ما بخش قابلتوجهی از عمرمان را در حال معاشرت و ارتباط با دیگران هستیم. درخواستکردن، اعتراضکردن، آموزشدادن، یادگرفتن، محبتکردن، محبت دیدن و انواع دیگر از اشتراکگذاری کلامی و حسی که به یکدیگر منتقل میکنیم که نقش اساسی در رضایت ما از زندگی دارند و اگر توان و مهارتهای ارتباطی را داشته باشیم، قطعاً کیفیت زندگی و احوال ما رشد قابلتوجهی خواهد داشت.
همهٔ ما خواهان روابط دوستانه و رضایتبخش با دیگران هستیم؛ اما اغلب به نتیجهٔ دلخواه در روابطمان نمیرسیم. دلیلش چیست؟ خشم، نارضایتی، عدم اعتماد. دلیل این نارضایتیها در روابط چیست؟ چه مقدار میل و رغبت داریم تا به گفتگو با نزدیکان و کسانی که دوستشان داریم بپردازیم؟ و بدون ترس و واهمه از قضاوت و انتقاد شدن، محتوا و خواستههای ذهنی خود را با آنها در میان بگذاریم؟ عامل اصلی این نارضایتیها و اختلافات در روابطمان چیست؟ در سطوح و موقعیتهای مختلف مثل: خانواده، محل کار و محیطهای پیرامونمان که مدام با آنها در ارتباط هستیم؟ اِشکال در کجای ذهن و زبان ماست که امکان احساس رضایت از روابطمان را کم میکند؟
دکتر ویلیام گلسر (بنیانگذار نظریه انتخاب) دلیل عدم رضایت از روابطمان را اینگونه توضیح میدهد:
همهٔ ما در دنیایی زندگی میکنیم که میتوانیم در آن ببینیم، بشنویم، لمس کنیم، بچشیم و ببوییم و بهوسیلهٔ همین حواس مدام اطلاعات متفاوتی را وارد عالم ذهنی و تصورات خود میکنیم و اینگونه است که رفتهرفته دنیای ادراکی و شناختی ما از دنیا و زندگی شکل میگیرد که ما آن را دنیای واقعی یا واقعیات مینامیم و تصور میکنیم که برای همه یکسان است و همه مثل ما زندگی و دنیا را تعریف و تفسیر میکنند و خواستههای مشابه ما دارند. اما هیچ یک از ما درک واحد و یکسانی نداریم، با اینکه پذیرش این مطلب برای برخی مشکل است، بخصوص کسانی که به یافتههای خود در مورد زندگی بهشدت تعصب دارند.
همهٔ ما دنیا را آن طور درک میکنیم که میخواهیم. خوشبینان و بدبینان در دنیای واحدی زندگی میکنند، دیوانهها و عاقلها هم همینطور، اما هر یک از دید خود آن را درک میکنند. بسیاری از ادراکات و تصورات ما میتوانند نزدیک به ادراکات و تصورات دیگران باشد و اِلا بههیچوجه نمیتوانستیم ارتباط برقرار نماییم، اما درهرصورت این ادراک و تصور یکی نیست.
نظریه انتخاب میگوید که دلیل ادراک متفاوت ما از واقعیت در مقایسه با دیگران این است که؛ ما دنیایی داریم بنام "دنیای مطلوب"، این دنیای کوچک و خصوصی که هر کس به فاصله کمی پس از تولد شروع به خلق آن میکند و در تمام طول عمر به این کار ادامه میدهیم و نکته اصلی اینجاست که دنیای مطلوب هیچ دو انسانی مشابه یکدیگر نیست.
بسیاری از ما دربارهٔ نیازهای بنیادی خود هیچ اطلاعی نداریم. آنچه میدانیم چگونگی احساس ماست و همیشه میخواهیم احساس بهتری داشته باشیم. اگر از شما پرسیده شود که رابطهٔ مطلوب شما چیست و چگونه ویژگیهایی دارد؟ از سمت شما یا از شخص مقابلتان (کسی که با او رابطه نزدیکی دارید)؟ بهعنوان همکار، دوست، همسر، برادر، مادر یا هر شخص دیگری که با آن در حال مراوده هستید؟ چه خواستههایی از طرف مقابلتان دارید؟ چه رفتاری از سمت او شما را ناراحت یا عصبانی میکند؟ آیا از خواستههای شخص مقابلتان مطلع هستید؟
شاید لازم باشد تا در مورد خواستههای خود و اشخاص موردعلاقه و نزدیک خود، اینکه چه دغدغههای فکری و خواستههایی در روابطشان دارند اندکی فکر کنید. همین الآن نام پنج نفر نزدیک خود، کسانی که بیشترین هم کلامی و ارتباط را با آنها دارید را در نظر بگیرید و خواستهها خود و آنها را بررسی و تشخیص دهید و حتی اگر لازم است از آنها درمورد خواستههایشان سؤال کنید. همینطور شما هم از خواستههای خود به آنها بگویید.
بدانیم که نمیشود شخصی را تغییر داد، مگر به خواست خودش. چون اراده، ذهنیت و دنیای مطلوب او در دسترس ما نیست، کنترل کاملی بر او نداریم و نمیتوانیم و او نیز نمیخواهد که انتظاراتمان را به او تحمیل کنیم.
اعتراض بیجا یا همان غرزدن را تاحدامکان کم و از بین ببریم. یعنی اعتراضمان به آدم اشتباه یا به روش اشتباه انجام ندهیم. فرض کنید به خانه برگشتهاید و به دلیل گرانی کالایی که قصد خریدن آن را داشتید ناراضی هستید و این نارضایتی را که مقصر آن هیچ یک از اعضای خانوادهتان نیست ابراز میکنید و این حال و اتفاق بد را نیز به آنها منتقل میکنید، نتیجه چه خواهد بود؟ نظر اعضای خانوادهتان درمورد شما چه خواهد بود؟
بدون داشتن اطلاعات کافی و اندازه در مورد هر ابزار و شیئی که قصد کارکردن با آن را داریم؛ بهیقین دیریازود مشکلات اساسی را برای ما به وجود خواهد آورد. دررابطهبا انسانها هم اینگونه خواهد بود. تا ندانیم شخص مقابل ما چه میخواهد، چه میداند، هر اقدام و رفتاری نتیجهٔ خوشایندی نخواهد داشت.
اما چگونه و چطور اطلاعات کسب کنیم؟ و بهدرستی اطلاعات و دنیای درونی خود را بهطرف مقابل بگوییم؟ که این میتواند در شروع رابطه یا حتی در ادامهٔ یک رابطه باشد.
دنیای درونی یکدیگر، علایق و خواستههای یکدیگر را بهوسیلهٔ پرسش و گفتگوکردن بیشتر و دقیقتر بشناسید.
از پنج نفر نزدیک خود، همسر، همکار، دوست، فرزندان یا والدین خود درمورد خواستههایشان درمورد خود سؤال بپرسید.
و اینکه دراینرابطه چه وظایف و مسئولیتها و چه حقوقی دارم که باید از سوی طرف مقابل دیده و موردتوجه قرار گیرد.
یا اگر نارضایتی از شما وجود دارد با پرسیدن یا درخواست اینکه "چگونه باید عمل کنم؟ " تعارضات را کم و تاحدامکان از بین ببرید؛ بنابراین گاهی امکان دارد جایی یا بخشی از رفتار یا موضوعی برایمان مبهم یا گنگ باشد که با پرسیدن سؤال بهموقع میتوان این گنگی و ابهام را رفع کرد.
از سریع قضاوتکردن و نظر دادن بپرهیزید. با یک مجموعه مشاهدات محدود یا مطالب ناکافی در مورد رفتار یا شخصیت طرف مقابل سریع او را قضاوت نکنید و به پرسش و تأمل بیشتری بپردازید. اگر عملی انجام میدهد که از نظر شما نادرست یا مبهم است، بلافاصله بدون هیچ قضاوتی، دلیل کار را از طرف مقابل جویا شوید.
محرکهای رفتاری
پنج نیروی درونی یا نیاز اساسی که باعث شکلگیری رفتار از ما میشوند:
۱-عشق و احساس تعلق ۲-قدرت و پیشرفت ۳-تفریح، لذت و سرگرمی
۴-آزادی و استقلال ۵-بقا و عوامل وابسته به حیات ما
چنانچه افراد در ارضای این نیازها موفق شوند، احساس شادکامی و رضایت خواهند کرد و بر زندگی خودکنترل دارند. افراد گاهی نیز برای ارضای نیازهای خود دست به انتخابهایی میزنند که ممکن است مؤثر و کارآمد نباشد. در این صورت احساس ناکامی میکنند و برای کاهش احساس ناکامی خود دست به رفتارهای ناسالم مانند: خشم، پرخاشگری، افسردگی، نارضایتی، کمکاری، قهر، خشونت، لجاجت، مصرف مواد مخدر، شرب خمر و. ... روی میآورند.
۱-نیازبه عشق و احساس تعلق ۲-نیاز به احساس ارزشمندی برای خود و دیگران
اگر راه درست ارضای نیازهایمان را نیاموزیم، در زندگی دچار درد و رنج فراوان خواهیم شد.