پاسخ به سؤال «من کیستم؟» از اقدامات بسیار مهم و ضروری ما برای داشتن یک زندگی غنی و رضایتمندانهتر است. اما پاسخ به این سؤال از طریق خودآگاه و تفکر هوشیارانه کمتر به نتیجه میرسد و ما برای خودشناسی عمیق و واقعی نیازمند سؤالات جزئی، مختلف و دقیقی هستیم تا بهوسیله آنها قابلیتها و استعدادهای حقیقی و اصیل خود را کشف کنیم.
توجه دارید که جهان امروزی ما بهقدری پیچیده است که ما را وادار میکند تا کارکرد روان، همینطور استعدادهای بالقوه خود را کشف و درک کنیم. اما اهمیت و کاربرد این شناخت چیست؟
ما در دنیایی زندگی میکنیم که منابعش محدود و خواستههای ما نامحدود است. از طرفی زمان و عمر کافی برای رسیدن و تجربهکردن تمام این امکانات و منابع را نداریم و شناخت افکار، هیجانات، و احوالات مختلف روحیمان - که بخشی از سفر خودشناسی است – باعث می شود تا بهترین استفاده ممکن را از آنها ببریم و همینطور کمترین آسیب را ببینیم.
مثلاً وقتی از سازوکار یک وسیله، مثل اتومبیلمان آگاهی داشته باشیم استفاده از آن راحتتر و سریعتر خواهد بود که اگر روزی دچار مشکل شود، راحتتر میتوانیم آن را به حالت اول برگردانده و استفادههای لازم را از آن ببریم.
ضرورت خودشناسی زمانی روشنتر میشود که میبینیم گزینههای انتخابی در دنیای امروز، روزبهروز در حال افزایش است. مثل انتخاب رشته تحصیلی، شغلی که قرار است از آن درآمد داشته باشیم، ازدواج و حتی برای انتخاب خوراکی هم با تعدد گزینهها مواجه هستیم و اگر از خواستههای اصیل و حقیقی خود بیخبر باشیم، احتمال سردرگمی، بالارفتن شکستها و نارضایتیمان از زندگی بیشتر میشود.
انسان خودآگاه، با طیکردن سفر خودشناسی ذهنیت بهدردنخور بودن را تاحدامکان از خود دور کرده است، چون رفتار و شیوه زندگی او بر اساس قابلیتها و استعدادهایش شکلگرفته است و بحرانهای مختلف زندگی را بهتر میتواند مدیریت کند. همینطور شخصی که رفتار و منش خود را طبق نیروها و محرکهای بیرونی قرار داده و شناختی از تواناییها و استعدادهای بالقوه خود ندارد، باعث نابودی این منابع و نارضایتیاش میشود.