دلیل مند زیستن بر کیفیت و رضایت ما از زندگی اثرگذاری قابل توجهی دارد. چون عاملی وجود دارد که ما را به حرکت و تکاپو می اندازد که نتیجه اش کامیابی و رضایتمندی است.
بد نیست تا این موضوع را بیان کنم که چه تفاوتی در داشتن یا نداشتن معنا در زندگی وجود دارد یا حتی میتوان بهتر گفت، زندگی معنادار چه ویژگی هایی دارد؟
فردی که زندگیِ معناداری دارد، هر مساله یا رنجی در عالم او را از حرکت باز نمی دارد. همواره و حداقل معدلی از حرکت در ابعاد مختلف زندگی خود دارد و دلیلی نه سطحی بلکه محکم برای ادامه زندگی دارد.
بنابراین زندگی معنادار نوعی زره است که ما را از طاقت فرسایی غمها و رنجهای عالم تا حد زیادی ایمن نگه میدارد.
مثلا ویکتور فرانکل بنیانگذار معنادرمانی در کتاب انسان درجستجوی معنا چنین نقل میکند که در شرایط سخت فشارها و شکنجه های جسمی و روحی زندان آشویتس قرار میگرفتیم ولی همواره پایبند و نگهدار ارزشهای خود بوده و همبستگی و ارتباط صمیمانهی خود را حفظ میکردیم. چون عامل و دلیلی بزرگتر از آن رنج ها، ما را سرپا نگه می داشت.
معنا داشتن در زندگی نتیجه ای است که مجموعه ای از مقدمات، مثل رفتارها و ذهنیت ها آن را خلق می کنند و ما را به مرحله ی درک معنا می رساند. پس فقط به یک سری رفتار، فعالیت و ذهنیت جزیی و گذرای خود نگاه نکنیم، که گاهی امکان دارد ما را بدحال و ناخوش کند، چون معنا انگیزه نیست، که گاهی باشد و گاهی از بین برود بلکه معدلی از تمام ویژگی های درونی ماست، که باوجود بی انگیزگی، خِرَد حرکت و ادامه دادن را به ما می دهد.
مطلب دیگر این است که ما قرار نیست معنایی برای زندگی خود اختراع کنیم. چون به قدر یقین در انسان معنا و دلیلی منحصربفرد وجود دارد که با آن پا به هستی گذاشته است.
و از اولین قدمهای جستجوی معنای حیات خود، یافتن تواناییها، استعدادها و قدرتی است که در جان ما حضور دارد، که می بایست آن ها را یافت. بنابراین خودشناسی از گام های بسیار مهم و ضروری در یافتن معنا می باشد.