تا حالا تجربش کردی؟
که یکی با تمام وجودت دوست داشته باشی، ولی نتونی بهش بگی.
یا اینکه از بس حرف نزدی براش، یا اینکه بلد نبودی خوب حرف بزنی براش، از تو متنفر بشه و بره تا شایدآرامشی رو که خیال میکرده با تو بدست میاره رو تو گذشتهی کهنه خودش تجربه کنه.
تحملش سخته چون نه تنها از دستش دادی، بلکه خودت هم باختی، ناتوانی بهت هجوم اورده.
فلج میشی تا از دست داده هات دوباره بدست بیاری، یا دوباره کاری کنی که پی تو برگرده.
مطمئن باشه که به یه کوه تکیه کرده.
مهم نیست که چی پیش میاد برای خودش یا زندگیش.
قدرت تو، بودن تو، شاید آرومش کنه، بهش انگیزه بده.
زندگی بده