ما در دنیایی زندگی میکنیم که منابع اش محدود و خواستههای ما نامحدود است.
از طرفی زمان و عمر کافی برای رسیدن و تجربهکردن تمام این امکانات و منابع را نداریم و شناخت افکار، هیجانات، و احوالات مختلف روحیمان - که بخشی از سفر خودشناسی است - باعث می شود تا بهترین استفاده ممکن را از آنها ببریم و همینطور کمترین آسیب را ببینیم.
مثلاً وقتی از سازوکار یک وسیله، مثل اتومبیل مان آگاهی داشته باشیم استفاده از آن راحتتر و سریعتر خواهد بود که اگر روزی دچار مشکل شود، راحتتر میتوانیم آن را به حالت اول برگردانده و استفادههای لازم را از آن ببریم.
سوالات پیش روی، یاری رسان هر چه بیشتر شما برای شناخت بیشترتان هستند...
MazyarAhmadmori کلیک کنید
چقدر برایتان دشوار است که در زمان ناراحتی با کسانی که دوستشان دارید صحبت کنید و بهروشنی و با آرامش توضیح دهید که مشکل چیست؟
در مورد چه موضوعاتی اوقاتتلخی میکنید؟
نمونه جواب: وقتی به صحبت هایم بی توجهی می شود / وقتی بدون دلیل قضاوت می شوم.
معنای لغوی فرافکنی، پرتابکردن چیزی به سمت بیرون یا روبهجلو است. معنای روانشناسی این مکانیزم دفاعی هم دقیقاً با معنای لغوی آن هماهنگی دارد و به حالتی اشاره میکند که فرد احساس و عواطف خودش را به دیگری نسبت میدهد یا به زبان ساده به سمت دیگران پرتاب میکند!
اگر قرار باشد فرافکنی را در یک جمله تعریف کنیم، باید بگوییم که به نسبتدادن عواطف، احساسات، اعمال یا عیبهای ناپسند خود به دیگران.
آنچه واقعاً لیاقتش را دارم این است که ......................
نمونه جواب: احترام از سوی بقیه، سفر به گوشهگوشه دنیا، کشف و درک حقایق عالم
از ته قلب فکر میکنم من ................................
نمونه جواب: همیشه به دنبال کشف و شاخت خود خواهم بود.
آنچه واقعاً میخواهم به دیگران بگویم این است که .....................................
نمونه جواب: قبل از اینکه راهرفتن کسی را قضاوت کنید کفشهایش را بپوشید (منظور این است که بدون شناخت دقیق شرایط شخص، برای او حکم صادر نکنیم). همینطور بیخودی در زندگی کسی دخالت نکنیم.
وقتی کسی مرا ناامید میکند من .........................
نمونه جواب: اول بهشدت عصبی میشوم؛ ولی بعد از آن خودم کار را انجام میدهم.
ما بخش زیادی از شخصیت و تاریخچهی زندگی خصوصیمان را در جوابها و تفسیرهایمان وارد میکنیم. نیازی نیست فرافکنی را متوقف کنیم و البته توان این کار را هم نداریم؛ اما این فرافکنی به ما کمک میکند تا از تمایلاتمان برای تفسیر دنیا به شیوههایی خاص آگاه شویم، تفسیرهایی که از بنیان متمایز گذشته نشئت میگیرد.
برای قرنها، وجدان در اصطلاح دینی بهعنوان صدای اخلاق - که از خدا نشئت میگرفت - شناخته میشد، صدای در ذهنمان که خوبی یا بدی اعمال و اهداف ما را قضاوت میکرد. زمانی که مرتکب گناهی میشدیم، این حس ما را به سمت عذاب وجدان سوق میداد و اگر فرصتی پیش میآمد، گاهی ما را به انجام کاردرست ترغیب میکرد.
چه چیزی احساس عذاب وجدان را در شما به وجود میآورد؟
نمونه جواب: آسیب رساندن به کسی (جسمی یا عاطفی)
چه چیزی شما را خشمگین میکند؟
نمونه جواب: نظر دادن و قضاوتکردن چیزی یا کسی بدون اطلاع دقیق و درست از آن / گستاخی / قانونشکنی / بیاحترامی به طبیعت و رعایتنکردن نظافت در آن.
اگر پس پشت خشم اغلب ترسی وجود داشته باشد، شما از چه چیزی ترس زیادی دارید؟
نمونه جواب: بیاعتبارشدن / طردشدن / بیتوجهی دیدن / مسخرهشدن.
آیا دنیا کموبیش جای امنی است؟
نمونه جواب: ثبات و امنیت در این دنیا کاملاً نسبی است، یعنی هر لحظه امکان آسیب جانی، مالی، روحی - عاطفی وجود دارد که این آسیبها در برخی از نقاط دنیا شدت و احتمال بیشتری دارد که با درک این موضوع میتوان آرامش بهتری داشت.
مفاهیم و آموزههای بسیار بنیادینی وجود دارند که میدانیم باید به آنها توجه کنیم؛ اما تقریباً هرگز این کار را انجام نمیدهیم. ترجیحاً باید این موارد را به دیوار بزنیم تا هر ساعت آنها را ببینیم. شاید باید سختتر کار کنیم یا بیشتر فکر کنیم یا برای گستردهکردن تجاربمان تلاش کنیم.
به طور مشخص، چه ایدههایی را باید مدام به خودمان یادآوری کنیم تا زندگیمان را بهبود بخشیم و به خود بهترمان تبدیل شویم؟
نمونه جواب: وقت تلف نکن و کاری که باید الآن انجام بدهی را انجام بده / از ذهنت بیرون بیا و در لحظه و مکان حال متمرکز باش / عجله نکن و با طمأنینه و آرامش رفتار لازم را انجام بده.
ما لزوماً از اقرار به این واقعیت نزد دیگران (خودمان) لذت نمیبریم، اما در لحظاتی که با خودمان صادق هستیم، میتوانیم بپذیریم که در چندین بعد کمی احمق هستیم. ما دستوپاچلفتی هستیم، در مورد مسائل بیاهمیت احساساتی میشویم، حرفهایی میزنیم که بعداً پشیمان میشویم، تصمیمات ناگهانی میگیریم و قولهای ناگهانی میدهیم و وقت خود را تلف میکنیم. پرداختن به جزئیات احمق درونمان تمرینی برای تحقیر خود نیست، بلکه تلاشی است در جهت روبروشدن با شبحی که معمولاً سعی در انکار وجودش داریم.
چه مواردی هستند که شما بهخاطر انجامدادنشان بهشدت احساس شرمساری میکنید؟ کدام ویژگیها باعث خجالت شما میشوند؟
نمونه جواب: حواسپرت بودن / دستوپاچلفتی بودن.
احمق درون شما چه زمانی فعال میشود؟
نمونه جواب: موقع مسخرهشدن / موقع طردشدن / در موقعیتهای پر تنش و اضطراب.
ممکن است عجیب به نظر برسد که به دلسوزی و ترحمی توجه کنیم که لایقش هستیم. اغلب نوعی بدگمانی غریزی نسبت به «احساس تعصب برای خود» وجود دارد. اما غالباً ما بهدرستی مستحق میزان قابلتوجهی از خود دلسوزی هستیم. زندگی ما از بنیان دشوار است. بسیاری از امور بهخوبی پیش نمیروند: ما با حسرتها و آرزوهای دست نیافته، روابط پر استرس، یا تنهایی زندگی میکنیم؛ ما سخت تلاش میکنیم؛ اما ظاهراً پیشرفتی در کار نیست. دیگران طرحهایمان را درک نمیکنند؛ شهر و کشوری که در آن هستیم به شکل بد اداره میشود. مسائل بسیار زیادی وجود دارد که آرزو میکنیم در ما متفاوت بودند: گذشته ما دیگران و دنیای بزرگتر اما ظرفیت ما برای تغییردادن این امور غالباً ناچیز یا هیچ است.
غمهای شما در چه موردی بوده و هست؟
والدین:
عشق:
فرزندان:
دوستان:
پول:
کار:
سلامتی:
جامعه:
گزینه مفید برای فکرکردن این است که چه چیزهایی میتواند «لذتهای کوچک» باشند: اموری که کوچکترند، هیچ زرقوبرقی ندارند و اغلب اوقات پیش میآیند، مانند خوردن یکتکه میوه، دوشگرفتن، در تخت و در تاریکی زمزمهکردن، حرفزدن با پدربزرگ یا مادربزرگ، یا گشتن بین عکسهای قدیمی مربوط به زمانی که بچه بودیم... اما همین لذتها ممکن است به اندازهی خوشیهای مشهورتر برای ما مهیج و ارزشمند باشند و بین رضایتبخشترین و تأثیرگذارترین خوشیهای ما جای بگیرند. ما هیچوقت بهدرستی آنها را حفظ نمیکنیم یا کاملاً قدردانشان نیستیم، زیرا این خوشیها (حداقل هنوز) از تأیید عمومی چندان بالایی برخوردار نیستند.
«لذتهای کوچک» خود را فهرست کنید:
نمونه جواب: پیادهروی / خوردن بستنی / خوردن کیک خامهای / فیلم دیدن / موزیک گوشدادن.
گاهی ما از کلمه «متعالی» استفاده میکنیم فقط برای اینکه بگوییم موضوعی بسیار خوب و زیبایی است. اما این واژه به معنای قدیمیتر و عمیقتری دارد. به لحظات سنتی، در فلسفه، متعالی به تجربهای اشاره میکند که بهشدت (حتی اگر مختصر) حسمان را نسبت به خودمان به سبک بسیار جذاب توسعه میدهد.
بهعنوانمثال وقتی در شب به ستارههای آسمان نگاه میکنیم احتمالاً تحتتأثیر این واقعیت قرار میگیریم که چقدر جهان هستی به شکلی غیرقابلفهم و وسیع است و ما در معنای فیزیکی چقدر کوچک هستیم. اما همزمان ذهن ما - یا روحمان، اگر این کلمه را دوست داشته باشیم - ظاهراً وسعت مییابد تا سزاوار عظمت و شکوه بهشت شود. نگرانیهای موضعی ما بهسرعت از بین میروند و ما از ژرفای عظیم زمان و جهانشمولی تجاربمان آگاه میشویم. از دوران اولین انسانها بشر تحتتأثیر همین دید مبهوت و شگفتزده شده است (و این را بهسادگی میتوانیم حس کنیم). ما به موضوعی اصلی وصل هستیم و از آن حس بالا آمدن و رشدکردن میگیریم.
چه اموری را در طول زندگیتان بهخاطر میآورید که این حس را در شما برانگیخته باشند؟
نمونه جواب: خواندن کتابهای فلسفی / پیادهروی / دیدن بعضی از فیلمها.
میتوانید احساس خود را در آن لحظات با کلمات بیان کنید؟
نمونه جواب: خلسه / حسکردن لحظه ای عالم.
در کنار مزارتان میخواهید دیگران به چه چیزی درباره شما فکر کنند؟
نمونه جواب: سالم، ساده، اخلاقی و همیشه در حرکت و تکاپو زندگی کرد و بدون حسرت رفت.
در چه موقعیتهایی دچار مقدار زیادی اضطراب میشوید؟
نمونه جواب: مکان شلوغ / محیط جدی و خشک.
در حال حاضر مهمترین اولویت زندگی شما چیست؟
بهبود وضعیت سلامتی / پیشرفت در کار / پول درآوردن / عمیقتر کردن روابط / پیشرفت در مسیر دستیابی به اهداف / اگر مورد دیگری هست آن را ذکر کنید ...
فرض کنید تولد هشتادسالگیتان است، در آن زمان به چه جایگاه مالی، اجتماعی، خانوادگی، ارتباطی و رسیدهاید و چه میراثی را برای فرزندان و نوادگان خود بجا گذاشتهاید؟
یک روز معمولی خود (مثل امروز یا دیروز) را با جزئیات شرح دهید.
به چه روش یا روشهایی در مواقعی که ناآرام و بیقرار هستید خودتان را آرام میکنید؟
نمونه جواب: مصاحبه میبینم.
چه اتفاقات مهمی از دو نوع بد و خوب داخل زندگیتان افتاده است که در روند زندگیتان تأثیرگذار بوده است؟
تفریحات و سرگرمیهای موردعلاقهتان چیست؟
بزرگترین ترس زندگیتان چیست؟
نمونه جواب: فقر
کدام یک از افکار، احوال و هیجانات زیر حضور بیشتری در زندگیتان دارد؟
هیچکس من رو دوست نداره
من آدم بدرد نخوری هستم
نکنه کسی ازم ایرادی بگیره
نکنه کسی نقصهام رو متوجه بشه.
