از اونجایی که به کارهای یهویی علاقه وافری دارم، یهویی اومدم اینجا و یهویی شروع به نوشتن کردم. نمیدونم چرا ساعت یک و نیم شب دست از سر کامپیوترم بر نمیدارم و نمی ذارم استراحت کنه، به هر حال اون کوچولو هم خسته س. داشتم موزیک گوش می کردم ولی با صدای تَق زدم و قطعش کردم تا گوشمو بسپرم به صدای سکوت شب؛ راستی راستی قشنگه.
نوشتنو توی دفترم شروع کردم. مدت ها پیش، ولی نوشته هامو به هیچکس نشون نمی دادم؛ همه رو یا پاره می کردم یا می سوزوندم و یا جایی مخفی می کردم که دست هیچکس بهشون نرسه. نشون دادن متن هام به بقیه جسارت لازم داشت. امشب می تونم بگم که اون جسارت رو توی خودم دیدم و اومدم اینجا.
به این ترتیب، میشه گفت با درست شروع کردن میشه کارای باحالی کرد. امیدوارم اینجا روزای خوبی دور هم داشته باشیم، با یه حس و حال خوب. امیدوارم اینجا چند تا دوست پیدا کنم. حالا منم یکی از شما ام :)