود.
روایت داستان دو لایه دارد. لایه اول از منظر یک شنونده است که در واگن قطار نشسته و مرد دیگری (شخصیت اصلی) دارد داستان زندگیش را برای او بازگو می کند. لایه دوم روایت شخصیت اصلی داستان است که درباره زندگی زناشویی و احساساتش صحبت میکند. در واقع لایه دوم شبیه روایت اول شخص میشود اما در عین حال تولستوی به مخاطب اجازه میدهد فقط زندگی آن شخص را با کلمات خود آن شخص دریابد و با برگشتهایی که به موقعیت شنونده بیرونی دارد، انگار مدام به ما خاطر نشان می کند که ما فقط شنونده داستانیم. این شیوه روایت از این جهت برایم جالب بود که در کنار روایت اول شخص، موقعیت بیرونی آن شخص را هم از منظری دیگر میبینیم اما نه از منظر دانای کل.
ریتم داستان در بخشی که مرد راوی داستان است به نظر من یکنواخت است اما آنچه مخاطب را تا انتها میکشاند به جز هنر تولستوی در بیان وسوسه های درونی انسانها، این است که کنش نهایی داستان که مخاطب از ابتدا در جریان آن قرار گرفته، چگونه رخ خواهد داد.
داستان در قالب 28 بخش کوتاه تنظیم شده است که به نظر من خواندن آن را حتی با وقفه میان بخشهای مختلف راحتتر میکند.
نام کتاب «سونات کرویتسر» که در سال 1889 منتشر شده اشاره به سونات ویولن و پیانوی بتهوون دارد که آن را به ویولونیست فرانسوی، رودلف کرویتسر اهدا کرده است. در بخشی از داستان «سونات کرویتسر» توسط همسر شخصیت اصلی (نوازنده پیانو) و مردی که همه حسادتها نسبت به اوست ( نواز ویولن) اجرا میشود.
اجرای سونات کرویتسر را می توانید در لینک زیر بشنوید: