مداد سیاه
مداد سیاه
خواندن ۲ دقیقه·۱۰ ماه پیش

یا ۸

.

یادت هست موهای بلند و سیاه تازه از حمام در آمده و سشوار کشیده‌ی شانه زده ات را تافت کم جانی می‌زدی که فقط زورش به مهار وزی‌‌اش برسد نه به لختی و دریدگی ‌ بیدوارش تا وقتی که روی صورتت، کنار ابروهای پرپشت دخترانه‌‌ی دست نزده‌شان به صف می‌کنی مغایرتی با اغتشاش تارهای کمان ابروها حاصل کنند تا کسی بو نبرد جوخه آتش به خط کرده‌ای؟


یادش بخیر

آب لبو چقدر روی لبت احساس کمال میکرد و خط سیاه مداد کنته طراحی‌ات گوشه پلک بالایی چشمت، احساس سرباز شطرنجی که وزیر شده.


یادت هست اولین باری که …. تو هم دیوانه بودی. محال است کارهایت اولین بار داشته باشند. هر پنج‌شنبه که از مدرسه به خانه می‌رسیدی، مقنعه از سر نکشیده چنان با ذوق و هیجان ناخنهای دستت را لاک قرمز می‌زدی که گویی تا بحال لاک ندیدی.


حق هم داشتی زمان بچگی‌های ما ، نهایت قرتی بازی برای شما زدن تل رنگی بود و بستن کش موی بدون عروسک که زنانه بود، در انتهای گیس بافته شده و سشوار کشیدن و تن کردن پیراهنی کمی تنگ و شلوار بجای دامن.

باز شدن قفل بند و ابرو می‌ماند برای شب حنا بندان.


اسمش رضا بود مگه نه؟

این را از عددی که پشت در کمد لباسهایت نوشته بودی حدس زدم.

چقدر دلم برای تو و دخترها سوخت. پسرها هر بار که تلفن می‌کردند و خودش گوشی را بر نمی‌داشت تا صدایش آرامشان کند، با تماشای گل خشک شده هم نام محبوبه‌شان لای کتاب، آب روی آتش تنور دلشان می‌ریختند و آرام می‌گرفتند. اما شما دخترها یا باید تظاهر به عشق به شاهنامه خوانی می‌کردید یا مفاتیح‌الجنان تا بتوانید روی نام محبوب که بیهوا در خواب بر زبانتان جاری شده بود، ماست بمالید..

تو هم مجبور شده بودی همه جا بنویسی: یا هشت.


راستی فرخنده همکلاسی‌ات یادت هست؟ که گفتم شبیه به ژاپنی‌هاست؟

قسمت به قسمت جنگجویان کوهستان را به عشق او دوبار دوبار می‌دیدم.

آنروزها خر بودم و گمان میکردم کلاس یاکوزا بالاتر از سامورایی‌ست.

میخواستم بزرگ که شدم یاکوزا شوم.


#اسم

#دختر_عمو


راستی من هنوز خرم.


#مداد_سیاه

دخترانهمداد سیاهعاشقانهدهه شصت
متیو کاتبرت، پدرخوانده آنه همکلاسی آنت و لوسین همسایه مجید و بی‌بی پادکست هفت چنار
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید