مِدوسا
مِدوسا
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

کنکور | وقتی آینده ت رو هواس چه احساسی داری؟

صبح اولین روز مهر ماهه. میرم مدرسه و هیچ خبری نیست پس برمیگردم. کتاب تستی که دیروز گرفتمو باز می کنم که یهو یادم میاد قراره دروس عمومی برگرده به کنکور. استرس از بالای موهای سرم تا نوک انگشتای پامو می گیره. خب حق دارم نگران آینده م باشم، نه؟

آینده ای که دست یه مشت نفهمه. نماینده های مجلس باید درباره ی اینکه چه بلایی سر منه دانش آموز میاد تصمیم بگیرن؟ خب اونا هم که با مافیای کنکور میریزن رو هم و تهش همه شون با جیب پر از بازی میرن بیرون. اونا که دلشون برای ما نسوخته؛ چرا وقتی فقط چهارسال تاریخ مصرف دارن همه ی سودشون رو نبرن؟ و این فاجعه ی کثیفیه. دلم برای خودم و هم نسل هام می سوزه؛ ما داریم پای نفهم بودن یه عده ی دیگه می سوزیم، اگرچه یه عده هم پای نفهم بودن خودشون می سوزن و نوش جونشون.

حقیقت رو بگو، حتی وقتی صدات می لرزه.
حقیقت رو بگو، حتی وقتی صدات می لرزه.

و حقیقت اینه که ما بازیچه شدیم، خواسته یا ناخواسته یه عده مارو بازیچه ی دست خودشون کردن و دارن به آینده مون تبر میزنن. فرض کن من که هدفم کنکور زبانه بشینم براش تست عربی و دینی بزنم، با کتابایی که مجبورم بخرم فقط شکم یه مشت حرومزاده رو سیر کردم و خودم گشنه موندم! چرا باید تصمیمی گرفته بشه که سودش مستقیم بره تو جیب یک اقلیت؟

حالا من اینجا ام تا با صدایی در حال لرزش، صدای هم سن هام بشم؛ هرچند بی فایده؛ چون ویرگول جای عمل نیست. ایمیل زدن به سایت شورای نگهبان و شرکت تو کمپین های «نه به بازگشت دروس عمومی به کنکور» و امضاء جمع کردن براشون هم بخش دیگه از تلاش های منه؛ این فکت (In fact) همه ی سعیم رو می کنم که یه روز نگم تلاش نکردم، تو هم اگه دوست داری یه بخشی از سعی ت رو کرده باشی که یه روز نگی کاش یه حرکت فرهنگی برای مقابله با اون ظلم ایجاد می کردم؛ یه کامنت بذار؛ کافیه بگی «ازت حمایت می کنم».

دروس عمومیکنکوردانش آموزشورای نگهباندلنوشته
یه دختر معمولی، تو چی؟
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید