ویرگول
ورودثبت نام
Mohamad
Mohamad
خواندن ۱ دقیقه·۶ ماه پیش

ماجرای انفجار یک ذهن شلوغ!

ذهن بهم ریخته‌ام انگار عادت دارد بهم بریزد و کاری نکند جز فکر و خیال! بابت هر چیزی حاضر است همه اینهارا با جان و دل بپذیرد و کوچک ترین راه حلی برای خالی کردنشان نداشته باشد و فقط دروازه افکار مختلف را به روی مسائل باز میکند و آغوش جان میسپارد.

آنقدر فکر و خیال میکند، آنقدر دروازه را باز میگذارد که ناگهان مانند پر شدن منابع یک سیستم دیگر جایی برای نگهداری آنها ندارد و سپس منفجر میشود!

این انفجار ذهن را به دست و پای قلب می اندازد تا کاری کند! از مشکلات موجود گلایه میکند، قلب هم آنقدر ظریف و لطیف است که با یک کلمه‌ای بهم میریزد و دیگر طاقت این همه بدبختی و درد و بلا را ندارد، ناگهان او هم منفجر میشود!

این خبر به چشم ها میرسد و اشک ها سرازیر میشود...

ذهنانفجارقلبروحروان
Software Engineer | Blogger | Tech Enthusiast
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید