امروز ۲۸ شهریور ماه ۱۳۹۹ برای من روز مبارکی بود.
سالها بود هر بار که برای دویدن به پارک چیتگر، پردیسان یا طالقانی میرفتم ۵ کیلومتر میدویدم و عملا هر دفعه با یک بهانهای از ادامه مسیر منصرف میشدم. مثلا یکبار میگفتم بهتر است کمکم مسافت را زیاد کنم و ادامه را به دفعات بعدی موکول کنم. دفعهی بعد میگفتم امروز زیاد کار دارم و بهتر است هر چه زودتر برگردم یا دفعهی بعدی میگفتم اصلا مسافت مهم نیست، مداومت و استمرار است که اهمیت دارد. خلاصه این میشد برای سالها این خواستهی سادهی دلم را به عقب میانداختم. اما امروز بالاخره طلسم شکسته شد.
اتفاق خوب بعدی آشنایی و پیدا کردن یک دوست تازه بود. دوستی که از حوالی ساعت ۶ صبح تا حدود ۱۰:۳۰ بیوقفه گپ زدیم و شخصا از این مصاحبت بسیار لذت بردم. ابوالفضل فتاحی طراح و توسعهدهنده دیوونهبازی :)) همیشه در انتخابهای مسیر شغلیاش با خودش صداقت داشته و شخصی بوده که همواره به سوالات عمیق درونیاش گوش میداده حتی اگر برایشان در لحظه پاسخی نداشته. به نظر من این مورد آخر فارغ از شجاعت، از ویژگیهای ستودنی اوست.
دیدار امروز برایم جدا از دویدن ۱۰ کیلومتری، شروع یک دوستی تازه و املتِ مشتیِ بعدش، نکات مثبت دیگری هم داشت که به نظرم آمد اشتراکگذاشتن آنها با شما دوستانم خالی از لطف نیست.
۱. یکی از عادتهای ابوالفضل «نوشتن» است. نوشتن برای او راهی برای رسیدن به خودآگاهی بیشتر و مرور افکارش است. به عنوان مثال فهمیدم بازههای زمانیای وجود داشته که ۸۰ روز پیاپی مطالبی مینوشته و در وبلاگش منتشر میکرده! همین نگاهش به نوشتن سبب شده بود که روزانه برای آن وقتی در نظر بگیرد. این صحبتها را که میشنیدم یاد تجربهی مشابه خودم در مطلب پیشینم (داستان ۱۰ سال اول زندگی کاری و حرفهام) افتادم و یادم آمد چقدر آن مکاشفهی درونی برایم لذتبخش و آگاهیدهنده بوده. بنابراین من هم تصمیم گرفتم روزانه بخشی از وقتم را به این شکل روی خودم سرمایهگذاری کنم.
۲. ویژگی بعدی ابوالفضل اعتماد کردن و سپردن کارها به دوستان و همکارانش بود. به عنوان کسی که مهمترین تمرکزش در سالهای گذشته راهاندازی و توسعهی کسبوکارهای مختلف بوده، ابدا به جزییات اجرایی ورود نمیکرده و سعی میکرده با اعطای اختیار و تعامل سازنده کارها را به جلو هدایت کند. مثلا در تعامل با طراحان نیازمندیهایش را شرح میداده و باقی ماجرا را کاملا به طراح میسپرده. باورش در فضای عمومی کاری که اکثر ما تجربهاش میکنیم کمی دشوار است. کارفرماهایی که از جابجایی پیکسلی المانهای روی صفحه تا رنگ برند و ... اعمال سلیقههای شخصی، پروژه را از مسیر اصلیاش دور میکنند کم نیستند.
۳. نگاهش به مسئله پول موضوع جذاب بعدی بود. همیشه به اندازهی نیازش پول درمیآورد و برای شروع کسبوکار جدید دغدغهی اصلیاش پول نیست. مثلا حدودا ۱۰ سال پیش یک ماشین ۲۰۶ خریده و تا الان نیازی به تعویض یا ارتقاعش ندیده. در عوض با همین ماشین اکثر شهرهای ایران را دیده و از مشاهدهی فرهنگ و زیست آدمها تجربههای ارزشمندی کسب کرده. همین موضوع باعث شد صحبتمان گرمتر شود. چون من هم در ۱۲ سال گذشته هر پولی را که بدستآوردم روی تیم و کسبوکارم سرمایهگذاری کردم و عملا برایم خرید یک ماشین بهتر یا فلان خانه در الویت نبوده. چیزی که احتمالا در نگاه عدهای «به فنا دادن» پول باشد.
در همین راستا مطالعهی کتاب The 4-Hour Workweek تیم فریس را پیشنهاد میکنم. مهدی {برادر بزرگترم} چند سال پیش، این کتاب به من معرفی کرد و اینجا بود که با مفهوم جدیدی به نام The new rich آشنا شدم. به نظرم زاویه نگاه ارزشمندی است و باقیاش را به کنجاوی خودتان میسپارم.
و اما آخرین اتفاق جذاب کتابی بود که هدیه گرفتم. همین حالا که این مطالب را مینویسم بیشتر از نصفش را مطالعه کردم و احتمالا تا پایان شب به اتمام برسد. بزودی بعد از عرضه عمومیاش، دربارهاش برایتان خواهم نوشت.
تا مطلب بعدی و ۱۰ کیلومتری دیگر بدورد.