هنگامی که برای اولین بار متوجه شدید فرزندتان سیگار می کشد ممکن است یک سیلی به او زده باشید، شاید هم نه! چند کلمه ای ناسزا بار خودتان و او کرده باشید؛ یا اصلا از آن مدل والدین به ظاهر روشنفکری بودید که دست در جیبتان کردید و پاکت سیگار را بیرون آوردید و از فرزندتان آتش گرفتید تا آن را روشن کنید و شاید هم خودتان را به کوچه ی علی چپ زده اید و الان ۵_۶سال است که وانمود میکنید پسر یا دخترتان سیگاری نیست و او هر دفعه برای اینکه هوایی بخورد یا هوا را آلوده کند شما را مثل دو سر پوسته ی یک شکلات میپیچاند و جیم میزند اما او تا به حال بالغ بر ۱۷۶۰ نخ سیگار که حداقل معادل ۲۳ میلیون تومان باشد را دود کرده و به هوا فرستاده است.
می دانم هرواکنشی نشان داده باشید تنها یک علت دارد: « دوستش دارید»!
این همان جمله ی توجیهی زیبایی است که سرپوش بر روی وارد شدن به حریم شخصی یک انسان میگذارد و آسیبش بیشتر از چند هزار نخ سیگاری است که تا الان فرزندتان کشیده است.میدانم او جگرگوشه ی شماست ولی یک «انسان» است.او از ۴ سالگی باید استقلال را زندگی کند و محدودیت های واقع بینانه به عنوان یک نیاز اصلی از همان کودکی برایش تعریف شود،اما از زمانی که آردهایتان را بیختید و او دیگر به بلوغ فکری رسید اجازه بدهید آزمون و خطا کند،تا زیستن را بیاموزد.تا بداند کیست و چه می خواهد.او نیاز دارد بداند آزاد است( آزادی با بی بند و باری فرق دارد),اما هر زمان لازم باشد کمک و حمایت شما را دارد،او خیالش راحت است که هر خطایی کند میتواند درمورد آن حرف بزند بدون اینکه قضاوت ، تنبیه یا طرد شود و شما به عنوان یک انسان به او آزادی می دهید.
همین که او را بفهمید، بشنوید و حمایت کنید از بزرگترین آسیب ها جلوگیری کرده اید. وقتی او به سراغ شما می آید تا حرف بزند یا حمایت بگیرد دیگر شما یک والد مداخله گر یا کنترلگر نیستید،بلکه رفیق شفیق او شده اید.
به قول گلاسر:« عشق و دوست داشتن با کنترلگری و گرفتن آزادی از دیگری نابود می شود» و این می تواند در هر رابطه ای ورود کند.
✍️مرضیه علامی