مقایسهکردن خودمون با داشتهها و تواناییهای بقیه
تنها، کمرو و منزوی هستم
میترسم کسانی که کنارم هستند من رو برای همیشه ترک کنند
هیچ حامی و پشتیبانی داخل زندگیم ندارم
هیچ رابطهای رو نمیتونم پایدار و مستمری نگه دارم
هیچ امیدی به خودم و زندگیم ندارم
هیچکس من رو درک نمیکنه
پذیرفتن یه مسئولیت ساده هم خیلی برام کار سختیه
مدام نگرانم و دلشوره دارم
حس عقب موندگی تو کار و زندگیم دارم
احساس و هیجاناتم رو نمیتونم خیلی خوب مدیریت کنم 0 سریع عصبی میشم و....
نمیتونم لذتهای آنی رو بهخاطر اهداف بلندمدت رها کنم
مدام دارم به بقیه سرویس میدم و نیازهای اونها رو ارضا میکنم و به نیازهای خودم بیتوجهی میکنم
به هر درد و رنجی خیلی حساسم
بخشیدن بقیه خیلی برام سخته
مدام احساسات خودم رو سرکوب میکنم و درست و بهموقع اونها رو ابراز نمیکنم
مدام استرس دارم و فکر میکنم میخواد یه اتفاق بد بیوفته
ما معمولاً احساس نمیکنیم که فرد دشواری هستیم؛ اما هستیم. ما بسیاری از امور را بهوضوح ضروری یا بهوضوح غیرضروری میدانیم، اما برایمان سخت است متوجه شویم که همین امور ممکن است چقدر برای دیگران متفاوت به نظر برسند.
تصور کنید یکی از دوستان بیتعارفتان که شما را بهخوبی میشناسد به شخص دیگری توضیح میدهد که داشتن زندگی روزمره با شما تا چه حد سخت و دشوار است. این فرد احتمالاً به چه مواردی اشاره میکند؟
نمونه جواب: اینکه بیشتر ساعت روز در سکوت و تنهایی به سر میبرم و اکثر کارهایم را در همین سکوت و تنهایی انجام میدهم، چون بسیار برایم لذتبخش است.
وقتی مشکلی داریم همسرمان در صورت امکان احتمالاً میخواهد به ما کمک کند. اما قصد کمککردن تمام آن چیزی نیست که اهمیت دارد؛ اینکه کمک چگونه پیشنهاد و ارائه شود نیز مهم است. چند نکتهی مهم در این راستا وجود دارد:
*شنیدهشدن
*پیشنهاد راهحلها
*شنیدن پیشبینی خوشبینانه
*شنیدن پیشبینی بدبینانه
*در آغوش کشیدهشدن
شما کدام را ترجیح میدهید؟
کدام یک را اصلاً دوست ندارید؟
مطالعات زیگموند فروید او را به این بینش عمیق رساند که باقیماندن بسیاری از اتفاقات در ناخودآگاهمان به این دلیل است که ما مفهومی که فروید آن را «مقاومت» مینامید تمایل داریم. ناخودآگاه شامل تمایلات و احساساتی است که عمیقاً با تصورت رضایتبخشی که ما از خودمان داریم در جدالاند. اما هزینهی روبرو نشدن با این تمایلات و احساسات چیزی نیست به جز اضطراب و اختلالات روانی. ما باید با تمایلات عجیبمان و با تناقضاتمان به صلح برسیم.
کدام فعالیتها یا تجارب فیزیکی هستند که شاید در موردشان مردد هستید (چرا که با گرایش مورد قبول شما، نظام اعتقادیتان یا حسی که نسبت به خود دارید در تضادند) اما مخفیانه نسبت به آنها تمایل دارید؟
نمونه جواب: شکنجهکردن تمام کسانی که به من آسیب و آزار رسوندند.
شما یا همسرتان کدام نوع از ابراز علاقه را دوست دارید؟
هدیهدادن / نوازش کردن و در آغوش گرفتن / ابراز کلامی / وقتگذاری با یکدیگر / انجام مشترک کارهای موردعلاقه / یا ....................
افرادی که ما را آزار میدهند و ما از آنها بیزاریم بهاندازهی افرادی که در مورد ستایش و عشقمان هستند در تعریف (شخصیت) ما نقش دارند. به افرادی فکر کنید که آنها را میشناسید و کمکم از آنها دلزده شدهاید. موضوع را از مثالهای خاص به یک نظام ارزشی وسیعتر و بنیادین تعمیم دهید که حداقل پنج ویژگی (مشترک با آن افراد) داشته باشد.
شما از کدام ویژگیهایی که در دیگران وجود دارد بیشتر از همه نفرت دارید؟
نمونه جواب: قانونشکن / بیادب و گستاخ / کسانی فرصت حرفزدن به تو نمیدهند و مدام حرافی میکنند / کسانی که حقوحقوق و احساس بقیه اصلاً برای آنها مهم نیست.
ما اغلب از اینکه احساس تنهایی میکنیم شرمساریم؛ اما درجهی بالایی از تنهایی در واقع بخش اجتنابناپذیر حساسبودن و باهوش بودن است. حس تنهایی ویژگی ذاتی هر وجود زندهی پیچیدهای است. تعداد اندکی از مردم ممکن است تا حدی ما را درک کنند؛ اما بخش عظیمی از آنچه واقعاً هستیم حتی آنها را نیز فراری میدهند.
چه چیزی باعث میشود احساس تنهایی کنید؟ دوست داشتید دیگران بتوانند چه چیزی را در مورد شما درک کنند اما - علیرغم تلاشهای بسیارتان - چنین اتفاقی نمیافتد؟
نمونه جواب: وقتی از کسی که انتظار حمایت دارم، حمایت نبینم / وقتی که بدون اینکه چیزی ازم پرسیده شود برای روشنشدن ماجرایی، قضاوتم کنند.
اگر نگرشی جاهطلبانه به دوستی داشته باشیم، احتمالاً حس میکنیم تعداد دوستان خوب و واقعیمان کافی نیست. دلیل این مشکل تا حدی کلمهی «دوست» است که (طیفی) از یک ارتباط سطحی تا ارتباطی بسیار عمیق با دیگران در زمینههای مهم در برمیگیرد.
شما در یک دوست دلخواه به دنبال چه ویژگیهای شخصیتی ای هستید؟
نمونه جواب: اهل گفتگو باشد / مؤدب بودن / احترامگذاشتن / غصهها و دغدغههای من را بفهمد و درک کند / اهل رشد و یادگیری باشد.
چه بخشهای آسیبپذیری از شخصیت خود را که معمولاً برای دیگران آشکار نمیکنید با این دوست در میان میگذارید؟
نمونه جواب: احساس بیقراری و اضطرابی که اغلب مواقع دارم / زودرنج بودنم.
کدام یک از نقاط قوت زیر را دارید؟
صداقت
خوشکلام
مهربان
پر شور و انرژی
عادل و منصف
تحلیلگر
منضبط
شنونده خوب
مسئولیتپذیر
خلاق
شوخ و طناز
صبور
اخلاقمدار
آرام
اهل رشد و ترقی
عملگرا
مستقل
متمرکز
گرم و معاشرتی
هماهنگکننده
سازگار و منعطف
خانوادهدوست
در انجام چه کاری گذر زمان را حس نمیکنید و غرق انجام آن کار میشوید (مثل: آشپزی، فیلم دیدن، مطالعه، نوشتن، پیادهروی و...)؟
اگر در زندگی هیچگونه دغدغهی مالی نداشتید به انجام چهکار یا فعالیتی مشغول میشدید؟
پول برای شما چه معنایی دارد؟
قدرت / استقلال / آبرو و احترام / آرامش و عدم نگرانی / داشتن وقت آزاد بیشتر/ انجام علایق / تجملات / اعتمادبهنفس و احساس ارزشمندی / موفقبودن / لذتجویی / مسئولیتپذیری / آزادی بیشتر / شادی و خوشبختی / روابط بیشتر / یا ..........
با داشتن چه مقدار دارایی اعم از حساب بانکی، ملک، ماشین و... خود را پولدار میدانید که با داشتن آن مقدار پول به آزادی مالی رسیدهاید؟
نمونه جواب: همین که خانهای داشته باشم تا با خانوادهام با آرامش در آن زندگی کنم، مایحتاجمان را بهخوبی تأمین کند، ماهیانه در آموزش و کتابی که علاقه دارم یا نیاز دارم بتوانم خریداری کنم، سالانه حداقل دو سفر خارجی و سه سفر داخلی بروم.
زندگی کاری تعادلی است بین دغدغههای دنیوی و حقیقی؛ حرکتی است تعادلآفرین بین آنچه دنیا بدان نیاز دارد و آنچه ما دوست داریم.
موارد زیر را با درنظرگرفتن درجهی اهمیت در شغلتان رتبهبندی کنید:
(پول، موقعیت، خلاقیت، تأثیر اجتماعی، همکاران)
در هر حوزه چه آرزوهایی دارید؟
قطعاً ما برای پول و موفقیت کار میکنیم، اما کار ما به چیزی کمی مرموزتر هم معطوف است: معنا. آنچه شغلی را معنادار میکند معمولاً این است که ببینیم کارمان تا چه اندازه در افزایش لذت دیگران یا کاهش رنجشان نقش دارد. در اغلب موارد کاری که انجام میدهیم عملاً تأثیرگذار است، نکته فقط این است که زنجیرهی این ارتباط نسبتاً طولانی یا پیچیده است و ما جزئیات نتایج کارمان را در زندگی دیگران نمیبینیم؛ بنابراین، ممکن است معنای بعضی از مشاغل کمتر از واقعیتشان به نظر برسد.
شغل شما به چه شکلی معنادار است؟
اگر میتوانستی فردا صبح با سه مهارت جدید که در آنها عالی هستی از خواب بیدار شوی، کدام مهارتها را انتخاب میکردی و چر؟
نمونه جواب: کار با برنامههای گرافیکی / کار با وردپرس / سئو / چون به آنها علاقه دارم، کارم را گسترش داده و باعث افزایش درآمدم نیز میشوند.
چه مهارتهایی برای رسیدن به اهدافتان نیاز دارید؟
(مثلاً مهارت فروش، مذاکره و متقاعدسازی، برنامهریزی و مدیریت زمان، حل مسئله و تصمیمگیری، اعتمادبهنفس، تمرکز، ارتباط مؤثر و هوش کلامی، مدیریت مالی (هوش مالی) و....)
انسانهای محترم قرار نیست خیلی حسادت کنند، چرا که این ویژگی به آنها حس شرمساری، حرص و عدم بلوغ میدهد. اما حسادت واکنشی طبیعی به موقعیتی است که دیگران داراییها یا ویژگیهای خوبی دارند که ما هنوز به آنها نرسیدهایم. در حالت مطلوب، ما صرفاً از حسادت رنج نمیکشیم؛ بلکه از آن میآموزیم. حسادت سرنخی است نسبت به اینکه ما واقعاً دوست داریم چه کسی باشیم؛ هر چند که معنای این سرنخ ممکن است بلافاصله مشخص نشود.
برخی از افرادی که به آنها حسادت میکنید را نام ببرید و دلیل این حسادت را توصیف کنید.
نمونه جواب: به کسانی که محبوبترند از من یااستعدادهایی دارند که آنها را از من موفقتر کرده است.
با درنظرگرفتن حسادتهایتان چگونه میتوانید در جهت اصلاح زندگی خود تلاش کنید؟
نمونه جواب: من هم وقت بگذارم و توانایی هام رو پیدا و آنها را رشد دهم / برای اینکه به دام حسادت گرفتار نشوم، مدام خود را با بقیه مقایسهکردن را در ذهنم متوقف کنم.
اگر نفوذی که ترس از شکست در تصورات ما دارد را در نظر بگیریم، میتوانیم این سؤال گسترده و ضروری را مطرح کنیم:
اگر میتوانستید شکست نخورید، چهکار میکردید؟
از انجام چه کاری طفره میروید؟
(تعلل به تنبلی شباهت دارد؛ اما در واقع نوعی ترس است.)
نمونه جواب: برای دکتر رفتن / سرکار رفتن.
حس موفقیت یا شکست در اصل بسیار شخصی است؛ بنابراین ما با پدیدهی پرتکرار انسانهایی مواجهیم که از بیرون بسیار موفق به نظر میرسند، ولی در واقع فکر میکنند زندگیشان را هدر دادهاند (و خوشبختانه برعکس این وضعیت هم وجود دارد).
برنده بودن به چه معناست؟
نمونه جواب: کسی که تمام تلاش خود را برای رشد و به هود خود و زندگیاش انجام میدهد.
بازنده بودن چگونه است؟
نمونه جواب: برعکس تعریف بالا یعنی هیچ تلاشی برای بهبود خود انجامندادن.
مواردی را یادداشت کنید که برایتان جذاب است و به آن علاقه دارید.
آثار هنری، نقاشی، مجسمهساز:
کتابها:
فیلمها:
بناها:
شهرها:
لباسها:
موسیقی:
طبیعت (یک منظره، درخت، حیوان):
تزیینات داخلی (مثل تابلو، آباژور و...):
تسلی از ما دعوت میکند تا با مهربانی و غمهای عمومی بشر نگاه کنیم، غمهایی که ما نیز زمانی سهمی در آن داشتهایم. تسلی تلاش میکند خشم و آشفتگی را به سوگواری و حزن بدل کند. رنجی که میکشیم شأن درخوری دارد؛ غمهای ما فقط نتیجه شکستهای عجیب و خاص ما نیستند، بلکه بخشی از وضعیت جهانی بشر به شمار میآیند. مارک روت کو هنرمند آمریکایی قرن بیستم زمانی گفته بود که میخواهد هنر خلق کند که «اندوه درون من با اندوه درون و تو ملاقات کنند».
کدام یک آثار هنری برایتان تسلیبخشاند؟
نمونه جواب: برادران کارامازوف (داستایوفسکی) / فیلم درهی من چه سبز (جان فورد)
این آثار شما را در چه موضوعی دلداری میدهند؟
نمونه جواب: اینکه پس هر رنجی حکمت و معنایی نهفته است که با صبر و پذیرش میتوان آن را آرامآرام به دست آورد.
فرانتس کافکا فکر میکرد یکی از کارکردهای مهم هنر، موسیقی یا ادبیات، «تبری است که دریای یخزدگی درون ما را میشکند» ما احساسات عمیقی را با خودمان حمل میکنیم که اغلب از زندگی شلوغ واقعی ما بروز و ظهور نمییابند. احساساتی وجود دارند که چندان مورد تشویق افراد دوروبرمان قرار نمیگیرند. اما گاهی یک آهنگ آنها را به وجد آورده و تقویتشان میکند. هجوم شادیآور موسیقی حس خفیف (اما شگفتانگیز) را کشف کرده و به جلو میراند که ما باتکیهبر آن میتوانیم کل زندگی را دوست داشته باشیم و به معنای واقعی از زندگی خود لذت ببریم.
مثالهایی از موسیقی بیاورید که برای شما همچون «تبر» عمل میکنند.
با این موسیقی چه حسی در شما آزاد میشود؟
وقتی دنیای انسانی ناامیدکننده میشود، کار عجیبی نیست که به طبیعت پناه ببریم. اما چه موضوع خاصی در مورد طبیعت وجود دارد که ما را تسکین میدهد؟
برای فیلسوفان رواقی روم باستان ویژگی خاص طبیعت ضرورت و اهمیت آن است - امری بسیار باز در دنیای طبیعی - که جذابیت دارد: امواج دریا باید با حرکت ماه، بالا و پایین بروند؛ شاخه درخت در هنگام ورزش باد باید خم شود؛ شیر باید آهو را شکار کند؛ پرستوها باید مهاجرت کنند. قوانین طبیعت توسط نیروهای که هیچکس آنها را انتخاب نکرده، ثابتاند اما همه چیز باید از این قوانین تبعیت کند. وقتی به خودمان یادآوری میکنیم که احتمالاً همین حتمیت در زندگی ما نیز اعمال میشود، حس آسایش عجیبی خواهیم داشت.
سگ احتمالاً ما را مستقل از موفقیتها و شکستهای دوست دارد که موردتوجه اجتماع انسانی است. سگها ممکن است خواستههای زیادی از ما داشته باشند، مثل پرتاب هزاران باره تکه چوب و نوازش سرشان. اما به جز این نسبت به سایر اموری که به ما مربوط میشود بیتفاوتاند. آنها اهمیت نمیدهند این جلسه کاری ما چگونه گذشته یا وضعیت حساب بانکیمان چگونه است یا اینکه امتحان را خوب دادهایم یا نه. آنها ما را به دنیای فرامیخوانند که در آن کسب موقعیت یا مواجهشدن با رسوایی بر مبنای این ارزشها [ی متعارف] غیرممکن است.
طبیعت به چه شکلی مشابه یا متفاوت از آنچه که گفته شد، برای شما جذابیت دارد؟
نمونه جواب: طبیعت (بخصوص دریا و کویر) به من آرامش و تمرکز عجیبی میدهند. من را از شهر شلوغی و ابزار و وسایل تکنولوژیک دور میکنند و به صلح و سکوت دعوت می¬کند.
این تازه شروع راه است، پس از پاسخ به سوالات، تازه سفر رشد و فردیت ماآغاز می شود.